ایران رمان
انلود رمان جدید ایرانی و خارجی
دانلود رمان دلداده به دلدار اثر  فریبا میم قاف نگارش قوی

دانلود رمان دلداده به دلدار از فریبا میم قاف pdf

دانلود رمان عاشقانه ،معمایی دلداده به دلدار اثری بینظیر از فریبا میم قاف رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت رمان ایران دانلود کنید

اسم رمان : دلداده به دلدار

تعداد صفحه : 354

نویسنده : فریبا میم قاف

ژانر : عاشقانه ،معمایی

دانلود رمان ددی و لیتل گرل pdf به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

دلداده به دلدار خلاصه رمان

هفت سال قبل بود. زمانی که تیارا سعی کرد تا خانواده ش رو از ورشکستگی نجات بده و از زندان رفتن پدرش جلوگیری کنه. اما راهی رو برای این کار انتخاب کرد که منجر به طرد شدنش از سمت خانواده ش شد و باعث شد که مجبور بشه از باراد، پسرعموش، کمک بخواد و به خونه ش پناه ببره. همون موقع بود که تیارا، عاشق شد. عاشق باراد… و همین عشق رازهایی رو برملا کرد که تا به اون لحظه سر به مهر بودن و کم کم شروع به آشکار شدن کردن و هر دوشون رو به دردسر انداختن…

گوشه ای از رمان دلداده به دلدار

ماشین را جلوی خانه نگه داشت. لبخندی زدم و با تمام عشقی که در وجودم بود به صورت جذابش نگاه کردم. – ممنون خیلی خوش گذشت. او هم لبخند زد اما لبخندش واقعی نبود. تلخ بود. از سر اجبار بود. با بی‌میلی بود. این را فقط من می‌فهمیدم. – خواهش می‌کنم. کاری نکردم. لبخند ماسیده شده‌ام را تمدید کردم و گفتم: – پس… دیگه فعلاً. در ماشین را باز کردم تا پیاده شوم که با شنیدن صدایش متوقف شدم. – صبر کن تیا. با فکر اینکه حتماً می خواهد همان چیزی که من می‌خواهم را بگوید، با خوشی زیادی که در قلبم پخش شده بود، در را بستم و دوباره به طرفش برگشتم. منتظر نگاهش کردم. رنگِ نگاهش عوض شده بود. تازه متوجه لحن صدای عوض شده‌اش شدم. خوشیِ قلبم، جایش را به ترس داد. – چرا دیگه ازم نمی‌خوای در مورد پدر و مادرت بهت بگم؟ دیگه برات مهم نیستن؟ نگاهم پایین افتاد، سرم هم. کاش امشب حرفش را پیش نمی‌کشید. کاش امشب کامم را زهر نمی‌کرد. کاش امشب چیزی نمی‌گفت. آب دهانم را قورت دادم و ترجیح دادم حقیقت را بگویم. – فکر کردم شاید اذیت شی. نگاهش کردم و ادامه دادم: – نمی‌خواستم بهم به چشم یه مزاحم نگاه کنی. نمی‌خواستم مجبورت کنم که دائماً در موردشون بهم بگی. دست راستش را که روی فرمان بود، پشت صندلی‌ام گذاشت و کامل به صورتم مسلط شد. سعی کردم فقط به چشم‌هایش نگاه کنم و نگاهم به حالت جذاب نشستن‌ش نیفتد. این رمان فقط برای معرفی میباشد شماره پشتیبانی : 09170366695 ###

https://romaniran.ir/?p=122
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ایران رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.