ایران رمان
انلود رمان جدید ایرانی و خارجی
دانلود رمان غیر ممکن از ghazalee_MAH

دانلود رمان غیر ممکن از ghazalee_MAH بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان غیر ممکن از ghazalee_MAH با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

راجب یه دختر با دوست جون جونیش، دوست که نه خواهر! خواهری ک تو تک تک لحظه های زندگیش کمکش کرده، پشتش بوده، حالا اگه این بین دست روزگار این دوتا رو از هم جدا کنه چه بلایی سر دختر داستانمون میاد؟ تبدیل میشه به یه دختر و آروم و گوشه گیر. ولی قرار نیس داستان همینجوری بمونه! یه پسر که شیطون و خوشتیپه، یکی که از بیرون عین پسر بچه های تخسه ولی مرد تر از خیلی های دیگس، پسری که خودش یه دنیا درده، اما با تموم دردش نمیتونه غم این دخترو تحمل کنه، دنبال یه راهیه ک دختر مظلوم قصه رو بخندونه…

خلاصه رمان غیر ممکن

صبح ساعت حدود ٩ بود که از خونه زدم بیرون، تقریبا کار ھفتگیم شده… میرم به خاله سر میزنم حالشو میپرسم، بنده خدا اونم بعد باران زود از پا در اومد… ھنوزم که ھنوزه دست به اتاق باران نزده… نمی دونم چرا حس میکنم بااینکه ھمش میگه برمیگرده یه چیزی داره ازارش میده… بامنم که حرفی نمیزنه… منم ھمه‌ی سعیمو میکنم وقتایی که پیششم فقط بخندوندمش.. خونمون فاصله زیادی با خونه خاله نداشت.. رسیدم و زنگ زدم. _ کیه؟ _ خاله جون منم غزاله بازکن دخمل خلت اومده… _ غزاله تویی خاله؟ بیا قربونت برم. به حالت دو پریدم تو حیاط

خونشون خیلی قشنگ بود.. یه حیاط خوشگل با باغچه‌ ی پر گل که عمو ھمش بهشون می رسید.. خاله ھم سبزی توش می کاشت.. خونشون آپارتمانی نبود، به حالت دوبلکس ساخته بودنش که قسمت پایینش اشپزخونه ھال و اتاق مهمان و سرویس، قسمت بالا ھم اتاق خواب عمو و خاله.. اتاق باران و دوتا ھم اتاق مهمان.. برای راحتی بیشتر یه سرویس کامل ھم برای بالا درنظر گرفته بودن… اومده بود جلوی در استقبالم پریدم بغلشو لپاشو بوسیدم. _ خاله ی گلم چطوره؟ قربونش برم الھی که ھروز خوشگل ترمیشه… ناقلا دل عمو رو حسابی بردیاا.

_ کم زبون بریز بچه انقد سر به سر من پیرزن نزار. _ وا خالھ جون مگه چند سالته که میگی پیرزن؟ تازه اول زندگیته دیگه نگیااا، تازه من برنامه دارم برام یه پسر خاله تپل بیارین.. بعد خبیث زل زدم بهش، اولش نفھمید چی گفتم بعد که دوھزاریش افتاد افتاد دنبالم منم الفرارر. _ وایسا ببینم دختره بی حیا خجالت نمیکشی؟ دخترم دخترای قدیم… والا الان دختر چه میدونه حیا چیه؟ _ وایییی خاله غلط خوردم خاله چیز خوردم… خاله به جون این مادرشوھره نداشتم. اصن اشتباه لپی بوده.. وگرنه توکه میدونی من چقدددددده باحیام.. خال که دیگه…

دانلود رمان غیر ممکن از ghazalee_MAH بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان تلنگر عشق از سمیرا خانوم

دانلود رمان تلنگر عشق از سمیرا خانوم رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان تلنگر عشق از سمیرا خانوم با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

درباره ی دختری به اسم سونیا هست که متولد مشهد هستش و دانشگاه تهران قبول میشه و برای اینکه تو تهران تنها نباشه پدرش اونو میفرسته خونه دختر دوستش که اون هم همون دانشگاه سونیا هست. برادر این دختره هم تو همون دانشگاهه ولی ترم بالاییه و اینکه دختر دوست باباش رادا و سونیا توی واحد رو به رویی رایان. داداش رادا زندگی میکنن تو تهران و تو این دانشگاه اتفاقاتی پیش میاد که…

خلاصه تو این دانشگاه اتفاقاتی پیش میاد که…

خلاصه رمان تلنگر عشق

سفره رو انداختمو رادا غذارو اورد و رایان هم اومد کنار من رو صندلی نشستو برای خودش غذا کشید .اهههه چرا من همش کنار این یابو میوفتم. بی محل بهش غذامو داشتم می خوردم که رادا گفت: داداش از کی باید بریم دانشگاه؟ _امروز که اول مهره. از فردا فردا باید برین. _باشه. پس خودت ی تک بزنی که بیایم پایین. _باشه. (ای خدا باید با این عنتر برییییم). میمون جان غذاشو نوش کردو رفت خونه ی خودش. ظرفارو من شستمو رفتم تو اتاقمو .لباسامو مرتب تو کمدم چیدمو لوازم آرایشمو رو میز چیدمو و ادکلنامم گذاشتم رو میز و گوشیمو چک کردمو جواب پیامارو دادمو چند دقه با مامی

حرفیدمو گفتم ب سلامتی رسیدیم. رفتم تو هال رادا نبود رفتم نشستم رو مبل روبه رو TV و شبکه هارو جابه جا می کردم که صدای در اتاق رادا اومد. اومد کنارم نشست و گفت: سلام دوست گلمم._سلام دوست عسلمممم. باهم خندیدیم. روی شبکه ای که فیلم طنز داشت واسادمو نگاه کردیم. فیلم که تموم شد سرامونو بردیم تو گوشیامون. یکمی چت کردمو ی نگا ب ساعت انداختم. ساعت ۵:۳۰ بود. اووووه حوصلم پوکید. _رادا حوصلم پوکید. _منم هممم چیکارکنییم. _بریم بازار؟؟ _فکر خوبیه. باشه بریم. رفتیم تو اتاقامون تا حاظر شیم. موهامو بالاسرم محکم بستمو زیرشو یه کلیپس زدم و یه شال

صورتی گنده سرم کردمو یک شلوار لی و یک مانتو صورتی پوشیدمو یک کفش صورتی که روش یک پاپیون صوررتی بود پام کردمو ساعت صورتیمم بستم و با عطرم دوش گرفتمو رفتم بیرون… رادا روی مبل نشسته بود و سرش تو گوشیش بود. یه مانتو خردلی و یک شلوار جین خردلی و شال خردلی و کفش خردلی پوشیده بود.با ارایشی مثل من.خیلی شیک شده بود. _رادا بریم؟؟ _اره رایان پایین منتظرمونه. _رایان؟؟ چرا به زحمت انداختینشون؟  (الهی بمییره اون میاد با ما بیرون چه غلطی کنههه)…

دانلود رمان تلنگر عشق از سمیرا خانوم رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان پالوز از مائده_ف

دانلود رمان پالوز از مائده_ف pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان پالوز از مائده_ف با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

این رمان صرفا برای خندیدن نوشته شده و باعث می‌شود که کلا در حین خواندن رمان لبخند روی لبتان باشد! این رمان درباره یه خانواده و فامیل و دوستانشون هست که درگیر یه مسئله ی پلیسی هستن و سعی دارن یک باند بسیار خطرناک رو دستگیر کنن.کسانی که اگر اون ها رو توی وضعیت عادی ببینین محاله باور کنین پلیسن و البته… عشق هم قاطی داستانمون هست. حرف اخر من که گفتم اگه میخواین فقط بخندین بیاین این رمانو بخونین (مسائل چرت و پرتی و لوس هم نداره، حالا خود دانین)

خلاصه رمان پالوز

نیکی کمی تکون خوردم تا بتونم بهتر ببینم. _ترانه یه دقیقه ببند اون فکتو ببینم دارن چه غلطی می کنن؟! +خب گمشو پایین منم ببینم چیکار می کنن. سرمو آوردم پایین تر تا ترانه بتونه از لای در نگاه کنه… چشمش که به پیمان و دنیا افتاد کپ کرد… حقم داشت بچم با ۲۲ سال سن تابه حال بوسیدن دو مزدوج رو ندیده بود اونم تو چند قدمیش با پخش زنده کیفیت شبکو GM . +نامرد بو توام میگن دخترخاله؟؟ دو ساعته داری زل میزنی به اینا ه ندا به من نمیدی؟ _هنوز زوده… سنت قد نمیده برا دیدن اینا.

+حالا خوبه همش ۱ سال بزرگی. من موندم خاله رحیمه و آقا پرویز در تو چی دیدن که تو شدی ته تغاری و نور چشمی و به ۲ فرزند که تو نیاوش باشین قانع شدن. به نظرم هنوز جا داشت یکی دیگو هم به جمعتون اضافه بشه. باز اگه تو پسر میشدی، میشد خرت کنم و ازت سواری بگیرم ولی تو این یه مورد هم شانس نیاوردیم. اون نیاوش هم که گاهی اوقات عین بت زهرماره، تا میری سمتش مثل سگ پارس میکنه هر چی چخه چخه میکنی آروم نمیشه! مجال حرف زدن نداد.

یکی کوبوند پس کلم که پیشونیم محکم خورد به در و در با ضرب بسته شد. تنها کاری که اون لحظه به ذهنم رسید این بود که فقط دست ترانه رو بگیرمو الفرار… ولی از اونجایی که در بیشتر مواقع کور تشیف داریم… میزی که روش پر از شکلات و تنقلات بود رو ندیدم… در واقع می دیدیم که میزه جلومونه ولی خب انگار نمیدیدم بخاطر همین با ضرب افتادیم رو زمین. صدای شکستن ظرفا با ترکیدن خنده دو نفر بلند شد. ترانه نرسیده به زمین هوار کشید. +یاااااا حضرت عبااااااس خودت رحم کن به جوونیممم…

دانلود رمان پالوز از مائده_ف pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان دختران شیطون و پسران مغرور  ن از ننین. سارا. سوگل.رها

دانلود رمان دختران شیطون و پسران مغرور ن از ننین. سارا. سوگل.رها pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان دختران شیطون و پسران مغرور از نازنین. سارا. سوگل.رها با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

۴تا دختر شیطون و خوشگل باوضع مالی توپ و ۴تا پسر جذاب و شیک خوشگل و پولدار که باهم تو یه دانشگاه درس میخونن حالا دیگه چطوری به هم میرسن رو دیگه خودتون میتونین بخونین….
رمان دختران شیطون و پسران مغرور
“ترانه” منو صحرا دیشب تا صبح مشغول تماشای تلوزیون بودیم. البته فقط من چون صحرا داشت با یکی اس ام اس بازی می کرد مهدیس هم که خیلی خسته بود و زودی رفت خوابید… اصلا… کی چشمام گرم شد…

خلاصه رمان دختران شیطون و پسران مغرور

“ترانه” منو صحرا دیشب تا صبح مشغول تماشای تلوزیون بودیم. البته فقط من چون صحرا داشت با یکی اس ام اس بازی می کرد مهدیس هم که خیلی خسته بود و زودی رفت خوابید… اصلا… کی چشمام گرم شد… خلاصه دیشب همون رو کاناپه خوابم برد… حالا هم که بیدار شدم میبینم از سرما دارم یخ میزنم… بی انصافا نکردن یه پتویی چیزی بندازن روم… سریع از روی کاناپه بلند شدم و دویدم طرف آشپزخونه و کره و پنیر و خامه و… آماده کردم… چند تا تیکه نونم برداشتمو گذاشتمش بیرون تا یخش وا بره… تو این زمان کوتاه هم خودم رفتم تو

دستشویی و بعدشم به اتاقم رفتم و یه صفایی به این قیافه ی زرد و رنگ و رو پریده ام دادم !… وقتی بر گشتم تو آشپزخونه قیافه صحرا رو دیدم که از تعجب چشماش گشاد شده بود… __ صحرا _ تران… همه این کارا رو تو انجام دادی؟!… _پ ن پ همسایه ها آمدن انجام دادن! _صحرا…! جدی کار خودته.. یا مهدیس؟.. نذاشتم حرفشو تموم کنه و پریدم وسط حرفش. _معلومه که کارمنه… تو چی فکر کردی… فکر کردی اون مهدیس خابالو اینارو درست کرده ؟!… صحرا راست میگی ؟!… _نه پس کج میگم!… _صحرا… _ اه بس کن دیگه بیاید سریع صبحونه

رو بخوریمو کارامونم بکنیم بریم…. این مهدیس کجاست… _مهدیسس. در همین موقعه در اتاق مهدیس باز شد و مهدیس با قیافه ای آرایش کرده آمد بیرون… صحرا: کجا به سلامتی شالو کلاه کردی؟!… مهدیس: شما که هنوز آماده نشدید… بابا دیر شد. _حالا بیا صبحانه اتو بخور… مهدیس امدو سر سفره نشست… و شروع به خوردن صبحانه کردیم… بعد از کمی صبحانه خوردن به کمک همدیگه سفره رو جمع کردیم و ظرفارو گذاشتیم وقتی که برگشتیم بشوریم… سپس من و صحرا به اتاقمون رفتیم تا آماده بشیم… من یه مانتو سفیدو شلوار جین سفید پوشیدم…

دانلود رمان دختران شیطون و پسران مغرور ن از ننین. سارا. سوگل.رها pdf رایگان بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ایران رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.