خلاصه کتاب:
آن چشمان کهربایی، با آرامشی که درونشان موج میزد، چیزی در دل مرد بیدار کرد که سالها خاموش مانده بود. او که در گذشتههای تاریک زندگی کرده بود، حالا در برابر این دختر، احساس روشنی میکرد. آرزو داشت که بتواند با صداقت و پاکی، به او نزدیک شود. شاید این دختر، آغاز فصل تازهای در زندگیاش باشد.
خلاصه کتاب:
در جستوجوی آرامش پس از فقدان، گوهر با جوانی همسن دخترش آشنا میشود. محبت و توجهی که سالها از آن محروم بوده، او را به وابستگی سوق میدهد. اما این وابستگی، با آشکار شدن علاقهی شاهرخ به دختر گوهر، به تجربهای تلخ بدل میشود.
📚#مستی
✍️نویسنده : #فاطمه_کاکاوند
✨ژانر : #عاشقانه_اجباری
📄خلاصه :
مردی به اسم دیاکو درگیرو دار پس گرفتن اموالش دختری رو میدزده ک چند ساله زیر نظر دارتش...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ایرانیان رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.