خلاصه کتاب:
تصویرش در تلویزیون، من را از درون لرزاند. دختری با گذشتهای پر از درد، که حالا فقط به دنبال آرامش بود. من، با گذشتهای تاریک و مأموریتهایی که هیچکس نباید بداند، تصمیم گرفتم برای او تغییر کنم. اما آیا میتوانم نقش یک مرد معمولی را تا آخر بازی کنم؟
خلاصه کتاب:
جهان، مأمور پلیس مخفی، برای نفوذ به یک باند خلافکار به رهبری خسرو وارد عمل میشود. اما هویت او لو میرود و خسرو تصمیم میگیرد برای انتقام، جهان را گروگان بگیرد. همزمان، آیلین، دختر ۱۸ سالهی سرهنگ جلیلی—مافوق جهان و دوست قدیمی پدرش—نیز توسط خسرو ربوده میشود. خسرو با تهدید و فشار روانی، تلاش میکند جهان را در موقعیتی بحرانی قرار دهد تا از هر دو خانواده زهرچشم بگیرد. این آغاز درگیریهای پیچیده میان جهان، آیلین، سرهنگ و گذشتههای پنهانشان است.
خلاصه کتاب:
بهزاد، قاضی باوقار شهر، بهخاطر تعهدی قدیمی به خاندان پاک، باید یکی از فرزندانش را به گروه آلفا بسپارد. پسرش، آرام و هنرمند، برای چنین مأموریتی مناسب نیست. مایا، دختر جوان و سرکش او، که بهتازگی از یک رابطهی عاطفی خارج شده، تصمیم میگیرد خودش وارد این مسیر شود. اما مخالفت پدر، او را در مسیر برخورد با امیر ارسلان قرار میدهد؛ مردی که قدرت و غرور در وجودش موج میزند. تقابل میان مایا و امیر، داستانی پرکشش از اراده، احساس و تغییر را رقم میزند.
خلاصه کتاب:
آن چشمان کهربایی، با آرامشی که درونشان موج میزد، چیزی در دل مرد بیدار کرد که سالها خاموش مانده بود. او که در گذشتههای تاریک زندگی کرده بود، حالا در برابر این دختر، احساس روشنی میکرد. آرزو داشت که بتواند با صداقت و پاکی، به او نزدیک شود. شاید این دختر، آغاز فصل تازهای در زندگیاش باشد.
خلاصه کتاب:
پسر جوانی که از مشاجرهای خانوادگی دلخور است، شبهنگام به خانهاش بازمیگردد. در نزدیکی خانه، صدای درگیری او را متوقف میکند. با ورود به صحنه، مهاجمان فرار میکنند و تنها یک نفر زخمی باقی میماند. پسر او را به خانهاش میبرد و تازه آنجاست که متوجه میشود فرد زخمی، دختری با رازهایی پنهان است...
خلاصه کتاب:
غمِ سنگین رسوایی همسر، پدر بیتا را از پا انداخت و بیماریای که از این درد جانکاه سرچشمه گرفته بود، سرانجام زندگی او را گرفت. میراثی که به جا گذاشت چیزی جز بدهیهای فراوان نبود—باری که بر دوش فرزندانش نشست. رضا، فرزند ارشد، با تصمیمی قاطع ادارهی کارگاه را در دست گرفت تا بدهیها را پرداخت کند. بیتا نیز، که نمیخواست سربار خانواده باشد، از برادرش خواست تا اجازه دهد او نیز کار کند و سهمی در این مبارزه داشته باشد. اما…
خلاصه کتاب:
بازنویسی سوم: داستان شیدا، زنی که عشق را نمیشناسد؛ حکایت مردی که از نور ساخته شده و در برابر سختیهای زندگی تاب آورده است. تقابل باورها و اعتقادات مخالف، در کنار عشقهای جاودانهای که در گذر زمان رنگ نمیبازند. قصهای از درد، مبارزه و معماهایی که هر گام از آن پردهای جدید از حقیقت را برمیدارد. پایان ماجرا، سه مسیر به هم تنیده را به نمایش میگذارد که گشودن آن بهایی گرانقیمت میطلبد.
خلاصه کتاب:
پس از آشکار شدن خیانت همسر، صبا برای یافتن آرامش به هورام رجوع میکند. در این مسیر، پرده از احساسی برداشته میشود که سالها در دل هورام پنهان مانده بود؛ عشقی پاک و بیادعا.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ایرانیان رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.