خلاصه کتاب:
فرزند حاجآقا ب، بزرگ محله، دختری پرجنبوجوش و متفاوت است. او برخلاف باورهای پدرش عمل میکند و همین تفاوت، داستانی پرحادثه و خواندنی را شکل میدهد.
خلاصه کتاب:
سه تا دوست سه تا خواهر سه تا دوست واقعی و صد البته شیطون این سه تا دوست باهم توی یه خونه زندگی میکنن اما....
سه نفر دیگه بهشون اضافه میشن که باهم شیطونی کنن و دنیارو با خنده هاشون بترکونن.
خلاصه کتاب:
آیدا و ژیوان از کودکی عاشق هم بودند، اما یک حادثه تلخ همهچیز را برهم زد. حالا ژیوان مجبور است او را تنها مثل یک خواهر ببیند در حالی که قلبش حقیقت دیگری فریاد میزند. آیدا با تمام وجود تلاش میکند عشق دیرینشن را به یاد ژیوان بیاورد، اما هر بار پس زده میشود و طرد شدن از طرف او، درد و ناامیدی را بر دلش مینشاند.
ورود حسام دیوار سرد قلب ژیوان را میشکند و آتش عشق خاموششده را دوباره شعلهور میکند، اما این تازه آغاز ماجراست.
چرا که با حضور فرید، آیدا ناخواسته به دنیای خطرناکترین باند خلافکاری ایران کشیده میشود؛ جایی که عشق، زندگی و مرگ در خطی باریک با هم تلاقی میکنند و هر تصمیم میتواند سرنوشت همهچیز را تغییر دهد… در این رمان شاهد رسیدن به بلوغ فکری یک زوج خواهیم بود
خلاصه کتاب:
دلوین، دختری که برای فرار از گذشته تاریکش به شهر کوچکی نقل مکان میکند، ناخواسته توجه چهار برادر مرموز و تاثیرگذار را جلب میکند. هر کدام از آنها به روشی خود قصد دارند او را به دست آورند، اما رازی که هر پنج نفر را به هم گره زده، بسیار عمیقتر از یک عشق ساده است.
خلاصه کتاب:
امیلی، تنها دختر یک کُنت که دنبال یه شریک ازدواج برای به ارث بردن عنوان بود.
و کایل، رهبر شوالیههای مقدس، که درست جلوی امیلی ظاهر شد.
«من به تو نیاز دارم و تو به یه شوهر مناسب نیاز داری.»
دو نفری که قرار بود در طول قرارداد وانمود کنن زن و شوهرن.
اما امیلی در طول ازدواج ساختگیش عاشق کایل شد،
سه سال به سرعت گذشت و قراردادشون تموم شد.
کایل، که به موقع حافظهاش رو از دست داده بود، از سفر برگشت.
«پس اون قرارداد ازدواج رو یادش نمیاد؟»
خلاصه کتاب:
ماهور، دختری شاد و پرشور، با ورودش به زندگی پسری آرام و بیاحساس، همه چیز را دگرگون میکند. او با شوخیهای کودکانه و نگاه مثبتش، سعی دارد روح تازهای به دل خستهی او ببخشد.
خلاصه کتاب:
پسر جوانی که از مشاجرهای خانوادگی دلخور است، شبهنگام به خانهاش بازمیگردد. در نزدیکی خانه، صدای درگیری او را متوقف میکند. با ورود به صحنه، مهاجمان فرار میکنند و تنها یک نفر زخمی باقی میماند. پسر او را به خانهاش میبرد و تازه آنجاست که متوجه میشود فرد زخمی، دختری با رازهایی پنهان است...
📚#مستی
✍️نویسنده : #فاطمه_کاکاوند
✨ژانر : #عاشقانه_اجباری
📄خلاصه :
مردی به اسم دیاکو درگیرو دار پس گرفتن اموالش دختری رو میدزده ک چند ساله زیر نظر دارتش...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ایرانیان رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.