خلاصه کتاب:
بزرگ شده در روستای کوچکی نزدیک به جنگل ارواح...
لیسکا راداست میداند که جادو وحشتناک است و جادوگران، هیولا هستند.
اما زمانی که لیسکا قدرتهای خود را با پیامدهایی ویرانگر آزاد میکند، گرفتار نگهبان شیطانی جنگل ارواح؛ لشی، میشود که به او پیشنهادی میدهد: یک سال بندگی در ازای یک آرزو.
لیسکا به عمارت در حال فروپاشی لشی برده میشود و به زودی ریشههای شوم معامله را کشف میکند.
و اگر بخواهد آن سال را زنده بماند و به خانه بازگردد، باید اسرار میزبان خود را کشف کند و با ارواح گذشته او روبهرو شود.
خلاصه کتاب:
دختری در دل طبیعت چشم باز میکند؛ فرزند پدری با گذشتهای پنهان و مادری که نامش با افسانهها گره خورده. او باید با میراثی که از خانوادهاش به ارث برده، زندگیاش را بسازد، میان رازها، انتخابها، و مسیرهایی که هنوز روشن نشدهاند.
خلاصه کتاب:
من یک دخترم، اما نه آنگونه که دیگران میپندارند. در دل نوجوانی، نیرویی در من بیدار شد، نیرویی که از مرزهای انسان بودن فراتر رفت. از آن روز، نامهایی بر من نشست: ملکهی تاریکی، بانوی سکوت، وارث قدرتی ناشناخته. و حالا، تنها یک سؤال باقی مانده: چه کسی مرا به این مسیر کشاند؟
خلاصه کتاب:
روسلا، دختری از تبار نور، در قبیلهای سایهنشین رشد کرد. عشق پنهانش با شبا، همچون شعلهای در دل شب بود. اما مردی نقابدار، با کلامی که ذهن را درگیر میکرد، در خوابهایش ظاهر شد. آن خوابها به واقعیت پیوستند و روسلا را به قربانگاهی سنگی بردند؛ جایی که باید با سرنوشتش روبهرو میشد.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ایرانیان رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.