هر چند که جلادم خیلی تو کارش ماهر بود و نمی ذاشت کار به جایی برسه که خونم بیفته گردنش
آستانه تحملم دستش بود خوب میدونست تا چه حد فشار و درد و می تونم تحمل کنم و بازم از جام بلند شم
درست مثل همین الآن که فقط چند ثانیه قبل از بیهوش شدنم دستش و از دور گلوم برداشت و من پخش زمین شدم
شروع کردم به سرفه های از ته دلی که سوزشش نه فقط گلوم و که گوشامم آتیش میزد. فکر میکردم با همین حمله ناجوانمردانه اش عصبانیتش و سرم خالی کرده ولی وقتی داد و بیدادش شروع شد فهمیدم تازه وارد مرحله شکنجه های کلامی شدم
صد دفعه بهت گفتم جلوی این زبونت و بگیر. صد دفعه گفتم حواست به که خوریات باشه چرا به حرفم گوش نمیدی هان؟ خوشت میاد؟ خوشت میاد زیر دست و پام جون بدی؟ آدم نمیشی نه؟ خوشت میاد هر روز بزنم به جات و کبود کنم سگ پدر بیشرف؟
پاش و بلند کرد و لگد محکمی به پهلوی من ولو شده روی زمین کوبوند و داد زد