دانلود رمان فرش قرمز جلد از هاله بخت یار با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ایلیا احتشام، پسر رئیس یک شرکت مدلینگ می باشد که باعث تصادف یاسمن می شود… تصادف دختری گل فروش و معصوم که دل به بنیامین رازی بسته است… مردی که از بچگی مثل برادر کنارش بوده اما به او علاقه دارد! و ایلیا، مرد زخم خورده ای هست که از بچگی مورد خشم پدرش قرار گرفته و از لحاظ روحی آسیب شدیدی دیده و افراد کمی می توانند با اخلاقش کنار بیایند…
خلاصه رمان فرش قرمز
گره روسری اش را شل کرد و دستی به پیشانی اش کشید. ماشین ها یکی یکی از کنارش می گذشتند و او در حالی که نفسش از گرما درنمی آمد، کنار خیابان ایستاده بود و منتظر بود چراغ قرمز شود. گل های رز در دستش، کم کم از شادابی می افتادند و می ترسید نتواند همه شان را بفروشد.
اواسط تابستان بود و هوا آنقدر گرم که زمین آب می شد اما او و امثال او، خودشان را مجبور می کردند سرپا بمانند و زیر آفتاب برای یک لقمه نان بدوند آنقدر بدوند که جان از تنشان برود و شب ها سر روی بالشت نگذاشته خواب بروند. با قرمز شدن چراغ، نفس عمیقی کشید و داخل خیابان دوید…
دانلود رمان سیاه پوش از هاله بخت یار با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آریو آژند، پلیس مخفیای هست که به عنوان یه هکر حرفهای به یه باند مخوف قاچاق انسان نفوذ کرده… مردی جدی و مقتدر اما زخمخورده که هدفش انتقامه و جون خودش رو گذاشته پای این کار! در این بین، توی یکی از تعقیب و گریزها تیر میخوره و نزدیک یه روستا در کردستان بیهوش میشه!
خلاصه رمان سیاه پوش
دویدم… تمامش کنید ! دامن لباس در دستم مشت شد… نمی خواهمش به نفس نفس افتادم… نمی خواهم! مادرم بلند بلند حرف می زد و دنبالم می آمد: – آیرین… بوسه کچی… آیرین! (آیرین… وایسا دختر… آیرین!) ایستادم… سمتش چرخیدم و چشم دوختم در چشمان عسلی اش… دست روی سینه گذاشته بود و نفس نفس می زد.
مثل او به نفس نفس افتاده بودم. شاید بدتر از او… مشتم را بالا آوردم و محکم روی قلبم کوبیدم: – نمی خوامش دایِک (مامان… نمی خوام!). اشک با چشمانم می جنگید اما اگر جان می کندم هم نمی گذاشتم بچکد. -حاضرم بمیرم ولی… نمی خوام! قدمی جلو آمد. محکم سر جایم ایستادم. چشمانش التماس می کردند…