دانلود رمان صبح پشیمانی از نسرین ثامنی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
شبست و قایقم بشکسته و دریاست توفانی ز هر موجی به گوشم می رسد بانگ پریشانی ره منزل نمی دانم ز غوغای گرفتاری چو مرغی آشیان گم کرده در شب های بارانی لبم می خندد و دل در حصار سینه می گرید…
خلاصه رمان صبح پشیمانی
در تمام این جریانات جاسم که همسرش را زنی دلسوز و مهربان می دانست حق را به وی می داد و از خاله بچه ها صراحتا تقاضا می کرد در امور داخلی آنان مداخله نکند. جاسم نسبت به خاله نساء و احساس قلبی او بدبین بود، پوران هم آن قدر از خاله نساء بد گفت و از وی در نزد شوهرش چهرۀ منفوری ساخت تااینکه کار اختلاف دو خانواده بالا گرفت. آن ها که سال ها با احترام و صمیمیت با هم دیگر در ارتباط بودند ناگهان روابطشان تیره گردید و کار به قهر و جدایی انجامید. از آن پس خاله نساء با آن که در همسایگی آن ها زندگی می کرد و نسبت به سایر اقوان به آنان نزدیکتر بود عمل از دیدار بچه ها و رفتن
به خانه آنها محروم گردید. اقدام بعدی پوران جلب رضایت شوهرش مبنی بر ماندن قاسم در خانه به جهت کمک در کارهای خانه بود. جاسم همیشه کله سحر از خانه بیرون می زد و تا هنگام غروب آفتاب در مزرعه کار می کرد به همین سبب بودن یا نبودن قاسم در مزرعه توفیری به حالش نداشت و در اثر تلقینات همسرش احساس کرد وجود او در خانه بیشتر مثمر خواهد بود تا مزرعه و چون همواره فرامین پوران را لازم الاجرا می دانست لذا پیشنهادش را پذیرفت و اجازه داد قاسم در خانه مانده و وردست بانوی خانه شود. بدین سان قاسم در خانه ماندگار شد تا خرده فرمایشات ریز و درشت همسر پدرش را اجابت کند.
پوران هر هفته در خانه میهمانی می داد، میهمانان او کسی نبودند جز اعضاء خانواده کدخدا. او از ولخرجی و بریز و بپاش هیچ ابایی نداشت و پذیرایی از کدخدا و همسرش را جزء وظایف مهمش به شمار می آورد.جاسم علیرغم عدم بضاعت هیچ گونه اعتراضی به این ریخت و پاش ها نمی کرد و خوشحال بود از این که همسرش در خانه او احساس رضایت می کند. قاسم مانند نوکری خانه زاد در خدمت زن پدر بود. شستشو و پخت و پز، رفت و روب، خرید مایحتاج روزانه، همه و همه به عهده او بود. پوران بیشتر اوقات خود را در کنار آینه می گذراند یا در خواب بود یا به دیدن زن های همسایه می رفت و…
دانلود رمان نیلوفر مرداب از نسرین ثامنی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مهشید دختری بسیار آرام و زیبا است که مادرش را از دست داده و با ازدواج مجدد پدرش همراه با نامادری نامهربان و سختگیرش بدری زندگی می کند، بدری تصمیم دارد مهشید را وادار به ازدواج کند، مهشید برای فرار از این ازدواج به دایی اش پناه میبرد و…
خلاصه رمان نیلوفر مرداب
با پایان گرفتن سال تحصیلی و تعطیلی مدارس، مهشید دچار وضعیت ناگوار و بحرانی گشته بود. به رغم تلاشی که برای کسب رضایت و خشنودی بدری جهت انصراف از این ازدواج اجباری انجام می داد همیشه در منزلشان بر سر او، بین اعضای خانواده درگیری و تنش بود. بدری نزد پدر شکایت او را می کرد و با تحریک احساسات پدر و ابراز مسایلی غیرواقعی به این خشونت و درگیری دامن می زد.روزی نبود که مهشید به خاطر اعتراض بدری نسبت به اعمال و رفتارش، به وسیله ی پدر سرزنش و تنبیه نشود همه در آن منزل بر علیه او جبهه گرفته بودند و وضع به گونه ای بود که حتا خواهرانش هم در این
دسیسه مشارکت کرده و بی رحمانه بر او می تاختند. قدرت روزی چند بار به منزل آنها سرکشی می کرد و پدرش را تحت فشار قرار می داد که هرچه زودتر برنامه ی ازدواج او و مهشید را مهیا سازد. پدر که در تصمیم گیری از خود اراده ای نداشت به قدرت وعده می داد که به زودی ترتیب همه چیز را خواهد داد.مهشید تا آنجا که می توانست پایداری می کرد و پدر از مخالفت او آزرده خاطر بود. مثل روز برایش روشن بود که با ازدواج با این مرد سرنوشت شومی برایش رقم می خورد و حاضر نبود تحت هیچ شرایطی به این کار تن بدهد. اگر موقعیت دیگری بود، اگر پای قدرت در میان نبود شاید برای رهایی از
آزار و اذیت بدری به تصمیم پدر گردن می نهاد اما از قدرت بیزار بود و نمی توانست دمی وجود او را در کنار خود تحمل کند. به خوبی می دانست که قدرت از راه خرید و فروش مواد مخدر درآمدش را تأمین می کند. بارها مشاهده کرده بود که بدری از علاقه ی قدرت به مهشید سوء استفاده کرده و از این طریق مبالغی جهت خرج و مخارج منزل از وی مطالبه می کند او به هیچ وجه مایل نبود بر سر سفره ای بنشیند که نان آن از پول خرید و فروش مواد مخدر به دست می آمد حاضر نبود زن مردی بشود که از راه های ناهنجار کسب درآمد می کند و دامنش به گناه و جرم و خطا آلوده باشد در حالی که…