ایران رمان
انلود رمان جدید ایرانی و خارجی
دانلود رمان شب ماه از شهلا خودی زاده

دانلود رمان شب ماه از شهلا خودی زاده بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان شب ماه از شهلا خودی زاده با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

رمان درباره دختری هست که به خاطر آزار نا پدریش از خونه فرار می کنه و بیرون از خونه دچار مشکلات میشه اما دست سرنوشت اونو در مسیر دیگری قرار میده…

خلاصه رمان شب ماه

بی توجه به دردی که وجودش را در بر گرفته بود، از جا برخاست… سرش گیج می رفت و حالت تهوع داشت. دستش را جلوی دهانش گذاشت و بی اختیار عق زد… همزمان در باز شد و مرد قوی هیکل وارد اتاق شد… ترس دوباره وجودش را پر کرد و به خود لرزید… ملافه را روی خودش مچاله کرد و نگاه هراسانش را به او دوخت… صدای کلفت مرد نه تنها گوشش، جانش را نیز خراشید. –چته؟ هر کی ندونه فکر می کنه این کاره نیستی…

خفه جواب داد: -الان پا میشم… مرد نگاه هرزه اش را بار دیگر روی تن و جان لرزان او چرخاند و با نیشخندی گفت: -برای هفته ی دیگه دو برابر میدم… بازم بیا… خودش می دانست با زن بخت برگشته چه کرده است… دلش می خواست فریاد بزند: -بمیرمم دیگه پام رو اینجا نمی ذارم… اما مگر میشد… بدبختی هایش یکی یکی جلوی چشمانش رژه رفتند و او با بیچارگی لب زد: -باشه… مرد خنده ای از ته دل کرد و گفت: -نه مثل اینکه داری باهام کنار میایی…

دانلود رمان شب ماه از شهلا خودی زاده بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان بی قرارم کن از شهلا خودی زاده

دانلود رمان بی قرارم کن از شهلا خودی زاده pdf بدون سانسور

دانلود رمان بی قرارم کن از شهلا خودی زاده با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

شایان یه وکیل و استاد دانشگاهه و خیلی جدی و سختگیر. نبات یه دختر زبل و جسور که حریف شایان خان…

خلاصه رمان بی قرارم کن

برگه را روی میز گذاشت، و نگاه به او دوخت… دخترک مثل نامش بامزه و شیرین بود انگار خداوند با خلق آن چشمان ملوس مشکی رنگ و مژه های بلند قدرتش را به رخ مرد جوان کشیده بود. چه قدر برایش عجیب بود. دختر ندیده نبود زیرا همیشه نیمی از کلاسش را در دانشگاه دخترها تشکیل می دادند. بی اختیار گوشه لبش چین خورد و همین باعث شد نبات ابرو درهم بکشد: -مشکلی هست؟ شایان سر تکان داد: -نه چه مشکلی؟ -خب شما بگید… اون لبخند کج. شایان جدی تر از قبل گفت: -نبات جلالی؟ -بله خودم هستم.

از لحن محکم دختر خوشش آمد… نگاه دیگری روی برگه چرخاند. نمی دانست چرا اما دلش می خواست دخترک را به چالش بکشاند… یک حسی می گفت این دختر یک دختر نازپرورده است. – کارشناسی حقوق خوندید… و به زبان انگلیسی کاملا مسلط هستید… اومم عجیبه مبلغ حقوقی که درخواست دادید انقدر چشم گیر نیست نبات جواب داد: -بله… کارو برای خود کار دوست دارم… نیاز مالی ندارم.. شایان ابرویی بالا انداخت و لبخند زد: و متاسفانه سابقه کار هم ندارید. نگاه دخترک لحظه ای خیره اش شد. ضربه کاری بود…

شایان دست روی نقطه ضعفش گذاشته بود. شایان خودکارش را روی میز گذاشت و انگشتانش را درهم قفل کرد: می دونید که رزومه کاری خیلی مهمه… نبات آب دهانش را که خشک شده بود به زحمت فرو داد و باصدایی که حالا کمی ضعیف شده بود گفت: -پدرم مخالف کار کردن منه… برای همین تا قبل از این جایی مشغول نشدم… خب کم کم داشت یک چیزهایی دستگیرش می شد: -خیلی خوبه که صادقید… اما ما این جا نیاز داریم که یه نیروی کار بلد استخدام کنیم و از قضا پدرش هم مخالف کارکردنش نباشه…

دانلود رمان بی قرارم کن از شهلا خودی زاده pdf بدون سانسور

دانلود رمان بیا باهم رویا ببافیم از شهلا خودی زاده

دانلود رمان بیا باهم رویا ببافیم از شهلا خودی زاده بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان بیا باهم رویا ببافیم از شهلا خودی زاده با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دامون و شایلی در نوجوانی به خاطر کدورتی نسبت به هم کینه و نفرت پیدا کرده اند، حالا دامون برگشته با خبری از نامزد شایلی، این خبر به شدت فامیل را به هم ریخته، با ما باشید با انتقام دامون و به هم خوردن نامزدی…

خلاصه رمان بیا باهم رویا ببافیم

تمام آن شب از مهمانی هیچ نفهمیدم… تظاهر کار سختی بود بعد از سرو شام و دوری من از مهمانی و مشغول کردن خودم در آشپزخانه باز هم همه در پذیرایی بالا جمع شده بودیم. حس می کردم دامون از بعد ماجرای ساعتی پیش سرحال تر شده و از قصد با همه بگو و بخند می کند… در افکار پریشانم غوطه ور بودم که از جمع فاصله گرفت و نزدیکم آمد. غمگین نگاهش کردم… چشمانش پر بود از نفرت و کینه ای بی پایان… و من هرگز قادر نبودم آن همه نفرت را از دلش پاک کنم. -راستی از اشکان چه خبر؟ نمی دانم در پی چه چیزی بود؟

وقتی میان جمع مخاطبم قرار داده بود نمی توانستم سکوت کرده و بی جواب بگذارمش… -فکر کنم شماها بیشتر باهاش در ارتباطید. خبر داشتم که قبل از آمدن به ایران دو برادر سری هم به اشکان زده اند اما از چند و چون ماجرا خبر نداشتم. نگاه عاقل اندر سفیه ای به من انداخت و همان طور که دست در جیبش می کرد با صدایی نرم گفت فکر کنم به زودی باید روی پیشنهادم بیشتر فکر کنی… چون خبرای جالبی برات دارم. -خدایا چطور می توانست این قدر وقیح شده باشد؟… نفسم به شماره افتاد

و از میان دندان هایی که به هم می فشردم غریدم… خیلی عوضی شدی. طوری بلند خندید که ناخودآگاه نگاه همه به سمت ما چرخید. اما توجهی به دیگران نداشت: فکر کنم هنوز معنای وقاحت رو نمی دونی… ظاهرا یکی باید برات ترجمه کنه. اینبار عمه میانداری کرد دامون جان چی شده پسرم؟ با بی تفاوتی شانه بالا انداخت و گفت: هیچی مامان… حال اشکان رو از نامزدش پرسیدم… اما ظاهرا زیاد ازش خبر نداره… عمه که متوجه رنگ پریده من شده بود با صدایی که سعی داشت آرام و خونسرد نگهش دارد، گفت…

دانلود رمان بیا باهم رویا ببافیم از شهلا خودی زاده بدون دستکاری و سانسور

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ایران رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.