دانلود رمان الفبای سکوت از زینب عامل با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
افرا ملک یه دختر سرتق و پرروئه که برای کار کردن به زور وارد مزرعهی بزرگ تارخ نامدار میشه که همه بلانسبت عین سگ ازش میترسن… روز اول رئیسش رو با کارگر اشتباه میگیره و سوتی پشت سوتی… حالا تارخ میگه اخراجی... افرا میگه نمیرررررم. فکر کن این دوتا عاشق هم بشن این وسط… تارخ قصه خیلییی هات و جذابه اما دخترمون حسابی اعصاب و هورموناش رو می ریزه بهم..
خلاصه رمان الفبای سکوت
مجدد صدای تارخ نامدار بلند شد. _ اینجام ملکی. افرا نفسش را بیرون داد و زیر لب برای خودش غرید: _ ملکی و زهرمار! به زور لبخندی روی لب هایش نشاند و سعی کرد خونسرد باشد. خوب نبود روز اول کاریاش را با اخم و تخم آن هم مقابل صاحب مزرعه آغاز کرد. به قدم هایش حرکت داد و به سمت کاناپه رفت. کاناپه را دور زد و مقابل تارخ ایستاد. تارخ روی کاناپه دراز کشیده و چشمانش را بسته بود. با احساس اینکه افرا مقابلش ایستاده است بی میل لای پلک هایش را گشود و به او نگاه کرد.
نگاهش را روی صورت افرا چرخاند. _ چقدر زود اومدی؟ افرا ابروهایش را با تعجب بالا داد: _ زوده؟ ساعت نزدیک نه. انتظار داشتی کی بیام؟ تارخ خمیازهای کشید. به تنش حرکت داد و از حالت دراز کش بلند شده و روی کاناپه نشست. _ لازم نیست اینهمه زود بیای. ده برسی هم خوبه. راه دوره. صبح زود خواب آلود میشینی پشت فرمون بلایی سرت میاد. افرا عاقل اندر سفیه به تارخ خیره شد. _ یه جوری میگی انگار پنج صبح راه میوفتم! هفت میام بیرون دیگه. عادت دارم به صبح زود بیدار شدن.
تارخ گردنش را ماساژ داد. _ از صبح زود بیدار شدن متنفرم ملکی. افرا اخم کرد. _ عمدا منو ملکی صدا میکنی که حرصم بدی؟ تارخ با بیخیالی از جایش بلند شد. _ سعی کن حساسیتت رو بذاری کنار ملکی. الانم برو تو آشپزخونه ببین میتونی یه چایی قهوهای چیزی درست کنی خواب من بپره. منم میرم دست و صورتم رو بشورم بیام ببینم تو امروز باید چیکارا کنی. افرا اینبار با شنیدن اینکه تارخ نامدار با جدیت او را پذیرفته است لبخندی زد و با ذوق به آشپزخانه رفت…