دانلود رمان این مرد امشب میمیرد از زینب ایلخانی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
یلدا دخترى سرکش که با عمه اش زندگى می کند، طى حادثه اى باز داشت می شود و اتهام سنگینى در پرونده اش رقم می خورد. ناجى او به طور معجزه آسایى وارد زندگى اش می شود و پرده از وقایع اصلى گذشته این دختر برداشته می شود، معین نامدار! مردى از جنس خشم و تعصب، با روح و زندگى اش در مى آمیزد و روایتى نو رقم می خورد…
رمان این مرد امشب میمیرد
۲ ماه از جدایی ام با اشکان میگذشت، ندیده بودمش اما بی خبر نبودم با عشق جدیدش مدام در سفر و میهمانی ها جولان می داد، واقعا اصلا برایم مهم نبود حتی ذره ای از حس حسادتم را قلقلک نمی داد، چند روز به شروع امتحان ها باقی مانده بود و زندگی طبق روال همیشه می گذشت، آخر آن هفته تولد افی بود و آرمین برایش یک مهمانی ترتیب داده بود، با همه حقوق آن ماه برایش یک ساعت فیک توانستم بخرم با مقدار سهمم از ماهیانه حقوق پدرم که آن هم بعد کسر اجاره خانه و خرج خانه مقدار چشم
گیری نبود برای خودم ۱ تاپ و شلوار جین خریدم، بعد از دو ساعت درگیری با لوازم آرایش و موهایم بالاخره آماده شدم، آن شب با میلاد و دوست دخترش به مراسم رفتم در طول راه صنم دوست دختر میلاد مدام زیر گوشم وز وز کرد که برادر آرمین چندتا از همکلاسی های مایه دارش را به مراسم دعوت کرده است و
خلاصه رمان این مرد امشب میمیرد
۲ ماه از جدایی ام با اشکان میگذشت، ندیده بودمش اما بی خبر نبودم با عشق جدیدش مدام در سفر و میهمانی ها جولان می داد، واقعا اصلا برایم مهم نبود حتی ذره ای از حس حسادتم را قلقلک نمی داد، چند روز به شروع امتحان ها باقی مانده بود و زندگی طبق روال همیشه می گذشت، آخر آن هفته تولد افی بود و آرمین برایش یک مهمانی ترتیب داده بود، با همه حقوق آن ماه برایش یک ساعت فیک توانستم بخرم با مقدار سهمم از ماهیانه حقوق پدرم که آن هم بعد کسر اجاره خانه و خرج خانه مقدار چشم
گیری نبود برای خودم ۱ تاپ و شلوار جین خریدم، بعد از دو ساعت درگیری با لوازم آرایش و موهایم بالاخره آماده شدم، آن شب با میلاد و دوست دخترش به مراسم رفتم در طول راه صنم دوست دختر میلاد مدام زیر گوشم وز وز کرد که برادر آرمین چندتا از همکلاسی های مایه دارش را به مراسم دعوت کرده است و خلاصه دخترک ندید بدید همی بسیار از رویارویی با آنها م شعوف بود، و کاش هیچ وقت نه من نه آن ها به این تولد دعوت نشده بودند… سالن غرق نورهای رنگارنگ و دود بود آفی کاملا گیج بود و
مدام سیگار روشن می کرد. حال طبیعی نداشت جز گروه تازه وارد ما، صنم با دیدن یکی از آن بچه پولدار های مجلس به طور کامل میلاد بدبخت را فراموش کرد پسرک که هیکلش به لعنت خدا نمی ارزید بوی گند فخر از چند فرسخی اش به مشام می رسید از لحظه اول که چشمم به او خورد احساس کردم نشناخته از او متنفرم، حسی مرا از او می ترساند، بعد از کلی عشق بازی با صنم به من نزدیک کرد نفس هایش به صورتم می خورد. دخی تو خیلی دافی اوووووف چه هیکلی !! و باز من حالم از تمام مردها به هم خورد…