ایران رمان
انلود رمان جدید ایرانی و خارجی
دانلود رمان حبس بهشت از بهاره غفرانی

دانلود رمان حبس بهشت از بهاره غفرانی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان حبس بهشت از بهاره غفرانی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

بهشته نویان، گوینده مشهور رادیو نمایش، عاشق مسیح که به نوعی برادرشه شده و از اون طرف مسیح دل باخته گیسو هستش و قصد ازدواج باهم رو دارن! بهشته برای فرار از عشق یک طرفه‌ش نسبت به مسیح، می‌خواد برای خوانندگی همراه ترانه سرای معروف، یارا معین به دُبی بره و دستخوش مخالفت و غیرت بازی های آقا مسیح روی بهشته ای که مثل جهنم می‌سوزه اما با پیشنهاد مادربزرگ مسیح همه ی برنامه ریزی ها بهم می‌خوره!

خلاصه رمان حبس بهشت

حالا قلب ایستاده و مُردهام داشت با سریعترین حالت ممکن می تپید. جملات ضد و نقیضش حالم را بد کرده بود و با جمله ی آخرش ضربه فنی شدم. به گوشهایم شک کردم. گفت مرا دوست دارد؟ گفت مرا خیلی زیاد دوست دارد؟ نکند خواب هستم؟! انگشتانم را سمت بازوی دست دیگرم بردم و نیشگون گرفتم. بیدار و هوشیار بودم و حواسم کاملاً جمع بود. می خواستم از خوشحالی جیغ بکشم که افزود : – من تو رو جای خواهر نداشته ام و به اندازه ی یه رفیق صمیمی دوست دارم. انگار نه انگار که دختری.

رفیقمی، دوستمی… نزدیکترین دوستم از بچگی تا حالا. جنسیتت اصلاً واسم مهم نیست. من تو رو فارغ از جنسیتت دوست دارم. تو رو خدا از فکر حرفی که زدم بیرون بیا بهشت. معذرت می خوام واقعاً . کاش اسمم بهشته نبود، که این بهشت وقتی تَنگ دوزخ کلامشان می نشست، دلم دچار مرگ میشد. قلبم درد گرفته بود. دست رویش گذاشتم و به سختی زمزمه کردم :- خداحافظ ! – صبر کن آدری، ببین من… مهلتش ندادم و تماس را قطع و گوشی ام را خاموش کردم.

جنس دل از چه بود که به یکباره می گرفت و ول می کرد و دوباره…؟ نفسم بالا نمی آمد و درد قلب دیوانه ام تا مغر استخوانم ریشه دوانده بود. انگار که مسیح پشت قفسه ی سینه ی سمت چپم حبس بود، انگشتان دستانش را دور میله های استخوانی گره کرده و تکان می داد. داد میزد و عربده میک شید تا او را از آنجا آزاد کنم.  می خواستم قفسه ی سینه ی بی صاحبم را بشکنم تا او پرواز کند، پر بکشد و برود. زورم نمی رسید. ضعیف بودم و ناتوان. نمی توانستم او را از بند سینه آزاد کنم. چه
عاشق مفلوکی بودم…

دانلود رمان حبس بهشت از بهاره غفرانی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان ژینکو از بهاره غفرانی

دانلود رمان ژینکو از بهاره غفرانی pdf بدون سانسور

دانلود رمان ژینکو از بهاره غفرانی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

آسمان غفوری که پدر و مادرش را در سال گذشته از دست داده است، با برادر خود که به اختلال اوتیسم دچار است، در خانه‌ای حیاط‌ مشترک و در همسایگی نامزدش حبیب زندگی می‌کند. او و نامزدش برای امرار معاش مجبور به دست فروشی در مترو هستند تا این که حبیب راننده‌ی زنی به نام کاملیا می‌شود و…

خلاصه رمان ژینکو

غروب بود و آسمان داشت در درست کردن ترشی به زیور کمک می کرد که حبیب آمد. زیور که اول از همه او را دید، گفت: ـ خوب شد اومدی مادر. اون دبه ها رو از زیرزمین بیار بیزحمت… دست و پنجولت طلا. آسمان سمت حبیب چرخید و چشم هایش درخشید. از جایش برخاست و با لبخند به او سلام داد. حبیب جلو رفت و در آبی چشمان آسمان غرق شد. ـ سلام خانم خانما. خسته نباشی. گونه های آسمان گل انداخت. حبیب عادت نداشت جلوی کسی به او ابراز علاقه کند. آن روز حسابی خوشحال بود که داشت عشق میورزید. ـ تو هم خسته نباشی.

حبیب همراه با تبسمی، چشمک زد و به سمت زیر زمین رفت. دبه ها را بیرون آورد و جلوی آسمان و زیور گذاشت. سپس خطاب به آسمان گفت: ـ تو برو زیورآلاتتو درست کن. من به مامان کمک میکنم. زیور هم به آسمان نگاه کرد و روی گونه اش کوفت. ـ خدا مرگم بده. تو هزار تا کار داری و من ازت خواستم بیای به من کمک کنی. برو عزیزم. حبیب راست میگه برو به کارات برس. آسمان خجالت زده عذرخواهی کرد و سمت اتاقشان رفت. وقتی رسید و در را بست، مانتو و روسری اش را درآورد و روی تشک هایی که مرتب و منظم روی هم چیده شده بودند، انداخت.

آرمان داشت شام می خورد و آسمان هم چند قاشقی با او شریک شد. بعد هم ملحفه ای روی زمین پهن کرد و با دقت مشغول ساخت زیورآلات شد. از اینکه دیگر در مترو کار نمی کند، ذوق داشت. کمتر به او توهین میشد و کمتر برچسب دزدی به پیشانی اش می زدند. در نظرش همین هم جای شکر داشت. پاسی از شب گذشته بود که کارش به حد نصاب برای فروش رسید. خمیازه ای کشید و
همان جا کنار بساطش خوابید. صبح زود با صدای حبیب از خواب بیدار شد. صدایش از پشت پنجره می آمد. ـآسی؟ نمیخوای بیدار شی؟ بیا اون زلمزیمبوها رو بده…

دانلود رمان ژینکو از بهاره غفرانی pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ایران رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.