ایران رمان
انلود رمان جدید ایرانی و خارجی
دانلود رمان اوتای از اکرم حسین زاده

دانلود رمان اوتای از اکرم حسین زاده رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان اوتای از اکرم حسین زاده با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

من مردی‌ام که به جرم تن ندادن به رسم و رسوم از زادگاهم بیرون کردن، من هم خوب از خجالتشون در اومدم، ولی دنیا بدجوری گرده! الان جوری گشته که بهم احتیاج پیدا کردن ولی من الان یه بوکسور حرفه‌ای هستم با کلی اسم و رسم و ثروت… و من شرط کمک رو ازدواج با زیباترین دختر زادگاهم تعیین کردم…

خلاصه رمان اوتای

موهای خیسش را دسته کرد و در دستش تاب داد تا بیشتر از آن شانه و لباسش را خیس نکند، ترلان پایش را کشید و گفت: -کمتر تکون بخور. و در حالی که با دستان آغشته به روغن زیتون پای تارا را نرم ماساژ می داد، گفت: جون ترلان بیشتر مراقب خودت باش، باورکن از صبح که چشم باز می کنم دلم شور می زنه باز کجاست و چه میکنه تا برگردی!! بیخیال خندید و پایش را عقب کشید: ترلان دست ور دار چیزی نشده که… تایماز دست به سینه، کمر از دیوار گرفت: -منو روشن کن ببینم چطوری زمین خوردی که پشت زانوت کبود شده؟ با همان چشمان

خندانش به او که هزار بار خواسته بود چند و چون چرایی لنگ زدن مختصرش را بفهمد، نگاهی کرد و گفت: – زمین خوردن هم چطوری داره آخه عقل کل؟ تایماز کمی جلوتر آمد: – آره داره… به سرعت بین حرفش دوید: -می خوای چی بشنوی که راضیت کنه؟ بگم یاشار چند ساعت از باکو رونده اومده که با لگد بزنه به پای من و بعدم هلک هلک برگشته راضی میشی؟ ابرویی جمع کرد و پوزخند زد: -هه هه، خندیدم، سلطان چرت و پرت گفتنه! و مقابلش نشست: – راستش رو بگو، این نوع ضربه فقط واسه بازی فوتباله. با صدای بلندی زد زیر خنده: – عاشق هوش

سرشارتم تایماز! دیگه دیدم شما بازیم نمی دین، گفتم جهنم و ضرر برم با بر و بچ چند آبادی اون طرف تر بازی کنم که دل شما هم بسوزه. تایماز تند شد: -بعیدم نیست والا! فقط همین یه کارت مونده بود تا کلکسیون شرارتت تکمیل شه. فقط دلم می خواد راست گفته باشی؟ غش غش خندید : -وای تایماز تو چقدر با نمکی، خودت می بری، خودت میدوزی!! بعدشم برا تن زدنش کلی ادا اطوار داری. همان طور جدی گفت: – آخه از هزار تا روده ی دراز تو یکیش راست نیست! دست روی دلش گذاشت تا از خنده نترکد: -راست بود که صبح به صبح با به… میرفتم فضا!!

دانلود رمان اوتای از اکرم حسین زاده رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان اعج از اکرم حسین زاده

دانلود رمان اعج از اکرم حسین زاده pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان اعجاز از اکرم حسین زاده با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دینا مادرش را از دست داده و با برادر کوچکتر و پدرش با هم زندگی می کنند تا اینکه پدرش ازدواج مجددی می کند و دینا و برادرش به منزل عمه اشان می روند و آنجا که هستند یک شب خانواده ای به منزل عمه دینا، به دنبال بچه ها می آید و آنجاست که دینای ۱۳ ساله می فهمد که خانواده ماری اش به دنبال آنها آمده اند و این شروع یک زندگی دوباره برای دینا و برادرش است …

خلاصه رمان اعجاز

دستانش را بهم می پیچید و منتظر فریاد و صدا کردن پدر بزرگش بود. تازه می فهمید اینکه پدر بزرگش جذبه دارد یعنی چه! نفسش از ترس بالا نمی آمد ولی هرچه منتظر ماند کسی صدایش نکرد. چند دقیقه بعد صدای دایه را از پنجره ی رو به راهروی اتاقش شنید: میزان دلهره اش اندازه نداشت، در تمام مدتی که زندایی حوری، حوری جان، حوریه خانم… یه چند لحظه بیا پایین. طبقه ی پایین بود، فقط در اتاقش قدم رو رفت. هر چند صحبت ها را نمی شنید ولی خوب می دانست در چه زمینه ای هستند.

گوشه ی پرده ی اتاقش را کمی بالا داد و بالا رفتن زندایی را از پله ها زیر نظر گرفت، در پاگرد پله ها ایستاد و دست روی صورتش کشید، انگار برای او هم حمل این خبر سنگین بود. دست از پرده کشید و سریع بادوش را به آغوشش گرفت و بغض کرده نالید: سر خورد و کنار دیوار نشست. با تمام مشکالتی که رد کردن مامان کاش پیشم بودی. درخواست سردار داشت ولی باز در درستی اش تردید نداشت. از بالا رفتن زندایی فقط چند لحظه گذشته بود که صدای فریاد از طبقه ی بالا برخاست.

بادوش را زمین انداخت و به سرعت بلند شد، اشک پر شده ی درون چشمانش ریخت، عجولانه و لرزان کلید را در قفل چرخاند و پشت در نشست. صدای فریادها در هم پیچیده بود، اشک می ریخت و صدای بلند سردار را می شنید، اشک می ریخت و صدای جیغ زندایی در گوشش می نشست، از حرف هایی که زده می شد چیزی نمی فهمید، درهم و برهم بود، فقط صدای داد و بیداد می آمد. دست روی گوش هایش گذاشت، حس بی پناهی داشت، حس بی کسی، بی حامی بودن. دوباره لب زد: اگر مادرش زنده بود، عین کوه پشتش می ایستاد و …

 

دانلود رمان اعج از اکرم حسین زاده pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان نفس آخر از اکرم حسین زاده

دانلود رمان نفس آخر از اکرم حسین زاده pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان نفس آخر از اکرم حسین زاده با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دختر و پسری که از بچگی با هم بزرگ میشن و به هم دل میدن خانواده پسر مذهبی و خانواده دختر رفتار ازادانه‌تری دارن مسیر عشق دختر و پسر با توطئه و خودخواهی دیگران دچار دست انداز میشه و این دو دلداده از هم دور میشن، حالا بعد از هفت سال شرایطی مهیا شده تا کینه‌ها و نفرتها ، خودی نشون بده و شلاقی بشه بر پیکر عشقشون و عذاب و شکنجه‌هایی که حق دختر داستان نیست ، با اون همه عشق و خواستن….

خلاصه رمان نفس آخر

بهزاد به عنوان اولین نفر پشت میز نشست و اگر مامان حضور نداشت به همه غذاها ناخنک می زد. اما مامان عمرا اجازه می داد، باید دامادش می رسید بعد! بیتا و امیر هم آمدند، برخاستم و سلامی دادم. امیر پسری است با قد متوسط و خیلی مودب، دو سال از من بزرگتر است. نگاهی به بیتا کردم، طبق معمول سرحال بود جوابم را با چشمک کوتاهی داد. تا خود چشمانش خنده بود. به او حق می دادم، نامزدی دوران شیرینی است ولی نه برای همه! آهی کشیدم و ذهنم را از هر چه خاطره بود، خالی کردم،

از آن خانواده هایی نبودیم که در طول شام ساکت باشند و خیلی شیک و مجلسی عمل کنند، کل ماجراهای روز در طی همین شام گفته می شد. امیر با خوشحالی اعلام کرد: – بالاخره آپارتمانم رو تحویل دادن، با اجازتون تا دو ماه آینده مراسم عروسی رو برگزار کنیم. بابا راضی بود و مشکلی نداشت. مامان هم کلی ذوق زده شد! از دوران نامزدی خاطره خوبی نداشت و معتقد بود تا زوج به خانه مشترک نروند، محبت در وجودشان جاگیر نمی شود و من خوب می دانستم خاطره های بد هم به این نگرانی اش دامن زده است.

قبل از همه گفتم: -به سلامتی، مبارکه. بیتا هم ذوق زده گفت: -بهار یه چند روز مرخصی بگیر بریم خرید وسایل باقیمونده، خونه هم آماده ست مشکلی وجود نداره. سری به موافقت تکان دادم: – باشه، فردا سعی می کنم دو سه روز مرخصی بگیرم. بابا میان حرفمان آمد: – ببینید من وقت آزاد ندارم، برید بگردید انتخاب کنید. بعد یا کارت مغازه ها رو بگیرید یا یه روز وقت بذارید منم باهاتون بیام و همه رو یه جا بخریم. چشمی گفتم و بیتا ذوق زده تر دست دور گردن پدر انداخت و از صورتش بوسید و ….

دانلود رمان نفس آخر از اکرم حسین زاده pdf رایگان بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ایران رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.