ایران رمان
انلود رمان جدید ایرانی و خارجی
دانلود رمان اشتیاق (جلد اول مجموعه برادران استیل) از هلن هارت

دانلود رمان اشتیاق (جلد اول مجموعه برادران استیل) از هلن هارت pdf بدون سانسور

دانلود رمان اشتیاق (جلد اول مجموعه برادران استیل) از هلن هارت با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

بعد از اینکه جید در محراب توسط نامزدش ترک می شه برای آرامش بیشتر به مزرعه بهترین دوستش نقل مکان میکنه اون در آنجا آرامش گرفته ولی… انتظار نداشت که سرنوشت اون رو به سمت برادر ساکت و کم حرف دوستش بفرسته وقتی آن کابویی زرق و برق دار و با شکوه اون رو میبوسه همه شرط هایی که برای خودش ساخته بود نابود میشه و حالا اون دیگه نمیتونه ازش دست بکشه. تالون استیل یه مرد نابود شده بود. اون هرگز از آسیب و زخم های دلهره آور و مخوف دوران کودکیش نجات پیدا نکرده. اون چیزهایی که زنان زیادی در اختیارش می گذاشتند رو می گرفت ولی….

خلاصه رمان اشتیاق

“تالون”پسر توی تاریکی پنهان شده بود. تیشرت طوسی رنگ پوشیده بود و پتوی زبری دور خودش پیچیده بود، که تنها چیزی بود که مثلا قرار بود گرمش کنه. چشم هاش مدت زیادی بود به تاریکی زیرزمین نمناکی که توش پنهان شده بود، عادت کرده بود. شب با وجود تنهاییش سخت ترین زمان ممکن بود. تنهایی همیشه همراه با شیاطین و غول های مخصوص به خودش می اومد. انزوا، ترس، آسیب پذیری… هوای سرد پوستش رو خراش می داد و جیغ و فریادهای فراموش نشدنی دوره اش کرده بودن. غده های سرطانی از پس دیوار ظاهر می شدن و به شکل ترسناکی با صدای ناهنجار

ویلون کوک نشده می رقصیدند. پنجه های سیاه پایین اومدن و دیوارهای سرد بتنی یک اینچ بهش نزدیکتر شدن. نفس های پسر تندتر شد و به سرعت خودش رو عقب کشید. زمین بتنی پوست برهنه اش رو خراش داد. نمی تونست نفس بکشه. سقف پایین اومد و تاریکی فرو ریخت. دیوارها هنوز هم بهش نزدیک می شدند. سرد و سخت و غیرقابل نفوذ… دیوانه وار می خندیدن و صداشون وقتی که به پسر نزدیک میشدن زیر و تهدید کننده بود. نفس… نیاز داشت تا نفس بکشه… هوا… هوا… _تو هیچی نیستی! دیوارها ترسناک شده بودن… خرد میشدن و جلوتر می اومدن.

_تو اینجا میمیری. استفاده شده، اذیت شده و درحالی که توی پتوی زبر پیچیده شدی! هیچکس اهمیت نمیده… هیچکس دنبالت نمیاد… هیچ کس به جز ما… ما تو روبه جهنم میبریم! دوباره پشت میز آشپزخونه نشستم و روبه روم لیوان آبی گذاشتم، آبی که همیشه دست نخورده باقی میموند. چرا همیشه وقتی شب به آشپزخونه می اومدم یه لیوان آب برمیداشتم؟ به نظر می رسید کاریه که همه میکنن ! هرکس نصفه شب از خواب بپره، یه لیوان آب میخوره، اما تشنه نبودم و طبق معمول اجازه داده بودم چراغ ها خاموش باقی بمونن. تمام اوقات توی تاریکی می نشستم، اینجوری راحتتر بودم…

دانلود رمان اشتیاق (جلد اول مجموعه برادران استیل) از هلن هارت pdf بدون سانسور

درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ایران رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.