ایران رمان
انلود رمان جدید ایرانی و خارجی
دانلود رمان تاوان از کوثر ناولیست pdf

دانلود رمان تاوان اثر کوثر ناولیست نگارش قوی

دانلود رمان عاشقانه جنایی تاوان اثری بینظیر از کوثر ناولیست رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت رمان ایران دانلود کنید

اسم رمان : تاوان

تعداد صفحه : 1090

نویسنده : کوثر ناولیست

ژانر : عاشقانه جنایی

دانلود رمان تاوان اثر کوثر ناولیست به صورت رایگان به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در

تاوان خلاصه رمان

پریچهر ۲۲ ساله که دانشجوی حقوق است به واسطه ی دوستش با آریا آشنا می شود و به هم علاقه مند می شوند. همه چیز در ابتدا خوب است اما با مرگی که رخ می دهد و رازهایی که از گذشته آشکار می شود همه چیز دگرگون می شود.داستانی که از زندگی عادی و روزمره ی دختری شروع می شود که تنها دغدغه اش دیر نرسیدن به کلاس است در نهایت به بزرگترین جنایت ها ختم می شود . . .

گوشه ای از رمان تاوان

موهایم را شانه می کنم و بعد از اتو کردنشان به دو قسمت مساوی تقسیم می کنم. دستم لابه لایشان میرود و شروع به بافتنشان می کنم. دو طرف موهایم را که می بافم و کارم تمام میشود مانند همیشه آرایش مختصر و ساده ای می کنم و بعد از آن که اتو را از برق می کشم از روی میز بلند می شوم. نگاهی به اتاق شلوغم که مادرم همیشه آن را به جمعه بازار تشبیه می کند می اندازم. میان آن همه شلوغی مقنعه ام را که انگار بز آن را در دهانش جویده بلند می کنم و به سمت کمد می روم.

دانلود رمان تاوان pdf از کوثر ناولیست

بارانی کرم رنگ و شلوار جین سرمه ای رنگی را در می آورم. آن ها را از همان فاصله روی تخت پرت می کنم. رویم را از کمد می گیرم و مقنعه به دست به سمت اتو لباسی می روم و آن را به برق می زنم و سریع مقنعه را اتو می کنم. زیاد هم صاف نمی شود، اما خیالی نیست.

در همین حد هم برایم کفایت می کند. همیشه دختر تنبل و شلخته ای بودم و تلاش های مادرم طی این سال ها برای رفع این ویژگی ام به بن بست خورده بود. بعد از آن که جوراب هایم را به پا می کنم شلوار و بارانی ام را هم می پوشم و دوباره جلوی آینه می نشینم. مقنعه ام را که می پوشم تقه ای به در می خورد:

-پریچهر! حاضری بابا؟

نمی دانم چه در صدایش دارد که با هر بار شنیدنش جان می گیرم و روحم تازه می شود. درحالت عادی اگر از کسی بپرسند پدرت را بیشتر دوست داری یا مادرت می گوید هر دو. من مادرم را دوست دارم، اما پدرم برایم چیز دیگریست! همان طور که در حال پوشیدن مقنعه ام هستم صدایم را بالا می برم و می گویم:

-اومدم بابا

https://romaniran.ir/?p=170
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ایران رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.