ایران رمان
انلود رمان جدید ایرانی و خارجی
دانلود رمان همیشه تلخ می نوشم از مائده فلاح

دانلود رمان همیشه تلخ می نوشم از مائده فلاح رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان همیشه تلخ می نوشم از مائده فلاح با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

به سرعت چشم هایم را باز کردم. لعنت به من که طاق باز می خوابیدم و اولین تصویر پیش رویم سقف می شد. سقف و یک طناب. سقف و یک تصویر تلخ. سقف و یک پریای پر پر شده! کابوس و خواب همپای هم بودند. خواب بدون کابوس نداشتم…

خلاصه رمان همیشه تلخ می نوشم

صبح با صدای بوق ماشین امیر رضا بیدار شدم. اتاق کمی سرد بود پتو را تا روی گردنم بالا کشیدم دوست نداشتم از جای گرم و نرمم جدا بشوم. خود را زیر پتو جمع کردم تا گرمای بیشتری ذخیره کنم بعد از ظهر با حسام قرار داشتم. فکر این قرار باعث شد از جا بپرم. دیشب موقع خواب کمی دچار شک و تردید شده بودم اما الان نمی خواستم شک و تردیدی به دلم راه بدهم. صبر کردم تا سهراب خان برود و بعد من هم بیرون بروم. صدای در را که شنیدم از جایم بلند شدم در را باز کردم مامان مشغول مرتب کردن مقنعه اش جلوی آینه ی نصب شده روی جا کفشی بود با دیدنم دست از آینه و درست کردن مقنعه

اش کشید و گفت: من دارم میرم ولی یه خرده دیگه بشین با خودت فکر کن تو راست میگی پول خودته، اما حسامی که به زن خودش وفا نمی کنه اعتماد کردن بهش ریسک بزرگیه. دوست نداشتم موقع رفتن به سرکار و اول صبحی با او بحث کنم فقط در سکوت نگاهش کردم کیفش را برداشت و بعد نیم نگاهی به من در را باز کرد و بیرون رفت. صبحانه ام را خوردم لباس هایم را روی تخت آماده کردم تلویزیون را روشن کردم و با برنامه هایش خودم را مشغول کردم موقع ظهر با خوردن ناهار، که فقط برای رفع تکلیف و گرسنه نشدن بعد بود به اتاقم رفتم و آماده شدم پالتوی بلند خاکستری ام را

پوشیدم شال بافتی به همان رنگ، اما تیره تر را سرم کردم روی مبل سالن منتظر حسام نشستم تا زنگ بزند. دیشب بعد از اینکه به تماسش جواب نداده بودم پیامک فرستاده بود که چرا به خانه ی نوشین رفتم؟” من هم جواب دادم این کار را به خاطر تو کردم نمی دانم قانع شد، یا نه. او هم دیگر چیزی نفرستاد. با بلند شدن صدای زنگ گوشیم از جایم برخاستم گوشی را از روی کانتر برداشتم. حسام بود.با زدن تک زنگی مرا متوجه ی آمدن خودش کرده بود پوتین مشکی‌ام را پوشیدم و بعداز قفل‌کردن دربه سمت آسانسور رفتم داخل آینه ی آسانسور نگاهی به خودم کردم تمام موهایم را به سمت بالا شانه کرده و…

دانلود رمان همیشه تلخ می نوشم از مائده فلاح رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان قلب تسخیر شده از زهرا اردستانی رستمی

دانلود رمان قلب تسخیر شده از زهرا اردستانی رستمی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان قلب تسخیر شده از زهرا اردستانی رستمی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

اورم نمی شد بالاخره بعد سالها می تونم برم به دیدن عمه خانوم سر سخت ترین عمه ی روی زمین اونه . یاد ۲۰ساله پیش افتادم پدرم با عمه اختلاف پیدا کرد و ما باهاشون قطع رابطه کردیم من از این موضوع ناراحت بودم چون از عشق بچگیام که از بچگی دوستش داشتم دور شدم و نمی تونستم اونو ببینم یعنی امیر ! اونم عین عمه سرسخت و مغرور بود و من عاشق همین کارهاش بودم ولی اون خبر نداشت…

خلاصه رمان قلب تسخیر شده

صدای اف اف می اومد و من باعجله رفتم طرفش و برش داشتم که صدایی بم رو شنیدم که گفت:ببخشید شما آژانس می خواستید؟ باعجله گفتم: بله بله الان میام پایین! سریع بدون اینکه بذارم راننده حرفی بزنه اف افو گذاشتم سر جاشو به طرف کیفم که روی مبل بود رفتم و برش داشتم و سریع از پله ها پایین رفتم و به راننده سلام کردمو سوار ماشینش شدم. انقدر تو فکر بودم که وقتی به خودم اومدم که ماشین ایستاد راننده گفت رسیدیم! سریع پولش رو حساب کردم و پیاده شدم.

وارد کافه ی شیکی که امیر بهم آدرسش رو داده بود شدم و با چشم دنبال امیر گشتم که دیدم دستی داره برام تکون می خوره و رفتم به طرفش که امیرو دیدم بهش لبخندی زدم و زیر لب سلامی گفتم و نشستم روبه روش که گفت: راه که طولانی نبود؟ با لبخند گفتم:نه خوب بود اینجا هم خیلی قشنگه مخصوصا فضای بیرونش! سری به علامت تایید حرفام تکون داد و گفت:چی می خوری سفارش بدم؟ با همون لبخند گفتم: فقط یه قهوه! لبخند زد و گارسون رو صدا زد یه قهوه برای من و خودش سفارش داد.
با کنجکاوی پرسیدم: کاری داشتی که اینجا قرار گذاشتیم؟ صاف نشست و گفت: راستش این حرفم مهمه ولی نمی دونم دخالت منو تو توش اشکالی داره یا نه ولی بعضی وقتا ریسک می ارزه! به حرفاش با کنجکاوی گوش می دادم که مکثی کرد و گفت: ما باید یه کاری کنیم که رابطه ی مامانم و دایی خوب شه! با این حرفش انگار شوک بهم وارد شده باشه بلند طوری که همه ی کسایی که ت کافه بودن شنیدن گفتم:چـــــی که امیر زود دستش رو روی دهنم گذاشت و گفت…

دانلود رمان قلب تسخیر شده از زهرا اردستانی رستمی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان تعبیر یک کابوس از شادی داودی

دانلود رمان تعبیر یک کابوس از شادی داودی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان تعبیر یک کابوس از شادی داودی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

سایه سعادت نویسنده جوانی که به تازگی ازدواج کرده و ساکن یکی از برج های تهران شده او و همسرش محسن با وجود عشق و علاقه بسیار به هم اما بخاطر شرایط کاری چند روز در هفته و باید تنها و دور از هم باشند سایه در تهران محسن در شهرستان. سایه توی محل زندگیش صدای گریه بچه ای رو زیاد میشنوه در صورتی که تا قبل از اون اصلا همچین صداهایی رو نمیشنید تا اینکه توی آسانسور با مادر بچه آشنا میشه و ناخواسته درگیر مشکلش میشه… و سایه درگیر مشکل یکی از همسایه هاش به اسم الهه و بچه اش میشه…

خلاصه رمان تعبیر یک کابوس

در هال را قفل کردم و کیفم را روی دوشم انداختم و به داخل آسانسور رفتم. دکمه ی پارکینگ البته قبلش متوجه شده بودم که کسی هم در طبقه ی پایین دکمه ی توقف را زده است. صدای گریه ی نوزاد هنوز هم در فضای کوریدور می پیچید و حدس زدم خانم ساکن واحد پایین هم در طبقه ی زیرین منتظر آسانسور است. وقتی آسانسور به طبقه ی پایین رسید دیدم حدسم درست است چرا که آسانسور ایستاد و در آن باز شد و همان خانم در حالی که کودک نوزادش را در آغوش داشت وارد و در دوباره بسته شد. کودک

ساکت شده و در آغوش مادرش خواب به نظر می رسید. در پاسخ حرکت سر و لبخند مهربانی که روی لب های آن خانم بود با صدایی آهسته گفتم: سلام. نگاهی به بچه ایی که در آغوشش به خواب رفته بود کردم و گفتم: «همیشه این قدر گریه می کنه؟» جواب داد: «اذیتت می کنه؟» یک لحظه از حرفی که زده بودم شرمنده شدم و بلافاصله گفتم: «نه… نه… فقط به نظرم امروز بی قراره چون هیچ وقت صداش رو نشنیده بودم. البته من خیلی خوب ساکنین این ساختمون رو نمی شناسم، شاید شما تازه اومدین و چون تا

حالا هیچ صدای نوزادی توی ساختمون به گوشم نرسیده حالا برام جالب شده… قصد اینو نداشتم که بخوام بگم صداش آزار دهنده اس. لبخندی زد و برای لحظاتی به صورت نوزادش خیره شد. نگاه سریعی به سرتا پای او کردم. خانم شیک پوش و مرتبی بود. زیبایی صورتش واقعن خیره کننده بود. یک زیبایی خاص و ملاحت عجیبی در چهره داشت. رنگ پوست صورتش به قدری زیبا بود که من را به یاد تشبیهات الهام انداخت که همیشه می گفت بعضی ها به قدری رنگ پوستشان زیباست که آدم را به یاد نور مهتاب می اندازد….

دانلود رمان تعبیر یک کابوس از شادی داودی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان دلار از ار  ندا.اس

دانلود رمان دلار از ار ندا.اس pdf بدون سانسور

دانلود رمان دلازار از ندا. اس با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

مبین و پری سیما که دختر عمو پسر عمو هستن عاشق هم هستن اما به دلایلی مبین یه مدت میره زندان و بعد بخاطر بیماری پلی کیستیک کلیه ماه ها تو بیمارستان بستری میشه‌…

خلاصه رمان دلازار

_ هیچ معلومه تو اینجا چه غلطی می کنی؟! با آنکه واضحاً از حضور غیر منتظره ی او جا خورده بود ولی خودش را از تک و تا نینداخت و نیشخندی به لب آورد، و پیش چشمان خون بارش جام نوشیدنی اش را بالا برد و محتویات درونش را یک نفس سر کشید: -جناب معاون! معاونت کفاف دخل و خرجتو نمی ده که دنبال سر من راه افتادی و زاغ سیاهمو چوب می زنی؟!

گفت و بی خیال نسبت به اویی که خون به صورتش دویده و فک بر هم چفت کرده بود نگاهش را به جماعت مست و لایعقلی که با لاقیدی تمام در میان هم می لولیدن دوخت: _ پاشو بریم تو راه حرف می زنیم! چانه بالا انداخت، و گوشه ی پیشانی اش را خاراند و برو بابایی نثار کرد و سر به عقب برگرداند و …

دانلود رمان دلار از ار ندا.اس pdf بدون سانسور

دانلود رمان عاشقم باش از نجمه پژمان

دانلود رمان عاشقم باش از نجمه پژمان رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان عاشقم باش از نجمه پژمان با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان دختری به نام شقایق که پس از جدایی خواهرش با همسر سابق او احسان ازدواج می کند. برخلاف عشق فراوان شقایق نسبت به احسان .احسان هیچ علاقه ای به او ندارد کم کم طی اتفاقاتی احسان به شقایق علاقمند می شود و زندگی خوشی را با او از سر می گیرد…
رمان عاشقم باش
به اتاقم رفتم تا لباسم را تعویض کنم بیشتر لباس هایم سوغاتی های لیلی و احسان بود که از کشور های اروپائی برایم آورده بودند. همه زیبا بودند اما من انها را مناسب مهمانی مادر نمی دانستم چون این مهمانی جنبه معنوی داشت و من برایش احترام خاصی قائل بودم، برای خواهرم فرقی نمی کرد چون خانواده شوهرش رفتاری اروپایی و اشرافی داشتند اما من هنوز بچه جنوب شهر بودم و راضی نمی شدم هر لباسی را در این مهمانی به تن کنم.

خلاصه رمان عاشقم باش

به اتاقم رفتم تا لباسم را تعویض کنم بیشتر لباس هایم سوغاتی های لیلی و احسان بود که از کشور های اروپائی برایم آورده بودند. همه زیبا بودند اما من انها را مناسب مهمانی مادر نمی دانستم چون این مهمانی جنبه معنوی داشت و من برایش احترام خاصی قائل بودم، برای خواهرم فرقی نمی کرد چون خانواده شوهرش رفتاری اروپایی و اشرافی داشتند اما من هنوز بچه جنوب شهر بودم و راضی نمی شدم هر لباسی را در این مهمانی به تن کنم. خلاصه یک دست لباس شکلاتی به همراه یک شال همرنگش انتخاب کردم که دارای پوششی کامل بود. احسان خیلی به مادرم اصرار کرده بود که این مجلس در منزل

او بر پا شود اما او قبول نکرد وگفت: -دوست دارم دو خانواده را یک جا و در مجلسی خارج از خانه شما دعوت کنم چون اگه این مهمانی در خانه احسان برگزار بشه ممکنه خان عمو و خانوادهاش حضور پیدا نکنند. بالاخره روز موعود فرا رسید و من و مادر حاضر وآماده منتظر احسان بودیم که زنگ در به صدا درآمد و بعد از چند دقیقه مادر به همراه دختر و دامادش وارد شدند، نگاهی به خواهرم انداختم و گفتم چقدر خوشگل شدی.او لباسی آبی رنگ پوشیده بود و موهایش را خیلی زیبا آراسته بود آرایش زیبایی هم به چهره داشت. آرام نزدیک من آمد و گفت: -تو چرا آرایش نکردی حداقل یه رژبه

لبات می زدی. مادر که کنار من ایستاده بود گفت: -دخترم شقایق احتیاج به آرایش نداره با همین قیافه ساده هم زیباست. فکر نمی کنم تو فامیل کسی خماری و زیبایی چشمان خواهرت را داشته باشه ،آخه این مژه های برگشته ریمل و خط چشم می خواد؟ لیلی در جواب گفت: -یعنی من که آرایش می کنم احتیاج به آرایش دارم؟ -دختر تو که حرف نداری چه با آرایش چه بی آرایش زیبایی، اما شرایط شقایق فرق می کنه. لیلی پشت چشمی نازک کرده و گفت: -صلاح مملکت خویش را خسروان دانند، هر طور مایلید. من که آرایش را خیلی دوست دارم یعنی خودم از آرایش کردن لذت می برم اما…

دانلود رمان عاشقم باش از نجمه پژمان رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان جای پای لب های تو  ر از ر.س

دانلود رمان جای پای لب های تو ر از ر.س pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان جای پای لب های تو از راز.س با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

حاجی قصه ی ما، مردی از زمونه ی مردونگی های از یاد رفته اس که در پیچ و تاب زندگی پر مشغله اش، وقتی به خودش میاد میبینه گرفتار لبخند شیرین خانوم دکتر قصه شده و راه برگشتی از این شیرینی لبخند نداره… حالا سوال اینجاست! قراره این حاجیِ قصه بیخیال خانوم دکتر بشه؟ یا اینکه براش دلبری میکنه تا بتونه اونو بدست بیاره!؟ خانوم دکتر چی؟با همون لبخند جواب بله رو میده یا اخم جای لبخندو میگیره و دل حاجی رو میشکنه؟

خلاصه رمان جای پای لب های تو

سوئیچ را که از جیبم بیرون می کشم، می بینمش که درست در کنار ماشین ایستاده… ریموت را زده و چشم می گردانم تا از درستی همه چیز مطمئن بشم. می چرخم و دو قدم مانده به ماشین متعجب می پرسم: سوار نمی شید؟ قدمی به عقب برمی دارد و در صندلی عقب را باز می کند. منتظر می مانم تا روی صندلی عقب بنشیند که کوله اش را آنجا می گذارد و این بار در سمت کمک راننده را باز کرده و خود را از ماشین بالا می کشد. نفسم را فوت کرده و به سمت ماشین می روم. چند کیلومتری که از دامداری فاصله می گیریم، بوی عطر زنانه ی تند و شیرینی که توی فضا پیچیده و همچنین گرمای

درون ماشین، خواب به چشم هایم تزریق می کند. دست به سمت پخش برده و خیره به برف پاک کن ها اجازه می دهم صدای افتخاری در ماشین بپیچد: آه ای صبا… چون تو مدهوشم من… خود فراموشم من… خانه بر دوشم من! خانه بر دوش! نگاهم ذره ای کشیده می شود سمت گوشی که در دست دارد و به سرعت چیزی می نویسد. دست های ظریف و ناخن های لاک خورده اش ذهنم را تشر می زند. برای هر صلاه باید هر بار لاک ها را پاک می کرد و دوباره رنگ می داد. لبخند تلخی به افکارم زدم. شاید هم به صلاه و نمازش پا بند نبود. نباید فکر می کردم. نگاهم را دوباره دوختم به جاده…

بالاخره دل از گوشی اش می کند و چشم می دوزد به جاده. حجم برف بیشتر شده و سرعت ماشین کمتر. نگاهی به ساعتش می اندازد: حالا دیر میشه. کوتاه نیم رخش را لحظه ای از نظر گذرانده و کمی خودم را بیشتر به سمت فرمان بالا کشیده و سعی می کنم مدت زمان به مقصد رسیدنش را مطابق دلخواهش کوتاه تر کنم. -داوود رو خیلی وقته می شناسین؟ چشم از جاده به برف نشسته ی مقابلم می گیرم. لحظه ای گیج سوالش را در ذهنم تحلیل می کنم. داوود؟! منظورش داوودی ست که مطمئنا هم من می شناسم هم او… داوودی که می شناسم شاید حدود چهل و اندی سال داشته باشد. و او..

دانلود رمان جای پای لب های تو ر از ر.س pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان انتهای اردیبهشت (جلد دوم)  سان از سان زینعلی

دانلود رمان انتهای اردیبهشت (جلد دوم) سان از سان زینعلی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان انتهای اردیبهشت (جلد دوم) از ساناز زینعلی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان زندگی دوتا از خواهرزاده‌های معینه که عاشق هم هستن (دخترخاله، پسرخاله) اما پدر دختره یعنی محیا، اجازه نمیده بهم برسن چون از کوهیار متنفره‌. علت تنفرش در خلال داستان مشخص می‌شه…

خلاصه رمان انتهای اردیبهشت

پرده را کشید. آب های نیلگون خلیج فارس زیر تیغ آفتاب تیرماهی میدرخشیدند. درست مثل فکری که در سر او میدرخشید. دست هایش را روی سینه چلیپا کرد و یک‌وری از بازوی راست تکیه داد به دیوار کنار پنجره و نگاهش روی مرغان هوایی که حلقه‌ وار روی آب می‌ چرخیدند ثابت ماند. آمده بودند به شکار صبحگاهی. مثل خودش که تمام شب را بیدار مانده بود به امید همین شکار صبحگاهی اما نه دستش و نه دلش همراه نمی شدند. انگار قرار نانوشته اش بود تا ابد محکوم کردن خودش. دست چپش را کشید بیرون و دو گوشه ی داخلی چشم هایش را

سمت بینی فشرد و با خرناسه ی میلاد، از بالای شانه، نگاهش کرد اما کوتاه و خیلی زود دوباره چرخید سمت دریا. پرده را رها کرد و برگشت. پشتش را به دیوار کنار پنجره زد و دست هایش را توی جیب شلوار راحتی اش فرو کرد. برای پسرخاله بودنش هم نمی توانست کمی دلشوره داشته باشد و بخواهد کمی انرژی مثبت بدهد؟! همین قدر که حق داشت! نداشت؟!خرناسه بعدی میلاد به برداشتن تکیه اش و رفتن سمت تخت خواب وادارش کرد. گوشی اش را برداشت و حین گذشتن از کنار تخت او، لگدی به پایش زد و صدایش کرد: شپش! چته خرناسه می کشی.

شبا می خوابی خرس درونت فعال میشه. میلاد گوشه‌ی چشمش را باز کرد و نگاهش کرد. خیلی زود پلک هایش روی هم افتاد و با صدای تحلیل رفته اما کشداری گفت: مثل تو که شب ها جغد وجودت فعال میشه. خواب نداری بشر؟ کوهیار منتظر ماند اینترنتش فعال شود و همزمان گفت: خواب منو تو هورتی کشیدی بالا. منم که مثل شما بی عار و عاطل و باطل نیستم. خرج سه تا لش افتاده گردنم از فکر و ذکر خوابم نمی‌بره! میلاد چرخید به پهلو و غرولند کنان گفت: بکش بابا! هتل مفتی که از داییت گرفتی! خرجتم که باباجونت میده…

دانلود رمان انتهای اردیبهشت (جلد دوم) سان از سان زینعلی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان سنگ قلب عاشق پیشه از دنیز

دانلود رمان سنگ قلب عاشق پیشه از دنیز pdf بدون سانسور

دانلود رمان سنگ قلب عاشق پیشه از دنیز با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

یزدان مردی خشن، پسر یه خانواده پولدار که از وقتی نوجوان بوده خانواده اشو ترک کرد تا وارد آکادمی فوتبال بشه و حالا توی سن ۲۵ سالگی وقتی توی بهترین لیگ های خارجی بازی میکنه خبر مرگ پدر و مادرشو بهش میدن و اون ناچار به بازگشت به ایران میشه و متوجه میشه آهو یعنی خواهر ناتنیش توی تصادف بینایی شو از دست داده و حالا بهترین فرصت واسش ایجاد میشه تا انتقام تمام سال های دور از خونه و خانواده بودنشو از اون دختر بگیره و با انواع شکنجه ها و حقارت ها اونو آزار میده چون اونو مقصر جدا شدن از عشقش میدونه…

خلاصه رمان سنگ قلب عاشق پیشه

*آهو* صدای بسته شدن در که اومد، با صدای بلند شروع به گریه کردم. حالا باید چیکار کنم؟! وقتی حتی نمی تونستم از پس خودم بر بیام. _خانم چیزی احتیاج دارین؟! با شنیدن صدای یه زن، دست از گریه برداشتم. نمی خواستم بیشتر از چیزی که هستم، بدبخت بنظر بیام. _شما کی هستین؟ _خدمتکار عصرم. آقا گفتن امروز کمی زودتر بیا دست زیر چشمم کشیدم تا اشک هام رو پاک کنم. دستم رو دراز کردم و توی هوا تکون دادم. و با صدایی که سعی می کردم بیش از حد گرفته نباشه خش دار گفتم: _میشه دستم رو بگیری بلند شم؟ می ترسم باز هم بیفتم. دست نرمش که رو دست من بزرگتر

بود دستم رو گرفت و کمکم کرد تا بلند شم. _درسته. آقا خیلی به وسایل تزئینی و عتیقه جات علاقه داره. توی دلم گفتم: پس خوب شد به یکی از این عتیقه هاش نخوردم. وگرنه زندم نمی ذاشت. _خانم کجا ببرمتون؟ اگه میشه ببرم سمت دستشویی. تا ظهر، خدمتکار یزدان که نرگس نام داشت من رو اطراف خونه گردوند. و باهام صحبت کرد. چیزی که برام جالب بود این بود که تمام اطرافیان یزدان، که من دیده بودم، یا ایرانی بودند یا اینکه بلد بودن فارسی صحبت کنن. و این برام جالب بود. نمی دونستم از این به بعد زندگیم قراره چطور بشه. اما می دونستم خوب نیست. هیچ خوب نمی گذره و

این کاملا معلوم بود. نفرتی که یزدان از من داشت، هیچ وقت تموم نمی شد. با صدای باز شدن در، نرگس دست از صحبت کردن برداشت. اینطور که از صحبت هاش متوجه شده بودم، بیش از اندازه از یزدان می ترسه. _خانم فکر کنم آقا اومدن. سری تکون دادم و مثلا، برای اینکه خودم رو بیکار نشون ندم دست دراز کردم و به سختی، به اولین چیزی که دستم خورد برش داشتم که بعد فهمیدم لیوان بوده. و شروع کردم با لیوان بازی کردن. قبل از صدای یزدان، صدای خنده های جولیا بود که بلند شد. نمی دونم چرا، اما این دختر همیشه خونه یزدان بود.توی این چند روزی که اینجا بودم،نشده بود که ببینم..

دانلود رمان سنگ قلب عاشق پیشه از دنیز pdf بدون سانسور

دانلود رمان بیراه عشق از نگار فرزین

دانلود رمان بیراه عشق از نگار فرزین بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان بیراه عشق از نگار فرزین با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

سها دختری خجالتی و منزوی که با وعده و خوشی ازدواج می‌کنه تا بهترین عروس دنیا بشه و فکر می‌کنه شوهرش بهترین انتخابه اما همون شب عروسی تمام آرزو های سهای قصه ما نابود میشه…

خلاصه رمان بیراه عشق

دستش را به سمت سوییچ برد تا ماشین را روشن کند که در ماشین باز شد و مرد غول پیکری با موهای بلند و زخمی عمیق روی چانه اش روی صندلی شگرد نشست. نفس آزیتا از ترس بند آمد و دستش روی هوا خشک شد. این مرد را می شناخت. همانی بود ک چاقو زیر چشمش گذاشته بود. همانی که آنقدر ترسانده بودش که بچه اش را سقط کرده بود. این جا چه کار داشت؟ چه از جانش می خواست؟ او که دیگر مزاحم سهیل نشده بود؟پس چرا دوباره این مرد را به سراغش فرستاده بود؟

مرد کیف سیاه رنگ کوچکی را به طرف آزیتا گرفت و گفت: -مال توه. آزیتا با ترس نگاهش را از صورت مرد به سمت کیف کشاند و دوباره به مرد نگاه کرد. مرد با چشم به کیف اشاره کرد و گفت: -بگیرش. آزیتا بدون این که چشم از مرد بردارد با ترس کیف را گرفت. مرد دوباره گرفت: -مال توه، بازش کن. آزیتا دستش را به سمت زیپ کیف برد و با احتیاط زیپ را باز کرد. دو طرف کیف از هم فاصله گرفت و دسته های مرتب اسکناس را از کیف بیرون کشید. دهانش از تعجب باز مانده بود.

هشت بسته صدتایی اسکناس پنجاه هزار تومانی.چهل میلیون تومان پول نقد. آب دهانش را قورت داد و دوباره به سمت مرد برگشت. مرد من و منی کرد و با خجالت موهای بلندش را از توی صورتش کنار زد و گفت: -این پولیه که اون مرتیکه بابت دزدیدن شوما بهم داد. ببین آبجی به خدا من نمی دونستم حامله ای، اصلا تو مرام من نیست که دست رو زن حامله بلند کنم. اون پدر سگ گفت، شما موی دماغش شدید. گفت شما می خواین زندگیش رو خراب کنید. قرار بود فقط یکم بترسونیمت بعد ببریمت پیشش…

دانلود رمان بیراه عشق از نگار فرزین بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان سردرد از زهرا بیگدلی

دانلود رمان سردرد از زهرا بیگدلی pdf بدون سانسور

دانلود رمان سردرد از زهرا بیگدلی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

مثل یه ارایش نظامی برای حمله اس..چیزی که زندگی سه تا دخترو ساخته و داره شکل میده.. دردایی که جدا از درد عشقه… دردای واقعی… دردناک… مثل شطرنج باید عمل کرد.. باید جنگید… باید مهره هارو بیرون بندازی… تا ببری… اما واسه بردن خیلی از مهره ها بیرون افتادند… ولی باید دردسرهارو به جون خرید… ریسک کرد… باید با دردسر زندگی کرد…

خلاصه رمان سردرد

“پروا” از سبزی پاک کردن خوشم نمی آمد ولی دورهمی هایمان را دوست داشتم. تفریح ما ندار هاست دیگر… روی یکی از سه تخت دور حوض نشستیم و با همسایه ها، همسایه که نه بهتر است بگویم هم خانه، یک خانه بود و شش اتاق دور تا دور حیاطش که هر خانواده در یکی از آن ها روزگار می گذراندیم، نشسته بودیم و سبزی ها را برای آشی که قرار بود برای شام بار بگذاریم پاک می کردیم. سرو ته تره ها را گرفتم و توی لگن بزرگ انداختم. ساجده کش و قوسی به کمرش داد. فرشته خانم نگران پرسید: درد داری؟ مثل همیشه لبخند زد. – نه درد ندارم،

کمرم نمی کشه زیاد می شینم. سریع بالش را روی تخت کناری گذاشت. – پاشو دختر خوب، این هفته آخری رو هم به خودت فشار نیار، ان شاالله به خوشی و سلامت بار شیشه ات رو زمین بذاری. ساجده درد داشت که دیگر تعارف نکرد، بلند شد و روی تخت دراز کشید و همان حین ببخشیدی گفت که همگی تعارفش را با《راحت باشجواب دادیم. گوشی دینا چشمک می زد. – پیام اومد برات دینا. ابرو بالا انداخت که یعنی دنباله اش را نگیرم و باز مشکوک بود! دسته ای تره برداشتم و کمی سرم را به سر دینا نزدیک کردم. -کیه؟ هیشی گفت و بلند شد و به بهانه ی

شستن دیگ آن سمت حوض رفت. دوست نداشتم گند بزند و می‌دانستم دختری است احساساتی! بلند شدم و جمع زن ها را که بساط غیبتشان جور بود ترک کردم و کنار دینا ایستادم. چشمکی حواله اش کردم. – کی بود؟ لب هایش با سخاوت کش آمد و چشم های قهوه ای درشتش برق زد. – هوشنگ. بی اراده و متحیر صدایم بالا رفت: کی؟! هو… دستش را روی دهانم گذاشت و فشار داد تا گاف ندهم. تازه متوجه موقعیتمان شدم و آرام دستش را پایین کشیدم و با تعجب ولی آرام پرسیدم: هوشنگ خوشگله؟! خندید و یعنی بله. – باورم نمیشه دینا!

دانلود رمان سردرد از زهرا بیگدلی pdf بدون سانسور

درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ایران رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.