ایران رمان
انلود رمان جدید ایرانی و خارجی
دانلود رمان افسون سردار از مهری هاشمی

دانلود رمان افسون سردار از مهری هاشمی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان افسون سردار از مهری هاشمی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

افسون دختر تنها و خود ساخته ایِ که به خاطر کمک به دوستش سر قراری می‌ ره که ربطی به اون نداره و با یه سوء تفاهم پاش به عمارت مردی به نام سردار حاتم که یه خلافکار بی رحم باز می‌ شه و زندگیش به کل تغییر می‌کنه. مدام آزار و اذیت می‌ شه و مجبوره به خاطر زنده موندن با سردار خان خشن همکاری کنه و طی یه اتفاقی به اجبار و تهدید همسرش می‌ شه و با همون شیوه زندگی که داره مرد تلخ و خشن داستانمون رو افسون می‌ کنه و وارد یه دنیای دیگه می‌ کنه دنیایی که تا حالا تجربه نکرده.

خلاصه رمان افسون سردار

صورتم رو توی پالتو ی قرمز آیناز که به اجبارش پوشیدم فرو کردم و دارم از سرما یخ می زنم. نفس عمیقی می کشم که از بوی گند سیگار جا مونده رو لباساش عق می زنم . لعنتی بدرد نخور، بارها گفتم من حالم از بوی سیگار بهم می خوره ولی کو گوش شنوا؟ هر بار که به دیدنم میاد خودش رو تو سیگار خفه کرده و من آخرش نفهمیدم کار این دختر چیه که این قدر مشکوک!.

هنوز نمی دونم این جا، این وقت شب، منتظر کی هستم، فقط می دونم باید این کیف مشکی که از محتویات توش هیچ اطلاعی ندارم رو به یکی تحویل بدم. فرقی هم نمی کنه، اصلا به من ربطی هم نداره این یه کمک به همسایه یه سالمه، کاری که ازم خواسته رو واسش انجام م ی دم، ولی حسابی شاکیم هم از سرما و گشنگی هم از این انتظار کش اومده تموم نشدنی…

دانلود رمان افسون سردار از مهری هاشمی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان دو همر از مریم پیروند

دانلود رمان دو همر از مریم پیروند بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان دو همراز (همسایه من) از مریم پیروند با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

اطلس دختر ساده و معصومی که با اومدنِ همسایه‌ی جدیدشون درگیر رازهای پیچیده‌ای می‌شه که مجبوره بنا به دلایلی با این همسایه‌ی مرموز همخونه بشه، شاهرخ هم بعد از مدتی دل می‌بنده به این دختر معصوم و بینشون…

خلاصه رمان دو همراز

نارین امروز امتحان داشت. امیدوارم خواهرم از پسش بربیاد. زیر لب زمزمه کنان براش دعا خوندم و رفتم به محل کارم. ماشین رو توی پارکینگ فروشگاه پارک کردم و رفتم داخل. ساعت کارم رو زدم. من باید از ساعت ۸ صبح وارد فروشگاه می شدم تا ساعت ۴ بعد از ظهر. درسته زمان زیادیه. بهرحال هر آدمی برای بهتر زندگی کردن و گذروندن وقت و اوقاتش به یه کار ثابت یا شایدم پاره وقت نیاز داره. برای منی که بعد از فوت مامان شدم دختر بزرگه و مادر خونه و تمام مسئولیت های پخت و پز و اداره ی خونه و کارهای ارس و بابا و نارین به دوشم افتاد، کار کردن بیرون از محیط خونه آرامش

بیشتری بهم می داد و می تونستم اوقاتم رو با کار بیرون و دیدن آدم های دیگه بهتر بگذرونم. – اطلس، آقای کوهنورد باهات کار داره. برگشتم به طرف سارا یکی از همکارام بود که غرفه ی لباس های شب دستش بود. – نگفت چیکار داره؟ – نه، شاید میخواد باز یه نگاه به کاتالوگ ها بندازی برای سفارشات جدید. حتما همینطوره. نگاه ازش گرفتم. امضام رو زدم و رفتم به اتاقش. در زدم و اون با شناخت به اینکه خودمم بلند گفت: -بیا اطلس جان. دوست بابام بود. برام یه احترام خیلی خاصی هم داشت و اون رو مثل بابام می دیدم که کنار خودش کار کردن برام راحت تر از هر مکان دیگه ای بود.

داخل رفتم. با تیپ همیشه مرتبش پشت پنجره ایستاده بود. بدون اینکه به سمتم برگرده آروم گفت: -درو ببند اطلس. در رو بستم و آروم گفتم: – سلام، خوبید عمو علی؟ اسمش علیرضا بود. بابام و ارس بهش میگفتن راسو. هیچوقت نفهمیدم چرا اینجوری صداش میکنن. شاید چون همیشه دهنش بوی پیاز یا سیر میده. -خوبم. بیا بشین کارت دارم. روی یکی از صندلی ها نشستم و منتظر شدم ببینم چی میخواد بگه که منو احظار کرده توی اتاقش. هنوز نگاهش پشت پنجره بود و ظاهرا قصد حرف زدن نداشت. خسته از چشم چرخوندن توی اتاق بزرگش، یکی از کاتول گهای روی میز رو برداشتم و ورق زدم…

دانلود رمان دو همر از مریم پیروند بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان دختر شرور از محدثه فارسی

دانلود رمان دختر شرور از محدثه فارسی pdf بدون سانسور

دانلود رمان دختر شرور از محدثه فارسی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

در مورد یه دخترِ بد، بدِ، بدِ، دیگه. از نظر اخلاق و رفتار شیطونی بیش از اندازه و آزار مردم باعث خوشحالیش می‌شه! ولی یک دفعه همه چی تغییر می‌کنه وعاشق می‌شه! تصور کنید همچین دختری عاشق بشه، واویلا! آیا دوست دارید نتیجش رو ببینید و بخندید؟

خلاصه رمان دختر شرور

قیافم رو کج کردم و گفتم: -قیافش رو تو روخدا! آخه بگو لامصب تو به این جذابی چرا انقدر حزب اللهی هستی؟ سوگند در تایید حرف من گفت: -واقعا هم، حیفه به خدا. آخه ببین چه تیکه ای. آدامسم رو باد کردم و محکم ترکوندم که سوگند چپ چپ نگاهم کرد! برگشتم سمتش و گفتم: -ولی میدونی اصلا ازش خوشم نمیاد، اصلا از آدم های اینجوری بدم میاد میدونی که؟ ایشی زیر لب گفت و ادامه داد: -نه تو روخدا! بیا و خوشت هم بیاد! پسره ی خشک نچسب. یهو سوگند برگشت و پشت سرم رو نگاه کرد.

سریع بلند شد. بعد از زدن چشمکی ازم دور شد. اخم هام رو در هم کشیدم و پام رو انداختم روی اون یکی پام. کنارم نشست و با لبخند نگاهم کرد! -الان اومدی منت کشی؟ خندید و چشمای نافذ مشکیش رو دوخت توی چشم هام و گفت: -مگه میشه قهر شما رو تحمل کرد خانمی؟ لبم داشت به لبخند کش میومد ولی با هر زوری بود نگهش داشتم و اخمم رو حفظ کردم. -کار همیشته رفتارای اشتباه می کنی و آخر سرم میای تا من و خر کنی! ولی این دفعه کور خوندی آقا سیاوش!

سیاوش با خنده خواست دستش رو بندازه دور گردنم که سریع گفتم: -هوی، بکش بابا. اخم های سیاوش در هم رفت ولی سعی کرد با لحن آرومش از دلم در بیاره. -ای بابا، خانم خانم ها! مثل اینکه حسابی قاطی کردی ها… خب من غلط کردم، خوبه؟ لبخندی از روی غرور و بدجنسیم روی لبم نشست. فکرش رو بکنید پسر جذاب و پولدار و مغرور دانشگاه اینطوری به پای من افتاده! از وقتی وارد دانشگاه شدم چشم های سیاوش دنبال من بود. یه جوری میگم از وقتی وارد دانشگاه شدم انگار چند سال میگذره!

دانلود رمان دختر شرور از محدثه فارسی pdf بدون سانسور

دانلود رمان در آغوش باد از نیلا

دانلود رمان در آغوش باد از نیلا pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان در آغوش باد از نیلا با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

درمورد ستاره حکمت که بخاطر چک برگشتی به زندان میوفته ودراونجا با سرگرد امیر پارسا اشنا میشه و اونجا اول ماجراهای ستاره و شرطی که زمانی شاکی ستاره برای رضایت میگذاره و….

خلاصه رمان در آغوش باد

جلوی اتاق به چار چوب در تکیه میدم… پیرزن مثل چوب افتاده تو جاشو و تکونم نمی خوره… تا نگاش بهم می افته… اروم دستشو میاره بالا و برام تکونش می ده… میفهمم چی می خواد… چشمامو می بندم و می رم طرفش.. پتو رو از روش می کشم… دستشو می گیرم و تو جاش نیم خیزه اش می کنم. پشتمو بهش می کنم و دوتا دستشو میگیرم و می کشم رو دوشم… خداروشکر انقدر لاغر پیر هست که زیاد وزنش بهم فشار نیاره… یه جورایی کولش می کنم و از اتاق میارمش بیرون و به طرف دستشویی می برمش…

وقتی در دستشویی رو می بندم… دستی به کمرم می کشم… و به این فکر می کنم که تو سن ۲۳ سالگی احساس یه زن ۴۰ ساله رو دارم که تمام دردای عالم ریخته رو سرش… می دونم کارش یه ۵ دقیقه ای طول می کشه… برای همین وارد اتاق میشم. و زیر سماورو روشن می کنم. و کنار پری رو زمین در حالی که تکیه امو به دیوار می دم می شینم دست راستمو می دارم رو پیشونیم… و به یاد حرفای سعید می افتم. سعید: تو با من بیا… برات بهترین زندگی رو جور می کنم… دستمو از رو پیشونیم بر می دارم و

نگامو می چرخونم طرف پری. سعید: دلم به پسر می خواست. سعید: نه اینکه دختر بد باشه ها… نه ولی پسر یه چیز دیگه است… پسر پشت باباشه و تو پیری میشه عصای دستش. بغضی می کنم و به چهره معصوم پری بیشتر خیره میشم -آخه این چه کاریه… که هی باید بری و بیای ..اخرشم که پولی دستتو نمی گیره. سعید: بس کن دیگه ستاره… اصلا زنو چه به دخالت تو کارای مردا… تو خیلی هنر داری خونه داریتو کن… اشک از گوشه چشما م جاری میشه… و چهره اشو میارم مقابلم. سعید: ای بابا مگه می خوای چیکار کنی؟…

دانلود رمان در آغوش باد از نیلا pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان عشقی که تبخیر شد از فاطیما.ر

دانلود رمان عشقی که تبخیر شد از فاطیما.ر pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان عشقی که تبخیر شد از فاطیما.ر با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

مهتا، دختریست که با قدرت بی‌نهایت پدرش در عمارتی عظیم، بزرگ می‌شود. امیر، پسری‌ست که در دست سالار‌خان سخت زندگی‌کردن را می‌آموزد و عشقی که این میان ناگفته می‌ماند و نابود می‌شود اما ….

خلاصه رمان عشقی که تبخیر شد

تعجب داشتم نگاهش میکردم که با دستِ پدر باز هم کشیده شدم. نمی فهمیدم چه خبر است و رادین قرار است تکلیف کدام کار را با پلیس ها روشن کند! انفجار آزمایشگاه که معلوم بود کار خود پدر بوده و احتمالاً با نابود کردن آن همه موادی که می توانست بزرگترین جرم ها را به آنها نسبت دهد، سالارخان می توانست به راحتی خود را تبرئه کند! اینطور که به نظر میرسید این نقشه ی شماره ی دو بوده که در صورت به هم خوردن برنامه ها، تمام مدارک جرم را از بین ببرند حتی اگر آن آزمایشگاه و تمام زندگی شان باشد. پدر مرا به درون ماشین هل داد و خودش و عمه هم بر صندلی های جلو نشستند. یعنی قرار بود رادین به تنهایی جوابگوی پلیس باشد؟! دستم را به پشتی صندلی پدر گرفتم و کمی خود را جلو کشیدم. – بابا! رادین میتونه؟! – امیدواریم که بتونه. یعنی چه که امیدواریم!

یعنی اگر نتوانست باید به جای همه ی ما مجازات شود! – بابا، منم می خوام برم پیش رادین! اون الان به یکی احتیاج داره. نمیشه که همه مون تنهاش بذاریم و فرار کنیم! عمه سلطان که تا الان لحظه ساکت نشسته بود اخم های غلیظش را به صورتم پاشید و تشر زد: – اگه قراره کسی نگران رادین باشه اون منم. پس زیاد احساس فداکاری بهت دست نده مهتا خانوم. از دستش حرصم گرفت ولی سعی کردم به تندی جوابش را ندهم. – رادین برای من بیشتر از پسرعمه، یه دوسته و این کار رو نه به خاطر روابط خونی و فامیلی بلکه به عنوان یک دوست میخوام بکنم. – مهتا ساکتشو و سر جات بشین. فکر کردی از بین بردن تمام هست و نیستم کار راحتی بوده که من به خاطر شماها مجبور به انجامش شدم؟! پس آروم بگیر تا بفهمم باید چیکار کنم.

با غیظ به پشتی صندلی تکیه زدم و دست به بغـل بستم. – انگار حالا واقعاً به خاطر ما انجام داده! هرکی هم خبر نداشته باشه واقعاً باور میکنه! – مهتا… گفتم ساکتشو. صدای فریاد گوش خراشی که در فضای کوچک ماشین کشید، رعشه به تمام اندامم ریخت و زبانم را قفل کرد. نمیدانم چه قدر گذشت و در آن تاریکی چه قدر راندیم تا به جایی که مقصدمان بود رسیده و پیاده شدیم! سرم از آن همه اتفاق عجیب وغریب در حال انفجار بود و بیصدا نشستن در آن ماشین برای ساعت هایی که با هزار ترس و دلهره گذاشت، مغزم را هم مثل قلبم به ضربان انداخته بود! خانه به نظر ویلایی و کوچک میرسید و از بوی درختان اطراف میشد تشخیص داد نزدیک جنگل هستیم! نمی فهمیدم با از بین بردن آن همه چیز، دیگر چه نیازی به فرار و پنهان شدن بود!

دانلود رمان عشقی که تبخیر شد از فاطیما.ر pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان تا تباهی  پرین از پرین بشیری

دانلود رمان تا تباهی پرین از پرین بشیری pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان تا تباهی از پریناز بشیری با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

زندگی آدما درگیر پستی بلندی های زیادیه. بلندترین نقطه صعودش که اگه نتونی فتحش کنی میشه بزرگترین دره به تاهی کشوندنت جوونیه تا تباهی داستان آدماییه که گیر کردن بین این فتح کردن قله صعود یا فرو رفتن توی این دره تباهی.گاهی میشه اشتباهای جوونی و جبران کرد ولی گاهی خیلی دیره داستانش داستان دختر ایی که ظاهرن بی دردن و غرق دردن. این رمان برحسب واقعیت از یکی از پرونده های پلیسی نوشته شده قستمای مربوط به پلیسی بودنش سراسر واقعیه ولی قسمتای عشقیش زاییده تخیل خودم هستش!!

خلاصه رمان تا تباهی

استدلال جالبی بود…خوبه که آدم تا جوونه جوونی کند
اومدن و نشستن کنارمون ….نگاهی به ساعت مچیم کردم …..ده دیقه از دوازده گذشته بود … یکم از تب و تاب افتاده بودن … صدای مهسیما باعث شد نگامو از دختر پسرا بگیرم و نگاش کنم … رو به لاله کرد. لاله پاشو بریم دیگه دیر وقته من تا قبل یک نرم خونه بد میشه لاله قیافشو جمع کرد. ا مهسیما ول کن این سوسول بازیا رو پر پرش اینکه دو تا داد سرت میزنن…

نمیکشنت که بمون حالا نیم ساعت دیگه میریم. بلند شدم …نگاهاشون چرخید سمت من. منم دیگه باید برم چرخیدم سمت مهسیما پاشو حاضر شو تورم میرسونم. لاله به جاش جواب داد، کجا حالا بابا مگه مرغین بشینین میریم دیگه
نه دیگه باید برم، فرحناز بهم نگاه کرد. کجا حالا بودی …
مهسیما من مزاحمت نمیشم با لاله میرم تو میخوای بمونی بمون. جدی نگاش کردم، زودتر آماده شو و بیا بیرون دیگه منتظر جوابش نشدم و از همه خدافظی کردم … سعید و لاله تا دم در واحد اومدن … سعید دستشو دراز کرد سمتم

خیلی خوش حال شدم امروز دیدمت از این به بعد به لاله میگم برا مهمونیا دعوتت کنه دوست داشتی بیا. دستشو گرفتم و خیره شدم به چشمای سرخش که آثار گیجی بود.
ببین من محموله رو سالم تحویت دادم ها …دختر مردم و صحیحو سالم برسونی خونشون در جوابش فقط به لبخند مسخره و ساختگی زدم و رفتم سمت آسانسور تا درش باز شد همزمان مهسیمام از در زد بیرون از اونا خدافظی سریعی کرد و همراهم سوار آسانسور شد.

دانلود رمان تا تباهی پرین از پرین بشیری pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان آنچه گذشت از ثنا قاسمی

دانلود رمان آنچه گذشت از ثنا قاسمی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان آنچه گذشت از ثنا قاسمی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

رادمان آریا، مردی مستبد و مرموز است که گذشته مجهو و تلخی را تجربه کرده.. او کارآگاه ویژه دایره جنایی است کسی که فقط پرونده های مهم، سیاسی، امنیتی و محرمانه بهش داده می شود و زندگی دور از چشمی دارد.. از جنس زن بی زار است و سال های طولانی تنها زندگی کرده گذشته اش پر از نقطه های سیاه و زجرآور است.. اما با محول شدن پرونده قتل های زنجیره ای شب های تهران به او، جرقه شروع طوفانی سهمگین در زندگیش می خورد.. پرونده ای خونین و پیچیده که رازهای تاریکی را لا به لای گره های کورش نهان ساخته است.. اتفاقاتی که سرنوشت چندین نفر را بهم پیچ می زند و آغازش به معنای پایان است..

خلاصه رمان آنچه گذشت

در هیاهوی شلوغی راهروهای ستاد، به همراه یاشار و سروان احمدی به سوی اتاق مشترک سروان احمدی و یکی از سروان های دیگر می رفتند… قصد داشت گزارشات قتل دیشب و چند چیز دیگر از مقتول و جسدش را ببیند… در نیمه های راه یاشار با گفتن اینکه کمی کار دارد و باید انجامشان بدهد به رادمان او را تهدید کرد که باید صبر کند تا کارش تمام شود و بعد باهم برای خوردن ناهار بروند، آن ها را به مقصد اتاقش ترک کرد… وارد اتاق سروان شدند… رادمان به سروان گفت: پرونده و گزارشات کابوس رو می خوام سروان.. دختر مطیع سری تکان داد و به سمت میزش رفت..

چند برگه پراکنده روی میزش را برداشت و ضمیمه پرونده در دستش کرد… حرکاتش شتاب زده و دست پاچه بود و رادمان این را خوب می فهمید… به خوبی می دانست که این دختر جوان مدت هاست که دل در گرو او دارد اما هیچ گاه نتوانست پاسخ نگاه های شوریده او را با گرمی بدهد… واقعیت این بود که او هیچ حسی جز یک همکار به او نداشت… زندگی او با کارش گره خورده بود… سرما و بی حسی در زندگی و شخصیت او سرشار بود… انگار که با گوشت و پوستش درهم آمیخته باشد… روش زندگی او همین بود… کار و کار و کار… آن اندک تفریحی هم که در لا به  لای این همه کار سرک

می کشید، از صدقه سر یاشار بود که بر سرش وقت و بی وقت حوار می شد و به زور و تهدید او را به همراه خود به رستوران، پارک و گه گاهی هم مهمانی و مسافرت می برد… در میان این همه بی روحی، تنهایی و سردی جایی برای کس دیگری نمی ماند… بخاطر همین هم بود که هیچ گاه با دختری وارد رابطه نشده بود… در واقع علاقه ای هم به این کار نداشت.. یعنی کلا علاقه ای به جنس مخالفش نداشت.. از نظر او زن ها موجودات بی ارزشی بودند که فکر و ذکرشان فقط به پول و زرق و برقشان ختم می شد… موجودات خودخواهی که فقط مهم برایشان خودشان و منفعتشان معنا می شد…

دانلود رمان آنچه گذشت از ثنا قاسمی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان غرق در آتش از سحر زمانی

دانلود رمان غرق در آتش از سحر زمانی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان غرق در آتش از سحر زمانی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

معتقدند در زندگی حق انتخاب داریم…اماگاهی سرنوشت خوزش میبرد و می دوزد و تنمان می کند. ساغر دختر سرهنگ حاتمی، گله مند از محدودیت های زندگی خودش است که به واسطه شغل و موقعیت پدرش برای او رقم خورده. همیشه به دنبال راهی بود تا از ان زندگی فرارکند… همه چیز ریتم خسته کننده ی خود را در زندگی او داشت تا اینکه به جرم قتل عمد دستگیرشد. رسوایی بارامده قابل جبران نبود…بازداشت شدن دخترسرهنگ حاتمی و ازهمه بدتر شهادت دوستان ساغر علیه او در دادگاه بود… همه چیز به قدری واقعی به نظر می رسد که خودش هم گاهی باور می کند ارسلان ابرودی را خودش به قتل رسانده…

خلاصه رمان غرق در آتش

ساغر با دندان لب هایش را می گیرد تا مبادا باز شود و بازهم آتش به پا کند. همیشه مادرش می گفت زبانت به تندی نیش مار است، می گفت فقط کمی مراعات کن می گفت من به درک، احترام باباتو نگه دار لااقل. صدای خنده های زنانه ی اطرافش گنگ می شوند و صدای سالار جان می گیرد. بسه آبجی تو رو به جون من، به جون صحرا بس کن! داد زده بود: قسمم نده سالار مگه من آدم نیستم؟

مگه من حق ندارم راه زندگی مو انتخاب کنم؟ پدرش با داد به سمتش حمله ور شده بود که با آبروی چند ساله ی من بازی بود. مرگ من برو اتاقت تو آخرش… مادرش بازهم سپرش شده بود و سالار التماسش. بابارو سکته میدی
ساغر بازهم داد زده بود نترس اون تا منو سکته نده چیزیش نمیشه. صدای خنده های زنانه بلند تر شده و ساغر عصبی از دست آن ها نه، بلکه از حماقت های خودش از جا بلند شده و داد می زند خفه شو…

اکرم که انگار منتظر همین اتفاق بوده با خنده می گوید خوبه که نطقت وا شد. وگرنه فکر می کردم لال شدی و بلند برای حرف بی مزه اش قهقهه میزند. ساغر به سمتش هجوم میبرد و یقه ی باز لباسش را در مشت می گیرد قبل از اینکه چیزی بگوید دو نفر نیرومند تر از خودش دست هایش را می گیرند و او بازهم باخت همیشگی اش در این مشاجره را پیشبینی می کند. اکرم با پررویی دست روی دهان ساغر میکشد و می گوید بگو ببینم چی می خواستی بگی؟ با تمام توان آب دهانش را به سمتش می اندازد ابروهای باریک اکرم به هم نزدیک می شوند و با لحنی ترسناک میگوید چه غلطی کردی؟

دانلود رمان غرق در آتش از سحر زمانی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان ساچلی از سمیرا حسن زاده

دانلود رمان ساچلی از سمیرا حسن زاده رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان ساچلی از سمیرا حسن زاده با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

سید محمد علی سی و دو ساله به علاقه‌ی ساچلی شانزده ساله پشت می‌کند و می‌رود ولی درست سالها بعد زمانی که برمی‌گردد با دختری روبه رو می‌شود که زیبایی‌اش چنان خیره کننده است که حتی نمی‌شود ثانیه‌ای از او چشم گرفت… ولی اکنون ساچلی، ساچلی سابق نیست بزرگ شده است لوند شده است خانم شده است جایگاه‌ها عوض می‌شود… حال نوبت علی است که او را به سمت خود بکشد و او را از آن خود کند… امّا سوال این‌ است آیا ساچلی همچنان عاشق علی است یا نه؟! یا مهر کسی دیگر را بر دل نشانده است…

خلاصه رمان ساچلی

(زمستان سال هشتاد و پنج) _ مطمئنی؟! پوزخندی میزنم. _ هیچ وقت تا این حد مطمئن نبودم. _ ولی اون مادر بچته. _ مادر بچه ام بود! مُرد، برای من مُرد، می خوام برای نازلی هم بمیره! تعجب می کند! این منه رو به رویش را باور ندارد. _ علی! تو کی اینقدر سنگدل شدی؟! تو که سنگدل نبودی! روی پاشنه ی پاهایم چرخی زده و به سمتش برمی گردم. _ نبودم ولی می خوام باشم یعنی باید باشم اگه نباشم کلاهم پس معرکه ست! میخوام یکی باشم از هر یخی سردتر و از هر سنگی سخت تر….

ماتش میبرد . _شاید… نمی گذارم باقی حرف هایش را بزند خشونت به خرج می دهم صدایم را بالا میبرم. دیواری کوتاه تر از دیوار او پیدا نمی کنم. این روزها هر چه دق دلی دارم را حواله ی وهاب بیچاره می کنم. _ نگو! هیچی نگو! بذار تموم شه! اون زن دیگه برای من زن نمیشه! شکست وهاب، کمرم رو شکست طوری شکست که دیگه صاف نمیشه! وهاب کمرم شکست، کمرم رو اون شکست. پس هیچی نگو، نگو چون جای من نیستی و نمیفهمی که چی میکشم، جای من نیستی تا بفهمی دارم چه دردی رو تحمل میکنم.

مَردم ولی نه غیرتم سر جاشه، نه ناموسم، نه شرفم! گرفت، همه رو گرفت، دیگه هی چی ندارم. هر چی هست رو بخشیدم آتیش زدم، به همه چی آتیش زدم، فقط میخوام برم! برم یه جا که هیشکی نه اسمم رو تا حالا شنیده باشه نه از گذشته ام چیزی بدونه من کندم از این خونه و از این شهر کوفتی هم کندم. میخوام برم و دیگه هم هیچ وقت برنگردم. میخوام جایی برم که کسی نفهمه که علی مرصاد کیه! اگه می تونستم از خودمم می کندم ولی حیف که نازلی هست و منه احمق پدرش! نازلی رو نمیتونم ول کنم…

دانلود رمان ساچلی از سمیرا حسن زاده رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان ن نی از نی  ن. امیدیان

دانلود رمان ن نی از نی ن. امیدیان pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان ناز نیاز از ن. امیدیان با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

رمان در مورد یه دختر به اسم نازنین و یه سرگرد به اسم علی هستش رمان از زبان این دونفره اول رمان با قتل دوست نازنین شروع میشه علی تو تحقیقاتش به نازنین می رسه و بعد می فهمه که نازنین و مقتول باهم دوست بودن جریاناتی اتفاق میوفته و نازنین برای پیدا کردن قاتل دوستش با پلیس همکاری می کنه و با علی محرم میشه و…

خلاصه رمان ناز نیاز

قطره های آب رویه جسمم سر می خورد خودم رو بغل کردم… تنم یخ زدم هنوز می لرزید. اما هنوز‌ هم قلبم تند می زد…کمرم تیرهای ملایمی می کشید… گونه هام سرخ بود…شرم ؟ نه داغ بودن… پاهامو تو شکمم جمع کردم و خزیدم گوشه حمام که دیوار ها از کاشی های سفید رنگ بود… خطوط موهوم صورتی زنگشون رو نروم بود…صدای لعنتیش رو بغضم خط انداخت. هق زدم خیلی گریه کردم…

میگن همه ادمای این دنیا این پشیمونی رو تجربه می کنند. این عذاب وجدان رو پووف حداقل تنها بودم… فقط و فقط تو این احساس…به رنگش خیره شدم… باز حط افتاد تو ذهنم مثل صحنه ای که یه فیلم ویدئویی رو با سرعت به عقب بر می گردونی. من می مردم… بی شک… و چونم از بغض لرزید… روی تخت رفتم، پتو رو دور خودم پیچیدم. خیسی موهام خنکم کرد. می خواستمش، اه لعنتی… قطره قطره اشک می چکید…

دانلود رمان ن نی از نی ن. امیدیان pdf رایگان بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ایران رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.