ایران رمان
انلود رمان جدید ایرانی و خارجی
دانلود رمان گل های پیراهنت از ستاره شجاعی مهر 

دانلود رمان گل های پیراهنت از ستاره شجاعی مهر  رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان گل های پیراهنت از ستاره شجاعی مهر با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

به زحمت قدم بعدی را برداشت و نفسش توی گلو گیر کرد. درد بد زمانی به قوزک پای زخمی‌اش پیچیده بود. دلش می‌خواست زار زار گریه کند. کمی بدن نحیفش را جلو کشید و دست به تنه‌ تنومند درخت کشید. ایستاد و به نفس نفس افتاد. جلوی چشمانش گاهی تیره میشد و گاهی انگار سوزن می‌رفت توی مردمک های خیسش. جان نداشت بیشتر از این راه برود. سرش را کمی بالا گرفت و نگاهش رفت تا روی ابری که چیزی به ترکیدن بغض سیاهش نمانده بود …

خلاصه رمان گل های پیراهنت

گوشی را برداشته بود تا زنگ بزند به خانه و صدای مادرش را بشنود. نتوانست. مانند الا که دل و جراتش را نداشت. حتی نمی‌خواست قبل از انجام گرفتن این ماموریتی که فکرش هم وحشت به دلش می‌ انداخت به دیدن مادرش برود. بغض گلویش را گرفته بود به چشمان نمناک الا خیره شد. دخترک با خودش فکر می‌کرد الان مادرش در مورد او چه خیالاتی می‌کند. دختری که حاضر نشد به خاطر نجات جان مادرش با کسی که هیچ علاقه ای به او نداشت ازدواج کند. مادر طفلکش الان در چه حالی بود؟ مادر خودش چی؟ هرگز به یاد نداشت

این همه مدت طولانی از او بی‌خبر بماند. گوشی را گذاشت سرجایش. سر الا به طرفش برگشت. _به کی میخوای زنگ بزنی؟ آب دهانش را قورت داد تا بغضش را عقب بفرستد. -به مادرم. _چرا نزدی؟ -نمیدونم. _میتونم یه سوالی بپرسم؟ به خوبی شک و تردید را در نگاه الا می‌ خواند. سرش را به تایید تکان داد:اون در جریان کارای شوهرش هست؟ -نمیدونم. از جواب هورام جا خورد. توقعش را نداشت. -پس بهش اعتماد نداری که زنگ نزدی! هورام شانه هایش را بالا انداخت. -شاید. الا دیگر حرفی نزد. -تو چی؟ دوباره نگاهش کشیده شد سمت هورام.

-من؟ -تو چرا نمیری دیدن مادرت؟ زبان روی لبم کشیدم: من خجالت می‌کشم. -مگه پشیمونی؟ از شیطنت درون کلام هورام خنده‌ش گرفته بود. -نه.. صدبارم برگردم عقب باز پامو تو اون محضر نمیذارم. لبخندی رضایت بخش بر لب های هورام نشست. نگاهی به ساعت انداخت و گفت: -فکر نمیکنی رفیقت دیر کرده؟ الا هم نگاهش را دنبال کرد: دیگه الاناست که پیداش بشه. و با لبخندی پرسید: نکنه دوباره از اون قرمه سبزیا میخوای؟ لبخند هورام عمق گرفت و با لبخندی تایید کرد. -ولی بمونیم سولماز بیاد وگرنه میگه تک خوری کردین. الا نرم خندید و …

دانلود رمان گل های پیراهنت از ستاره شجاعی مهر  رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان هاتکاشی از سحر مرادی

دانلود رمان هاتکاشی از سحر مرادی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان هاتکاشی از سحر مرادی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

پای هیرو به دادگاه باز می‌شود و قاضی حرف‌ هایی می‌زند که از هیچ‌ یک سر در نمی‌آورد! او همسر کسی‌ ست؟! بچه‌ای دارد؟ اینجا چه خبر است؟ آنها چه می‌گویند؟ آن مدارک در دست قاضی از کجا آمده است؟ این اتفاق، برگ جدیدی در زندگی هیرو ورق می‌زند و باعث می‌شود…

خلاصه رمان هاتکاشی

یک ساعتی از رسیدنشون گذشته بود و هیرو بیحال روی کاناپه ولو شده بود. _تمومش کن.پلک هاش همچنان بسته بود و منظورش ریتم گرفتن پاهای کاردو روی پارکت بود. -چی خوبه برات بدم بخوری؟ _کوفت.از روی صندلی تا کنار کاناپه ای که هیرو روش بود جلو رفت. نمی خواست الان و تو این وضعیت بیشتر از این دچار تنش و آشفتگی بشن. -پاشو بشین. چشماشو درشت کرد. _به من دست نزن کثافت. کاردو کلافه دستش رو عقب کشید ولی کوتاه نیومد. خیلی چیزها تو وجودش مُرده بود… مثل محبت یا معرفت؟ جدی و محکم لب زد. به تغذیه ات… استراحتت توجه میکنی از این به بعد.

با همین چند حرفش آتشفشان درون هیرو رو فعال کرد که بلند شد و مقابلش ایستاد. -بابت این گوهی که خوردی جواب پس میدی. پوزخند زد… خاکستری هاش باز هم شده بودن دو گوی آتشین و ذوب می کردن هر احساسی رو دورن خودشون. -این گوهی که ازش دم میزنی تنهایی نخوردم که؟! نمی دونست با چه کلامی عصبانیتش رو تخلیه کنه. -تو واقعن یه شیادی… یه عوضی مطلق… چطور تونستی گولم بزنی؟ با تموم شدن حرفش اولین مشت رو به شکمش کوبید. کاردو به سمتش قدم برداشت و یک قدم بزرگتر پس رفت. -روش تعصب داری؟ خندید… بلند و لج درار… به روی خودش نیاورد

که از خاکستری هاش می ترسید. _ولی من… ازش متنفرم. مشت دوم رو محکمتر کوبید و پلک های خودش از درد جمع شد. از چشمای برزخی کاردو متنفر هم بود… یه تنفر خاص. فریاد زد و صداش تو سالن بزرگ خونه پیچید. -دختر باشه میندازمش. لرزید و لجوجانه زل زد به چشمای کاردو. _نه فرقی نداره من این بچه رو سقط میکنم در هر حال. کاردو با یه گام بلند کنارش ایستاد و مشت سومش رو تو هوا گرفت. -با اجازه ی کی اونوقت؟ اونم بچه ی منو وقتی قلبش میزنه‌. دستش از شدت فشار انگشت های کاردو درد گرفته بود و صداش پر از انزجار بود. تالافی همه ی اینارو سرت در میارم…

دانلود رمان هاتکاشی از سحر مرادی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان سیاه سرکش (جلد اول) از یاسمن فرحزاد

دانلود رمان سیاه سرکش (جلد اول) از یاسمن فرحزاد رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان سیاه سرکش (جلد اول) از یاسمن فرحزاد با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

روسلا دختر خاص وقدرتمندیه که تو قبیله ای مرد سالار به دنیا اومده و راز های زیادی داره، بعد ازدواج مخفیانه اش با خوناشام دورگه‌ای شبا، مورد تعرض جادوگری مرموز نقابداری قرار میگیره که با یک کلمه بی هوشش میکنه و مدعی جفت حقیقشه و هروقت قدرتمند بشه میاد سراغش. اول فکر میکنه خواب دیده تا اینکه تو واقعیت اون مرد میاد سراغش اسیرش میکنه و تو تخت سنگ قربانگاه بهش …

خلاصه رمان سیاه سرکش

ساعت دیواری قدیمی کوکو با اون طرح جنگل سرسبز و گوزن شمالی که روی شاخ هاش یک ماه نقره‌ای برق میزد تو سالن طبقه بالا تیک تیک می کرد عقربه های مشکی رنگش روی دو بامداد تاب می‌خورد. عمارت بعد یک هیاهوی ژولیده تو سکوتی کلافه کننده فرو رفت. از فرط خستگی چشم هام می‌سوخت قرار فردا صبح رو کنسل کرده بود و همه چیز به امینی و پدرم سپردم. باید کمی وقت صرف آرامش همسرم و خانواده نو رسیده همسرم می‌کردم. دستگیره درو باز کردم، نور سالن، باریکه ای از روشنایی رو روی جسم بیدارش روی تخت انداخت.

کمی بیشتر به داخل مایل شدم و با لبخند، ملایم گفتم: شام میخوری؟ نگاه وحشیش روی سقف بود، برای صداها و لحنی که قرار بشنوم، رسم الخط کشیدم. دستش زیر سرش بود و آروم نفس می‌کشید. به نظر آروم می اومد. کمی ملاطفت کلامم رو بیشتر کردم اون ناهارم نخورده بود انگار نمی‌خواست قفل سکوت رو بشکنه. -اگه شام نخوری منم نمی‌خورم. عنبیه سرسبز و خرمش امشب برق نداشت کدر شده بود. شبیه تیله ای که خش افتاده و روش رو بخار گرفته. – نخوری چی میشه؟ لبخندم از لحن بمش کش اومد حالا میفهمم این جذبه خاصش،

صورت بدون اخمش که خیلی وقت‌ ها تونست بدون به زبون آوردن کلامی منه سرکش رو رام کنه از کی بهش به ارث رسیده همسرم شاهزاده خون اشام هاست شاید فقط ردای پادشاهی نداشت. در اتاق رو بستم و کنارش روی تخت نشستم. -هیچی نمیشه. سکوت کرد باز به سقف خیره شد ناخواسته به طرح جالب سیاه رنگ روی بازوش خیره شدم طرحی که به خاطر کشیده شدن آستین لباسش کمی بیشتر مشخص شده شبیه یک مار سیاه بزرگ بود ولی ظرافت خاص و ریزه کاری های جذابی داشت. -نمی دونستم کی فرصت کرده بره دنبال این چیزا!

دانلود رمان سیاه سرکش (جلد اول) از یاسمن فرحزاد رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان غارتگر (جلد دوم مجموعه منظومه تاریک) از پرتو فرهمند

دانلود رمان غارتگر (جلد دوم مجموعه منظومه تاریک) از پرتو فرهمند رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان غارتگر (جلد دوم مجموعه منظومه تاریک) از پرتو فرهمند با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

چه اتفاقی میوفته وقتی طوفان رام‌ نشدنی با اقیانوس بی‌انتها در تاریکی شب برخوردن کنه؟ تریستن «شکارگر» کین، برای ورود مورانا ویتالیو به زندگیش آماده نبود. بعد از اینکه قسم چند ساله‌ش رو در یک شب بارونی شکوند، در جنگی بین رنج‌های گذشته‌ش و آینده‌ی نامعلوم گیر افتاد. تنها چیزی که ازش مطمئن بود؟ اینکه زندگی اون دختر هنوزم متعلق به خودشه. مُرده ها از توی گور بلند میشن. امپراتوری شروع به سقوط میکنه.

خلاصه رمان غارتگر

مورانا یکبار دیگه توی ذهنش از آمارا تشکر کرد. وقتی فهمید تریستن اونقدری که اون زن میخواسته باور کنه باهاش رابطه طولانی نداشته خیالش راحت شده بود مورانا تنها زن دائمی زندگی تریستن بود حتی با وجود اینکه گذشته تلخ و دردناکی داشتن ولی این امکان رو داشتن که یک آینده ای زیبا بسازن مورانا میتونست اینو پیش بینی کنه حس کنه لمس کنه. با خوشحالی سالادی که زیا براش گذاشته بود رو مزه مزه کرد. متوجه نشده بود که زیا کی اومده، احتمالا وقتی که سرگرم حرف زدن با آمارا بوده. بعد از تموم کردن سالاد حالت کاری مغزش رو فعال کرد.

اون کدها باید پیدا میشدن مهم تر اینکه هر خرابی که تا الان به بار آورده بودن و یا میتونستن به بار بیارن رو باید جلوشونو میگرفت. با نهایت سرعت نوشتن سری جدید از کُدها رو شروع کرد. همون هایی که چند روز پیش به دانته درباره شون گفته بود این کدها بهش کمک می‌کردن به محض اینکه کسی از کدهای اصلی استفاده کرد، یک پیام هشدار به دستش برسه و از خرابی هایی که میتونست ایجاد کنه، جلوگیری کنه. همچنین میتونست به صورت معکوس کُدها رو ردیابی کنه یعنی اگر از اون کدها استفاده میکرد، میتونست ردیابش کنه…

چون فردی که کدها هر کسی در هر جایی رو دزدیده بود دانش کامپیوتری بالایی داشت نمی‌خواست ریسک کنه ساعت ها با دقت و تمرکز روی نوشتن کدهای جدید کار کرد هدفشونش روی گوشش بود، آهنگ های آرامبخش توی گوشش پخش میشدند و تمام مدت عیکنش به چشمش چسبیده بود. زیا میرفت و میومد، اما مزاحم مورانا نمیشد و به آرومی در و پشت سرش میبست. گوشیش یک بار لرزید، اما بهش نگاه ننداخت تا ببینه که کی براش پیام فرستاده بعد از گذشت ساعت‌ها خشک شدن انگشتای دستش کدهای جدید آماده‌ی نصب شدن بودن …

دانلود رمان غارتگر (جلد دوم مجموعه منظومه تاریک) از پرتو فرهمند رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان حوالی راش پیر از طاهره_الف

دانلود رمان حوالی راش پیر از طاهره_الف بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان حوالی راش پیر از طاهره_الف با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

افرا دختر یک شهید جنگل است: تنها فرزند یک پدر جنگلبان تنها فرزندش را می گیرد و می رود به دهستانی در دل دامنه های شمال. شغل پدر را در پیش می گیرد و کم کم خو می کند با اخلاق های عجیب مردم ساکت. ولی گذشته، آن بند بریده نشده، آن سند بلاتکلیف مانده، به دنبالش می آیند آن هم درست وقتی که دارد در حال، در اکتون زندگی اش، عشق را پیدا می کند در حوالی راش پیر، نهالی تازه و ظریف روبیده است در حالی که درخت کهنسال خشک هنوز سرپاست و رویش سایه می اندازد. و افرا مانده است بین دوراهی: راش عمردار را تبر بزند یا مرگ نهال را به تماشا بنشیند؟

خلاصه رمان حوالی راش پیر

– لالا لالا گلم باشی! عزیز و همدمم باشی! آنقدر حواسش پرت بود که ادامه ی شعر لالایی را به یاد نمی آورد. از لای پرده ای که به قدر چهار انگشت کنار رفته بود، تاریکی را می پایید و لالایی خواندنش تبدیل به زمزمه ای نامفهوم، بی کلمه و آهنگین شده بود. آرین بی توجهی و دور بودن مادرش را می فهمید مات بودنش به جایی در ظلمات بیرون را. طپش نامنظم قلب او و جدیت نفوذ ناپذیرش را حس می کرد.

و همین ها برای بی تابی کردنش، برای نق زدنش و راضی نشدنش به خوابیدن با صوت ریز و نرم صدای او که به ترانه ای غمگین می مانست، کافی بود. سر و گونه ی کوچکش را به جایی روی سینه ی مادر، آنجا که قلبش مضطرب می کوبید، می مالاند تا بهش بفهماند که دلیل بد قلقی کردن و نخوابیدنش ناامنی ایست که از واکنش های خودآگاه و ناخودآگاه او دریافت می کند! ولی افرا متوجه این ها نبود. حتی بیدار بودن و غرغر پسر کوچکش در این وقت شب برایش عجیب به نظر نمی رسید.

با اینکه از آرین تنبل و خوش خوابش این بی خوابی بعید بود! توی دلش صلوات می فرستاد. استرسش را پنهان می کرد. بی حواس تنش را تاب می داد تا بچه اش را آرام کند و چشم از مردی که در تاریکی ایستاده بود و انگار خانه اش را می پایید، بر نمی داشت. هنوز اونجاست؟ صدای لرزان فاطمه به خودش آوردش. زن، کاملا قالب تهی کرده بود و همین هم به افرا دل و جرات و شجاعت می داد و تحریکش می کرد به خیره سری کردن! نفسش را محکم از راه بینی بیرون فرستاد. آرین را در آغوشش بالا کشید و …

دانلود رمان حوالی راش پیر از طاهره_الف بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان سد سکوت (جلد اول) از رهی

دانلود رمان سد سکوت (جلد اول) از رهی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان سد سکوت (جلد اول) از رهی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

تنها بودم، دور از خانواده در یک حادثه غریبه ای جلوی چشمانم برای نجاتم به جان کندن افتاد اما رهایم نکرد، از او می ترسیدم. از آن هیکل تنومندی که قدرت نجاتمان از دست چند نفر را داشت ولی به اجبار به او نزدیک شدم تا لطفش را جبران کنم… اما قلب و احساسش را ربودم و گریختم… تا زنده شدنِ گذشته ام، آبرویش را برباد ندهد. شکستم… تا دروغ ها و پنهان کاری ام غرورش را له نکند، تا او مجبور به فراموشی باشد اما آمد، فهمید، دید، آبرویی برایم نماند و من فقط سکوت کردم تا محرم حیوان صفتم را نشناسد!!!

خلاصه رمان سد سکوت

یک ساعتی بود که به خانه رسیده بودم هنگامی که می خواستم از ماشین پیاده شوم مامور زنی که همراهم فرستاده بودند می خواست تا داخل خانه همراهی ام کند اما مانعش شدم و حالم را رو به راه نشان دادم در این یک ساعت روی مبل نشسته بودم و به نقطه ای نامعلوم از دیوار رو به رو خیره شده ام… سرم را بالا میکشم ساعت ۱۱ شب است و من در این یک ساعت چندین و چند بار تصاویری که امروز دیده ام را عقب جلو کردم و هر بار روی یک تصویر متوقف شدم متحیر مانده ام تصویر مرد جوانی که بدون هیچ دلیلی خودش را سپر من کرد بدون اینکه حتی یک بار مرا دیده باشد یا بشناسد.

بارها این سوال در ذهنم تکرار شد چرا؟؟ چرا برای نجات منی که نمی شناخت از زندگی خودش گذشت؟ اصلا ” مگر همچین آدم هایی هنوز وجود دارند!!! مغزم دیگر کشش نداشت تصویر درب و داغان شده اش از جلو چشمم کنار نمی رفت حادثه ای که با شباهت زیاد به حادثه قبلی زندگی ام در حال وقوع بود به خاطر از خود گذشتگی او برایم ختم به خیر شد. بدنم دیگر نمی کشید برای امروزم بس بود باید دوش می گرفتم و این کثیفی را از بدنم می شستم بدنم سنگین و کرخت است و نسبت به خودم حس بدی دارم… ضربه هایی که به بدترین شکل ممکن امروز خورده ام… باید جای آن دست

ها را بشویم شاید آب حس انزجاری که از جای آن دست ها هنوز روی بدنم حس میکنم را از بین ببرد و جای دستی که هنوز روی گلویم و دو طرف فکم احساسش می کنم که هنوز به خاطرش نمی توانم دهان باز کنم ترسش هنوز همراه من است و نمی گذارد درست حرف بزنم که کار یک ساعته ام در کلانتری چندین ساعت طول کشید… کاش آب تصاویر ذهنم را هم از بین ببرد و نابود کند !! بعد از تنظیم درجه آب زیر دوش می ایستم به حالت مسخره ای دست باند پیچی شده ام را جدا از بدنم نگه داشته ام تا آب خیسش نکند و مجبور به تعویض دردناک باند و آتلش نباشم ذهنم را نمی توانم خالی کنم…

دانلود رمان سد سکوت (جلد اول) از رهی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان تخت طاووس از عاطفه منجزی

دانلود رمان تخت طاووس از عاطفه منجزی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان تخت طاووس از عاطفه منجزی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

با تخریب خانه کلنگی قدیمی خانه کهنه ساخت مجاورش هم فرو میریزد این حادثه آغاز تقابل بین لیا و همسایه مرموز و جذابش می‌شود

خلاصه رمان تخت طاووس

چرا که نه الان کارتشو میدم، علاوه بر لباس برای مراسم نامزدی و عقد و عروسی اکسسوری های فوق العاده ای هم داره…هر کسی بره توی اون مزون دست خالی برنمیگرده
از همان ابتدای ورودم طرح صمیمی شدن با منشی آرمان را در سرم ریخته بودم فکر میکردم شاید روزی به کارم بیاید و حالا موفق شده بودم کارت های مزون رژین همیشه گوشه ی کیف کوچک کارتهای بانکی ام بود، یکی را درآوردم

دادم دست او و دوباره برگشتم نشستم سر جایم و گفتم: هیچ وقت نباید از تبلیغ غافل شد… امیدوارم بتونی لباس مناسبی توی مزونش پیدا کنی. راضی از روند آشناییمان به مبل تکیه دادم فنجان قهوه را برداشتم و با احتیاط مزه مزه اش کردم و زیر نظرش گرفتم. کارت را زیر و رو کرد و گفت
حتما سر میزنم عضو صفحات مجازیشم میشم که از ایونتها جا نمونم!…. اسم منم گلرخ زارع هست… برای یک صمیمیت دخترانه ی مثلا ساده اسم کوچک معجزه می کرد:

منم لیا هستم اسم دوستمم رژین، اگه سر زدی به مزون، بهش بگو از طرف لیا دعوت شدم تا سفارشی ترین اجناسشو برات رو کنه نمونه ش… کفشای تابستونه ای که الان پامه… از کارای خاص بهاره شه، اگه بدونه آشنای منی کارای خاصشو برات رو میکنه. چه قدر لطف داری… میتونم شماره تو داشته باشم؟!… آره، چرا که نه منم شماره تو سیو میکنم توی گوشیم شاید به وقت کاری پیش بیادا همین که شماره ها را رد و بدل کردیم رفتم سراغ تجسس همیشه بد قول هستن آقای آرمان؟

دانلود رمان تخت طاووس از عاطفه منجزی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان در انتظار باران از فاطمه سادات مظفری

دانلود رمان در انتظار باران از فاطمه سادات مظفری رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان در انتظار باران از فاطمه سادات مظفری با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

بارانا دختری که قتل غیر عمد نامزد شریکش داریوش به گردنش میفته و برای اثبات قاتل نبودنش مجبور میشه با داریوش…؟؟؟!!!

خلاصه رمان در انتظار باران

دست هام رو به کمرم زدم و با افتخار و غرور به باشگاه رو به روم خیره شدم. زیر لب گفتم چه باشگاهی شده بی هیچ کم و کسری… بزرگ و شیک! نگاهی به دیوار انتهای سالن که با آیینه ای بزرگ و یک دست مزین شده بود و باشگاه رو بزرگ تر و فراخ تر جلوه می داد انداختم و بلند گفتم: چه کردم من! دفترچه خاطراتم رو از جیبم خارج کرده و با گذاشتنش کف سالن باشگاه سعی کردم ذوق و شادی این روز قشنگ رو در خاطراتم حک کنم… “در مورد باشگاهی که امروز داخل ایستادم، نظرات از من بود و پول خرج کردن با داریوش.

نه این که من خرج نکنم اما چون پول من در برابر پول اون خیلی کمتر بود قرار شد قسطی باهاش تسویه کنم و سهممون پنجاه پنجاه بشه نکته تعجب بر انگیز ماجرا این بود که واقعا سه دنگ از ملک باشگاه رو به نام من زد ابتدا پول قبول نمی کرد و می گفت تا وقتی با هم شریک باشیم این سه دنگ به نام شما باشه بعداز اون میتونین دوباره به من برش گردونین. اما از اون جایی که از اخلاق و منش داریوش خوشم اومده و همچنین دل کندن از این باشگاه مجلل برام سخت بود باهاش شرط کردم که هزینه سه دنگ خودم رو باهاش تسویه کنم.

در کل به طور اسمی و ظاهری نیمی از این باشگاه از آن من هست. جیغی سرشار از خوشحالی زدم و بعد از جمع کردن دفترچه، بالا پریدم. نگاهی به باشگاه خالی انداختم و وقتی از نبود داریوش و بقیه مطمئن شدم سریع مانتو و شالم رو در آوردم و کناری انداختم. بی این که بدنم رو گرم کنم مشغول هالتر زدن شدم. از بودن و نفس کشیدن در این باشگاه لذت می بردم چرا که احساس می کردم مال خودمه آقا بالا سر ندارم و خانوم خودم هستم. چشم هام رو بستم و حین وزرش کام عمیقی از هوا گرفتم. بوی خوش رنگ هنوز در فضای باشگاه استشمام میشد..

دانلود رمان در انتظار باران از فاطمه سادات مظفری رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان زلاتا از گیسو خزان

دانلود رمان زلاتا از گیسو خزان pdf بدون سانسور

دانلود رمان زلاتا از گیسو خزان با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان درباره پسریه که با هدف دزدی وارد یه عمارت سوخته می شه ولی تو زیرزمین اونجا به جای گنج یه دختر پیدا می کنه و یادش میاد که قبلا اون و یه جایی دیده! برای همین تصمیم می گیره…

خلاصه رمان زلاتا

یه کم طول کشید تا تونستم خودم و آماده کنم و حرفایی که می خواستم بزنم و توی سرم بچینم تا اینکه بالاخره با امید به اینکه طلا همه حرفام و بفهمه و درک کنه شروع کردم -قبلاً.. تو حرفایی که بهت می زدم.. بهت گفتم که بعضی وقتا.. خیلی چیزایی که توی زندگی برامون پیش میاد.. دست خودمون نیست و کاری براش نمی تونیم بکنیم. گفتم شاید.. شاید یه چیزایی اتفاق بیفته که بعدش.. من و نداشته باشی. ولی.. همیشه وقتی یه چیزی و از دست میدی.. خیلی چیزای دیگه به دست میاری. داشت خانومی می کرد که حرفام و با جیغ و داد قطع

نمی کرد و سعی داشت تا آخرش گوش بده ولی خب برای بلندتر شدن صدای گریه های مظلومانه اش.. دیگه کاری نمی تونست بکنه. الآنم… یکی از همون اتفاقا افتاده که.. هیچ کس نمی تونه جلوش و بگیره ولی خب بالاخره جفتمون باید یه جایی می فهمیدیم که از اول.. اشتباه کردیم. بیرون آوردن تو از اون زیرزمین شاید تنها کار درستی بود که توى کل عمرم انجامش دادم. ولی.. نگه داشتنت و اینکه بلافاصله.. نگشتم دنبال خانواده واقعیت اشتباه بود. چشمام و محکم بستم و لبم و به دندون گرفتم. رسیده بودم به سخت ترین قسمت ماجرا… ولی محال

بود بتونم درباره اش حرف بزنم. محال بود به طلا بگم که از اول قصدم از نگه داشتنش چی بوده و تو این روزای آخر کار کنم با همه وجود ازم متنفر بشه. نه دیگه لزومی نداشت فعلاً تا این حد در جریان جزییات قرار بگیره. راه های دیگه ای هم بود برای رسوندن حرفام به گوشش. تو یه زمان دیگه که حتی اگه بعدشم ازم متنفر شد. دیگه نباشم و نبینم نفرت توی چشماش و.. واسه همین با سانسور قسمت ارث و میراث خانوادگیش ادامه دادم: از اول میدونستم پدر و مادرت کی ان! بابات.. دوست قدیمی بابام بود و من.. یه بارم توی بچگی تو رو دیده بودمت.

دانلود رمان زلاتا از گیسو خزان pdf بدون سانسور

دانلود رمان این من بی تو از حدیثه ورمز

دانلود رمان این من بی تو از حدیثه ورمز pdf بدون سانسور

دانلود رمان این من بی تو از حدیثه ورمز با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

موتور سوار غیرتی و و خشنی که سر شرط‌ بندی دست روی دختر ممنوعه ی اوس اسد می ذاره. دختر همسایه‌ی شیطون که خیلی وقته دلش برای آقا مهراب پس ناخلف حاج فیضی پیش نماز مسجد محل رفته اما با برگشتن ورق و قتلی که اوس اسد باعثشه همه چیز بهم می خوره… عشق ممنوعه ی مهراب و ترمه با ورود محمد ابراهیم پسر بزرگ تر حاج فیضی کم رنگ تر میشه چرا که محمد ابراهیم هم مثل برادرش عاشق ترمه‌س و فرشته ی نجات اوس اسد از اعدام… ولی شب عروسی…

خلاصه رمان این من بی تو

کوچههای خلوت سید آباد را با گام های بلند پشت گذاشتم. عمه سر هر موضوعی شلوغ می کرد این بار راست گفته بود نامم این روزها نقل محافل شده بود. کلید را روی در انداخته و هنوز نیمه و نصفه وارد حیاط شده بودم که در خانه ی حاج فیضی باز شد. جرجر لولای درشان غرغر هر روزه ی حاج خانوم بود به گمان این که مهراب باشد سر چرخاندم اما… محمد ابراهیم بود. – ترمه… تا جلو بیاید جنبیده و در را بستم. – ترمه خانوم بازکن لطفا! پشت در ایستاده و ضربات آرام دستش طپش قلبم را تندتر می کرد. لب و دهانم خشک شده و خس خس سینه ام

به گوش می رسید. برای بار دوم صدایم زد با همان پسوند خانوم که همیشه می گفت. – ترمه خانوم! می دانستم فرار چاره ی کارم نبود اما حرفی برای گفتن نداشتم. منه به قول مستان دست و پا گره خورده که برای هر حرف و درخواستی دو ساعت قبل برای خودم کلمات را ردیف می‌ کردم چگونه باید الان با محمد ابراهیم رو به رو شده و نامردی ام را توضیح می‌ دادم. صدای قدم هایش را شنیده بودم اما هنوز همان جا خشکم زده و باغچه ی خشک را نگاه می کردم. حقش نبود. نه این که از انتخاب مهراب پشیمان باشم نبودم. تمام قد برای

خواستنش ایستاده بودم اما کاش اینگونه نمی شد. شکستن دل محمد ابراهیم -پسر عابد و زاهد حاج فیضی به پای من نوشته نمی شد. چادری که روی شانه هایم افتاده بود را با دو انگشت گرفته و روی موهای وز شده ام کشیدم. اگر نفسم به تارهای در هم پیچیده شان بند نبود حتما کوتاهشان می کردم.  چفت در را به آرامی کشیده و سرم را بیرون بردم. این رفتارهایم را از گلناز خانوم آموخته بودم. سر او همیشه از زندگی مردم بود و آمار اهالی سید آباد می گرفت. _حق دارم ازت دلیل بخوام نه؟ شنیدن صدایش مانند ریختن اب سردی بر سرم بود. چشم بسته و…

دانلود رمان این من بی تو از حدیثه ورمز pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ایران رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.