دانلود رمان بوسه های خون آشام (جلد اول) از ایلین شریدر با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
این مجموعه درباره یک دختر ۱۶ ساله به نام راون مدیسون است که همیشه لباس های تیره میپوشد. هنگامی که ساکنین جدیدی در یک عمارت قدیمی و رها شده ساکن می شوند شایعات شروع به پخش شدن می کند. هر کسی در شهر کوچک راون مدیسون اشاره دارد به Dullsville و معتقد هستند همسایگان جدید در واقع خون آشام هستند…
خلاصه رمان بوسه های خون آشام
نشان رسمی رود به شهر من را باید می گذاشتند” به دالس ویل خوش امدید، بزرگتر از یک غار، اما به اندازه کافی کوچک که سر در گمتان کند.” جمعیتش به نظر تقریبا هشت هزار نفر بود، اب و هوای به شدت ملال اورش در تمامی طول سال افتابی بود ، مثل این بود که در شیرینی پزی کار بکنید و مملو از زمین های زراعتی بزرگ، این دالس ویل بود. قطار ساعت هشت و ده دقیقه هر روز در زمانی اشتباه از سمت راست شهر وارد می شد و از میان کشتزارها زمین های گلف، تراکتورها و گاری های می گذشت. من که فکر می کنم شهر عقب مانده بود.
چطور ممکن است که در سر زمینی ذرت رشد کند و گندم در ان به شدت از بیابان های ماسه ای هم کمتر باشد؟ دادگاهی با یک صد سال عمر درست در میدان مرکز شهر قرار داشت، من به اندازه کافی دردسر درست نکرده بودم تا پایم به انجا باز شود. بوتیک، اژانس مسافرتی، فروشگاه کامپیوتر، گل فروشی و یک سینما تئاتر درجه دو همه با خوشحالی دور میدان مرکز شهر قرار داشتند. ارزو می کردم که ای کاش می توانستم خانه مان را روی چرخ های فلزی بر روی خط اهن قرار دهم و از شهر بیرون ببرم. اما ما درست در جایی که متعلق به ما بود زندگی می کردیم.
تنها مکان هیجان انگیز در اینجا قصری متروکه در بالای تپه بنسون هیل بود که یک بارونس تبعیدی در گذشته انجا زندگی کرده بود و در تنهایی مرده بود. در دالس ویل من تنها یک دوست داشتم، یک دختر کشاورز، بکی میلر، کسی که بیشتر از من بد نام بود. وقتی که من در سال سوم بودم رسما او را ملاقات کردم. روی پله های مدرسه منتظر نشسته بودم تا مادرم به دنبال من بیاید. (طبق معمول دیر کرده بود) حالا او داشت سعی می کرد تا یک کارمند شرکت باشد.من متوجه صدای گریه های نوزاد مانند دختر شیطانی که در پایین پله ها کز کرده بود شدم…
دانلود رمان آکادمی خون آشام (جلد اول) از ریچل مید با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رز هاتاوی یک ومپایر و محافظ شخصی یک موروی به نام لیسا دراگومیر می باشد. او در آکادمی خون آشامِ «سینت ولادیمیر» یاد می گیرد که چگونه با استریگوی مبارزه کند، و توسط یکی از محافظان بزرگ تر لیسا، دیمیتری بلیکوف، آموزش می بیند تا با استفاده از سه روش قطع کردن سر، بیرون آوردن قلب استریگوی به وسیله ی خنجر نقره ای، و سوزاندن، آنان را بکشد.
رمان آکادمی خون آشام
چند هفته ی بعد، کم کم زندگی در آکادمی طوری اطرافم را گرفت که همه چیز راجع به آنا را فراموش کردم. شوک برگشتنمان به تدریج از حافظه ها پاک می شد و ما هم به روال عادی نیمه راحتمان باز می گشتیم. روزهای من حول کلیسا، ناهار با لیزا و هر نوع فعالیت اجتماعی دیگری که در آن می توانستیم با هم باشیم،
خلاصه رمان آکادمی خون آشام
چند هفته ی بعد، کم کم زندگی در آکادمی طوری اطرافم را گرفت که همه چیز راجع به آنا را فراموش کردم. شوک برگشتنمان به تدریج از حافظه ها پاک می شد و ما هم به روال عادی نیمه راحتمان باز می گشتیم. روزهای من حول کلیسا، ناهار با لیزا و هر نوع فعالیت اجتماعی دیگری که در آن می توانستیم با هم باشیم، خلاصه می شد. نداشتن یک آزادی واقعی دشوار بود، اینجا و آن جا نگاه هایی به من میشد، اما حداقل زمان هایی که در معرض توجه همگانی نبودم راحت تر می گذشت. با این که به لیزا گفته بودم از جشن و مهمانی ها دور بماند اما خودم نمی
توانستم تحمل کنم. از حرف زدن با دیگران خوشم می آمد، از گروه ها خوشم می آمد و دوست داشتم. سر کلاس ها فعالیت بیشتری از خودم نشان بدهم. نقش جدید لیزا به عنوان یک ناشناس به سادگی توجهات را به خودش جلب می کرد، زیرا همگی لیزا را قبل از رفتنمان می شناختند و می دانستند با لیزای فعال و پر جنب و جوش گذشته و کسی که همیشه در مرکز سلطنتی ها می درخشید، کاملا فرق دارد. اما این هم طولی نکشید و اکثر دانش آموزان به این نتیجه رسیدند که پرنسس دراگومیر از رادار اجتماعات محو شده و وقتش را با ناتالی و گروهش می گذراند.
هنوز هم گاهی دلم خواست به خاطر وراجی های ناتالی سرم را به دیوار بکوبم، اما در هر صورت او موروی خوبی بود، حداقل بهتر از سلطنتی های دیگر، و من از اینکه بیشتر وقتم را با او می گذراندم خوشحال بودم. درست از زمانی که کایروا به من هشدار داده بود، عملا تمام وقت تمرین می کردم. همینطور که رمان می گذشت از تنفر بدنم نسبت به من کاسته می شد. عضلاتم محکم تر و استقامتم بیشتر می شد. هنوز هم سر جلسات تمرین کتک می خوردم اما دیگر به بدی قبل نبودم. حالا مشکل بزرگ پوستم بود. همین بودن در سرمای بیرون که موجب ترک خوردن...
دانلود رمان رویاهای سرکش (جلد اول) از کریستین اشلی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سوفین یا فینی وایلد از پدر و مادرش یاد گرفته بود هر نفسی که میکشید یک گنج بود و باید به دنبال هر ماجراجویی برود که میتوانست پیدا کند. فینی این درس را وقتی پدر و مادرش در یک سانحه هواپیمایی جان خود را از دست دادند، به سختترین شکل ممکن یاد گرفت. ولی هیچ وقت آن درس را فراموش نمیکند. هنگامی که میفهمد یک دنیای موازی هست که هرکسی در آن یک دوقلو دارد، جادوگری را پیدا میکند که او را برای تجربه بزرگترین ماجراجویی عمرش به آن جا بفرستد…
خلاصه رمان رویاهای سرکش
منظره پیش رویم چشمانم را مسخر زیبایی مبهوت کننده اش کرد، دوباره نفسم را بیرون دادم و گفتم: «وای خدای من.» شگفت انگیز، باورناپذیر و شدیداً معرکه بود. در هر ساختمانی که بودم، کمی بالاتر از سطح زمین و در طبقه دوم بودم و آن بیرون در پیش رویم یک سرزمین عجایب زمستانی قرار داشت. شهر یا شهرستانی کوچک دامنش را گسترانده بود ودر پس زمینه شهر با فاصله نه چندان دور و نه چندان نزدیکی کوهستانی با قله های برفی سر به آسمان شب پرستاره کشیده بود. سرم از این پهلو به پهلوی دیگر
می چرخید و به همه چیز با دقت نگاه می کردم. بیشتر ساختمان هایی که می توانستم در آن نزدیکی ببینم یک طبقه بودند و روی سقف هایشان لایه ای از برف دست نخورده برق می زد، از بیشتر دودکش ها دود مستقیماً به هوا می رفت. پنجره های مشبک با شیشه هایی ضخیم شان با نور شمع می درخشید و نورش روی زمین برف پوش می تابید. قندیل هایی که از سقف ها آویزان بودند با نور شمع هایی که از پنجره به بیرون می تابید و نور مشعل ها برق می زدند. خانه ها تا زیر پنجره ها با چیزی تیره رنگ
ساخته شده بودند و از پایین پنجره تا بالا با موادی رنگ روشن که رگه های تیره در خود داشت . به نظر می رسید این ساختمان ها در برف کاشته شده بودند، خیلی زیاد بودند، بعضی ها حتی به هم دیگر چسبیده بودند. همین طور که تماشا می کردم متوجه شدم که هیچ نقشه کشی شهری ای در کار نیست. به نظر می رسید ساختمان ها در هر جایی ساخته شده بودند، این جا و آنجا. گذرگاه های باریکی در بین آنها قرار داشت، به خاطر برفهای فشرده شده، مشخص بود که خیلی هم پر رفت و آمد بودند. بعضی از این جاده ها باریک و…
دانلود رمان اقیانوسی از خون (جلد دوم) از دارن شان با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
لارتن دوباره ماجراجویی خود را شروع می کند، اینبار از غار بانو ایوانا ولی سرنوشتی شوم او و خدمتکار ایوانا ،مارلا، را که عاشق لارتن است را تهدید می کند…
خلاصه رمان اقیانوسی از خون
پس از اینکه در طبقه ی پایین نوشیدنی خوردند، سه خون آشام جوان بدنبال هر چه باعث خوشگذرانی میشد رفتند. آنها به بو کشیدن تمام لذت های مخفی در شهر عادت کرده بودند. سه تایی خودشان را در برابر یک سالن بوکس یافتند. پس وارد مسابقه شده و شرط بندی سنگینی روی نتیجه ی مسابقه انجام دادند. خون آشام ها معمولا چندان به پول اهمیت نمی دادند ولی عموما توله ها (خون آشام های بد ذات) از انسان هایی که غذایشان را تامین می کردن دزدیدند مردم خرافاتی گمان می کردند که خون آشام ها دیوهایی با آرواره های تیز هستند که گلوی قربانیشان رحمی می برند. ولی در حالت
عادی، آنها در یک تخت خواب می خزیدند، برش کوچکی روی زانو و یا بازوی فر خوابیده ایجاد کرده و به هر میزان که سیر می شدند از خون او تغذیه می کردند. سپس از آب دهانشان برای ا جراحت استفاده می نمودند. لارتن حین استراحت بین راند مسابقه، نگاهی به زخم های نوک انگشتانش انداخت. زخم ها به روش سنتی ایجاد شده بودند سبا با ناخن های بلند و تیزش انگشتان او را خراش داده بود و سپس همین کار را برای خودش کرده بود. بعد خون خودش را با خون دستیارش آمیخته بود. لارتن به زخم هایش افتخار می کرد. با این حال گاهی اوقات با دیدن زخم ها احساس گناه می کرد.
زخم ها او را به یاد استادش می انداختند و او پیش خود سوال می کرد که نظر سبا درباره ی رفتارهای اخیر شاگردش چه خواهد بود. لارتن و سبا در شرایط بدی از هم جدا شدند ولی به زودی خود را وفق داده و به آرامش رسیدند. لارتن نگران بود که با قمار، دزدی و، او و وستر نام خوب استادشان را خراب کنند وستر عموماً به او یادآوری می کرد مخصوصا اوقاتی که لارتن گیج بود و در حالت عادی قرار نداشت که سبا به او گفته که علایق انسانیشان را دور از خود انسان ها درست کنند، خون آشام های بسیار زیادی بودند که همان رویه ی آنها را پیش می گرفتند. آنها لقب توله را از روسای قبایل گرفته بودند…