ایران رمان
انلود رمان جدید ایرانی و خارجی
دانلود رمان دختر پسر نما از نیلوفر.ن

دانلود رمان دختر پسر نما از نیلوفر.ن بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان دختر پسر نما از نیلوفر.ن با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

در یه شب زمستونی پسری در حالی که عصبانیه پای پیاده از خونه مادر و پدرش بیرون میزنه و به سمت خونه خودش میره نزدیک خونه که میرسه متوجه صدایی میشه میره ببینه چه خبره که با صحنه دعوا رو به رو میشه همون طور که به سمت طرفین دعوا میدوه حاضرین با دیدن اون پا به فرار میذارن و تنها یه نفر رو زمین افتاده پسر لاغر و نحیفی که چاقو خورده اونو به خونش میبره و اونجاس که میفهمه پسری که اورده خونش یه دختره…

خلاصه رمان دختر پسر نما

“مهران” دوباره صبح شده بود با صدای زنگ الارم از جا پریدم عمل داشتم. پاشدم یه دوش گرفتم یه صبحونه سر پایی خوردمو لباسامو پوشیدم و از خونه زدم بیرون هوا ساعت به شدت سرد شده بود و برف می اومد روی درختای حیاط سفید شده بود. نا خوداگاه ذهنم کشیده شد سمت آوا دختره بیچاره تو این سرما چی کار می کرد؟ با اون زخمش حتما خیلی بهش سخت می گذشت! تصمیم گرفتم بعد از عمل برم بهش سر بزنم! وارد بیمارستان شدم وقتی رفتم بخش به پرستار گفتم اتاقو واسه مریضم که یه پسر بود اماده کنن! بعد ارجاعش دادم به متخصص عروق تا عملش کنن خدا رو شکر بعد از

دو ساعت کار تموم شد و عملش هم موفقیت آمیز بود داشتم می رفتم سمت اتاقم که پرستار بخش که یه دختر جوون و قد بلند و چاق بود اومد سمتم و گفت: دکتر. نگاهش کردم اومد جلو با ناز یه پرونده داد دستم و گفت: این لیست بیماراییه که تو نوبت عملن لبخند دختر کشی تحویلش دادم پرونده رو گرفتم سمتش و گفتم اگه زحمتی نیست بذارینش تو اتاقم من باید برم جایی کار دارم. از قیافش کاملا معلوم بود خر کیف شده شونه هاشو یه کم تکون داد و گفت:حتما دکتر شما امر بفرمایید سرمو کج کردمو و گفتم شما لطف دارین ! پرونده رو از دستم گرفت و رفت خندیدم و زیر لب گفتم من این همه

واسه خودم سختی نکشیدم هیکل به هم بزنم که بیام یکی مثه تورو بگیرم. لباسامو عوض کردمو از بیمارستان زدم بیرون از مغازه چند دست لباس بافت با رنگای تیره گرفتم تا بتونه هر جا میخواد بپوشه. برف هم سنگین شده بود خودمو رسوندم به خونش هیچکس نبود کارگرا هم به خاطر هوا کارو تعطیل کرده بودن با دیدن موتورش فهمیدم جایی نرفته اروم نزدیک شدم و پلاستیک جلوی درو کنار زدم و گفتم مهمون نمیخوای؟ سرمو بردم تو دیدم وسط اتاق ولو شده رنگش عین کچ شده بود لباسا رو گذاشتم گوشه اتاقش و رفتم سراغش یه نگاه به لباسش کردم زمین و لباسش با خون یکی شده بود…

دانلود رمان دختر پسر نما از نیلوفر.ن بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان همیشه تلخ می نوشم از مائده فلاح

دانلود رمان همیشه تلخ می نوشم از مائده فلاح رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان همیشه تلخ می نوشم از مائده فلاح با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

به سرعت چشم هایم را باز کردم. لعنت به من که طاق باز می خوابیدم و اولین تصویر پیش رویم سقف می شد. سقف و یک طناب. سقف و یک تصویر تلخ. سقف و یک پریای پر پر شده! کابوس و خواب همپای هم بودند. خواب بدون کابوس نداشتم…

خلاصه رمان همیشه تلخ می نوشم

صبح با صدای بوق ماشین امیر رضا بیدار شدم. اتاق کمی سرد بود پتو را تا روی گردنم بالا کشیدم دوست نداشتم از جای گرم و نرمم جدا بشوم. خود را زیر پتو جمع کردم تا گرمای بیشتری ذخیره کنم بعد از ظهر با حسام قرار داشتم. فکر این قرار باعث شد از جا بپرم. دیشب موقع خواب کمی دچار شک و تردید شده بودم اما الان نمی خواستم شک و تردیدی به دلم راه بدهم. صبر کردم تا سهراب خان برود و بعد من هم بیرون بروم. صدای در را که شنیدم از جایم بلند شدم در را باز کردم مامان مشغول مرتب کردن مقنعه اش جلوی آینه ی نصب شده روی جا کفشی بود با دیدنم دست از آینه و درست کردن مقنعه

اش کشید و گفت: من دارم میرم ولی یه خرده دیگه بشین با خودت فکر کن تو راست میگی پول خودته، اما حسامی که به زن خودش وفا نمی کنه اعتماد کردن بهش ریسک بزرگیه. دوست نداشتم موقع رفتن به سرکار و اول صبحی با او بحث کنم فقط در سکوت نگاهش کردم کیفش را برداشت و بعد نیم نگاهی به من در را باز کرد و بیرون رفت. صبحانه ام را خوردم لباس هایم را روی تخت آماده کردم تلویزیون را روشن کردم و با برنامه هایش خودم را مشغول کردم موقع ظهر با خوردن ناهار، که فقط برای رفع تکلیف و گرسنه نشدن بعد بود به اتاقم رفتم و آماده شدم پالتوی بلند خاکستری ام را

پوشیدم شال بافتی به همان رنگ، اما تیره تر را سرم کردم روی مبل سالن منتظر حسام نشستم تا زنگ بزند. دیشب بعد از اینکه به تماسش جواب نداده بودم پیامک فرستاده بود که چرا به خانه ی نوشین رفتم؟” من هم جواب دادم این کار را به خاطر تو کردم نمی دانم قانع شد، یا نه. او هم دیگر چیزی نفرستاد. با بلند شدن صدای زنگ گوشیم از جایم برخاستم گوشی را از روی کانتر برداشتم. حسام بود.با زدن تک زنگی مرا متوجه ی آمدن خودش کرده بود پوتین مشکی‌ام را پوشیدم و بعداز قفل‌کردن دربه سمت آسانسور رفتم داخل آینه ی آسانسور نگاهی به خودم کردم تمام موهایم را به سمت بالا شانه کرده و…

دانلود رمان همیشه تلخ می نوشم از مائده فلاح رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان کاش من صدات بودم از مریم نصرت

دانلود رمان کاش من صدات بودم از مریم نصرت pdf بدون سانسور

دانلود رمان کاش من صدات بودم از مریم نصرت با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

آیسو که به خاطر بدهی مادرش مجبور به کار توی یه شرکت با قرارداد یکساله‌ی بدون حقوق شده بود، عاشق رئیس جذاب و مرموزش میشه که از قضا مدلینگم هست، اما اون از ترکیه میره و دخترمون مونده و یه پیشنهاد نامزدی با رئیس جدید اون شرکت که پسر پولدارترین خانواده‌ ترکیه‌ست و بین دوستاش به شوگرددی معروفه!

خلاصه رمان کاش من صدات بودم

آیسو میگم دارم میرم پیش دوستم می خوایم باهم بشینیم حرف بزنیم یعنی تنھا، می فھمی؟ اوکی نمیام! بگو کجا میری؟ خونش؟ نه میرم باغی که مال دوستمه. آها، اسم این دوستت چیه؟ آیسو این چه سوالاییه میپرسی؟ خب میگم اسمش چیه چرا عصبانی میشی؟ باریش آکسوی، سوال بعدی؟ در ماشینش رو بستم. خوش بگذره. سر تکون داد و بی هیچ حرفی راه افتاد که بره سریع رفتم بالا پیش آیسل…

آیسل فیلمو ول کن من سریع حاضر میشم توام بگرد ببین یه باغ تو استانبول که مال باریش آکسوی باشه پیدا میکنی؟ چیشده؟ کیه این آدم؟ مرت رفت بیرون و ادعا داشت که میره باغ پیش این آدم. ماهم که حوصلمون سر رفته می خوایم بریم خوش بگذرونیم. این عصبانی نشه یه وقت اونجا ببینتت. اون بره هرجایی و هرکاری انجام بده اونوقت من نرم؟

میخوام بگم بریم یه سر چک کنیم واقعا اونجاست یا نه اما بعدش معلوم نیست از اونجا کجا بره…همین دیگه! به اندازه کافی تو چشم باباش بد هست حالا فکر کن زینب بره اونجا خبرنگاری چیزی هم باشه. عکسی چیزی پخش شه هووف بیا و درستش کن…باشه من الان میزنم تو نت ببینم اگه راست گفتھ باشه حتما باید باغ معروفی باشه و میتونیم پیداش کنیم. خوبھ پس…لباس هامون رو هم هنوز عوض نکرده بودیم گذاشتیم بمونه. آیسو با تاکسی بریم؟

دانلود رمان کاش من صدات بودم از مریم نصرت pdf بدون سانسور

دانلود رمان شاهزاده ترک از نینا دهنو

دانلود رمان شاهزاده ترک از نینا دهنو بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان شاهزاده ترک از نینا دهنو با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

هاکان بیگ مردی قدرتمند و سرد که از بیماری دو قطبی رنج میبره و اتش کینه و انتقام زندگیش رو سیاه کرده، در سفری به ایران عاشق و دلباخته دخترک دبیرستانی و زیبا میشه که ۱۲ سال از خودش کوچیک تره و زمانی که دختر کوچولوی دلبر دست رد به سینه اش میزنه، برای داشتنش راه آخر و با سختی انتخاب میکنه یعنی راه…

خلاصه رمان شاهزاده ترک

هر چقدر منتظر ضربه محکم دست ورزیده اش بودم نتیجه نداد. یکم دستم رو کنار بردم و کمی چشمم رو باز کردم دستش رو تو هوا نگه داشته بود و با عصبانیت و صورت سرخ از خشم نگاهم میکرد و تند تند نفس میکشید. آب دهانم رو قورت دادم سعی کردم صاف بایستم دستش رو مشت کرد و آروم آروم پایین اورد. با کلافگی چنگی به موهاش زد: بیا برو گمشو رو تخت … اولین آزمایش بوده ضعف کردی.. بشین خبر مرگم یه چیزی بیارم بخوری از حال نری.

راست میگفت…حالم به شدت بد بود و به زور ایستاده بودم اما هرجور بود نمیخواستم باهاش دوباره توی یک اتاق باشم. در رو باز کردم: من میخوام ….ب.. بیرون بخوابم …خواهش میکنم راحتم بزار. با اخم در رو محکم کوبید: تو غلط میکنی … هر بلاییم به سرت بیارم بازم جات کنار منه …پیش شـــوهــــرت. واقعا حوصله بحث نداشتم…حالم بد بود: برم بیرون یکم راه برم میام. خواست چیزی بگه که با ناتوانی و عجز تو چشماش نگاه کردم. برای اولین بار

برای اولین بار توی اون دوتا تیله خاص و وحشی نگاه کردم. دلم هری ریخت. چقدر نگاهش… حالت چشماش جذاب و نفس گیر بود. خدایـــا میگن تو حیوون های انسان نما رو علامت گذاری میکنی … اونایی که بویی از انسانیت نبردن رو یه جوری به بقیه نشون میدی یعنی .. یعنی هاکانی که یه بیمار روانیه و بویی از انسانیت نبرده رو با جذابیت نفس گیرش نشونه گذاری کردی؟! در همون حالت که تو چشماش نگاه میکردم با عجز گفتم: خواهش میکنم.

دانلود رمان شاهزاده ترک از نینا دهنو بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان قلب تسخیر شده از زهرا اردستانی رستمی

دانلود رمان قلب تسخیر شده از زهرا اردستانی رستمی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان قلب تسخیر شده از زهرا اردستانی رستمی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

اورم نمی شد بالاخره بعد سالها می تونم برم به دیدن عمه خانوم سر سخت ترین عمه ی روی زمین اونه . یاد ۲۰ساله پیش افتادم پدرم با عمه اختلاف پیدا کرد و ما باهاشون قطع رابطه کردیم من از این موضوع ناراحت بودم چون از عشق بچگیام که از بچگی دوستش داشتم دور شدم و نمی تونستم اونو ببینم یعنی امیر ! اونم عین عمه سرسخت و مغرور بود و من عاشق همین کارهاش بودم ولی اون خبر نداشت…

خلاصه رمان قلب تسخیر شده

صدای اف اف می اومد و من باعجله رفتم طرفش و برش داشتم که صدایی بم رو شنیدم که گفت:ببخشید شما آژانس می خواستید؟ باعجله گفتم: بله بله الان میام پایین! سریع بدون اینکه بذارم راننده حرفی بزنه اف افو گذاشتم سر جاشو به طرف کیفم که روی مبل بود رفتم و برش داشتم و سریع از پله ها پایین رفتم و به راننده سلام کردمو سوار ماشینش شدم. انقدر تو فکر بودم که وقتی به خودم اومدم که ماشین ایستاد راننده گفت رسیدیم! سریع پولش رو حساب کردم و پیاده شدم.

وارد کافه ی شیکی که امیر بهم آدرسش رو داده بود شدم و با چشم دنبال امیر گشتم که دیدم دستی داره برام تکون می خوره و رفتم به طرفش که امیرو دیدم بهش لبخندی زدم و زیر لب سلامی گفتم و نشستم روبه روش که گفت: راه که طولانی نبود؟ با لبخند گفتم:نه خوب بود اینجا هم خیلی قشنگه مخصوصا فضای بیرونش! سری به علامت تایید حرفام تکون داد و گفت:چی می خوری سفارش بدم؟ با همون لبخند گفتم: فقط یه قهوه! لبخند زد و گارسون رو صدا زد یه قهوه برای من و خودش سفارش داد.
با کنجکاوی پرسیدم: کاری داشتی که اینجا قرار گذاشتیم؟ صاف نشست و گفت: راستش این حرفم مهمه ولی نمی دونم دخالت منو تو توش اشکالی داره یا نه ولی بعضی وقتا ریسک می ارزه! به حرفاش با کنجکاوی گوش می دادم که مکثی کرد و گفت: ما باید یه کاری کنیم که رابطه ی مامانم و دایی خوب شه! با این حرفش انگار شوک بهم وارد شده باشه بلند طوری که همه ی کسایی که ت کافه بودن شنیدن گفتم:چـــــی که امیر زود دستش رو روی دهنم گذاشت و گفت…

دانلود رمان قلب تسخیر شده از زهرا اردستانی رستمی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان تعبیر یک کابوس از شادی داودی

دانلود رمان تعبیر یک کابوس از شادی داودی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان تعبیر یک کابوس از شادی داودی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

سایه سعادت نویسنده جوانی که به تازگی ازدواج کرده و ساکن یکی از برج های تهران شده او و همسرش محسن با وجود عشق و علاقه بسیار به هم اما بخاطر شرایط کاری چند روز در هفته و باید تنها و دور از هم باشند سایه در تهران محسن در شهرستان. سایه توی محل زندگیش صدای گریه بچه ای رو زیاد میشنوه در صورتی که تا قبل از اون اصلا همچین صداهایی رو نمیشنید تا اینکه توی آسانسور با مادر بچه آشنا میشه و ناخواسته درگیر مشکلش میشه… و سایه درگیر مشکل یکی از همسایه هاش به اسم الهه و بچه اش میشه…

خلاصه رمان تعبیر یک کابوس

در هال را قفل کردم و کیفم را روی دوشم انداختم و به داخل آسانسور رفتم. دکمه ی پارکینگ البته قبلش متوجه شده بودم که کسی هم در طبقه ی پایین دکمه ی توقف را زده است. صدای گریه ی نوزاد هنوز هم در فضای کوریدور می پیچید و حدس زدم خانم ساکن واحد پایین هم در طبقه ی زیرین منتظر آسانسور است. وقتی آسانسور به طبقه ی پایین رسید دیدم حدسم درست است چرا که آسانسور ایستاد و در آن باز شد و همان خانم در حالی که کودک نوزادش را در آغوش داشت وارد و در دوباره بسته شد. کودک

ساکت شده و در آغوش مادرش خواب به نظر می رسید. در پاسخ حرکت سر و لبخند مهربانی که روی لب های آن خانم بود با صدایی آهسته گفتم: سلام. نگاهی به بچه ایی که در آغوشش به خواب رفته بود کردم و گفتم: «همیشه این قدر گریه می کنه؟» جواب داد: «اذیتت می کنه؟» یک لحظه از حرفی که زده بودم شرمنده شدم و بلافاصله گفتم: «نه… نه… فقط به نظرم امروز بی قراره چون هیچ وقت صداش رو نشنیده بودم. البته من خیلی خوب ساکنین این ساختمون رو نمی شناسم، شاید شما تازه اومدین و چون تا

حالا هیچ صدای نوزادی توی ساختمون به گوشم نرسیده حالا برام جالب شده… قصد اینو نداشتم که بخوام بگم صداش آزار دهنده اس. لبخندی زد و برای لحظاتی به صورت نوزادش خیره شد. نگاه سریعی به سرتا پای او کردم. خانم شیک پوش و مرتبی بود. زیبایی صورتش واقعن خیره کننده بود. یک زیبایی خاص و ملاحت عجیبی در چهره داشت. رنگ پوست صورتش به قدری زیبا بود که من را به یاد تشبیهات الهام انداخت که همیشه می گفت بعضی ها به قدری رنگ پوستشان زیباست که آدم را به یاد نور مهتاب می اندازد….

دانلود رمان تعبیر یک کابوس از شادی داودی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان دلار از ار  ندا.اس

دانلود رمان دلار از ار ندا.اس pdf بدون سانسور

دانلود رمان دلازار از ندا. اس با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

مبین و پری سیما که دختر عمو پسر عمو هستن عاشق هم هستن اما به دلایلی مبین یه مدت میره زندان و بعد بخاطر بیماری پلی کیستیک کلیه ماه ها تو بیمارستان بستری میشه‌…

خلاصه رمان دلازار

_ هیچ معلومه تو اینجا چه غلطی می کنی؟! با آنکه واضحاً از حضور غیر منتظره ی او جا خورده بود ولی خودش را از تک و تا نینداخت و نیشخندی به لب آورد، و پیش چشمان خون بارش جام نوشیدنی اش را بالا برد و محتویات درونش را یک نفس سر کشید: -جناب معاون! معاونت کفاف دخل و خرجتو نمی ده که دنبال سر من راه افتادی و زاغ سیاهمو چوب می زنی؟!

گفت و بی خیال نسبت به اویی که خون به صورتش دویده و فک بر هم چفت کرده بود نگاهش را به جماعت مست و لایعقلی که با لاقیدی تمام در میان هم می لولیدن دوخت: _ پاشو بریم تو راه حرف می زنیم! چانه بالا انداخت، و گوشه ی پیشانی اش را خاراند و برو بابایی نثار کرد و سر به عقب برگرداند و …

دانلود رمان دلار از ار ندا.اس pdf بدون سانسور

دانلود رمان عاشقم باش از نجمه پژمان

دانلود رمان عاشقم باش از نجمه پژمان رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان عاشقم باش از نجمه پژمان با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان دختری به نام شقایق که پس از جدایی خواهرش با همسر سابق او احسان ازدواج می کند. برخلاف عشق فراوان شقایق نسبت به احسان .احسان هیچ علاقه ای به او ندارد کم کم طی اتفاقاتی احسان به شقایق علاقمند می شود و زندگی خوشی را با او از سر می گیرد…
رمان عاشقم باش
به اتاقم رفتم تا لباسم را تعویض کنم بیشتر لباس هایم سوغاتی های لیلی و احسان بود که از کشور های اروپائی برایم آورده بودند. همه زیبا بودند اما من انها را مناسب مهمانی مادر نمی دانستم چون این مهمانی جنبه معنوی داشت و من برایش احترام خاصی قائل بودم، برای خواهرم فرقی نمی کرد چون خانواده شوهرش رفتاری اروپایی و اشرافی داشتند اما من هنوز بچه جنوب شهر بودم و راضی نمی شدم هر لباسی را در این مهمانی به تن کنم.

خلاصه رمان عاشقم باش

به اتاقم رفتم تا لباسم را تعویض کنم بیشتر لباس هایم سوغاتی های لیلی و احسان بود که از کشور های اروپائی برایم آورده بودند. همه زیبا بودند اما من انها را مناسب مهمانی مادر نمی دانستم چون این مهمانی جنبه معنوی داشت و من برایش احترام خاصی قائل بودم، برای خواهرم فرقی نمی کرد چون خانواده شوهرش رفتاری اروپایی و اشرافی داشتند اما من هنوز بچه جنوب شهر بودم و راضی نمی شدم هر لباسی را در این مهمانی به تن کنم. خلاصه یک دست لباس شکلاتی به همراه یک شال همرنگش انتخاب کردم که دارای پوششی کامل بود. احسان خیلی به مادرم اصرار کرده بود که این مجلس در منزل

او بر پا شود اما او قبول نکرد وگفت: -دوست دارم دو خانواده را یک جا و در مجلسی خارج از خانه شما دعوت کنم چون اگه این مهمانی در خانه احسان برگزار بشه ممکنه خان عمو و خانوادهاش حضور پیدا نکنند. بالاخره روز موعود فرا رسید و من و مادر حاضر وآماده منتظر احسان بودیم که زنگ در به صدا درآمد و بعد از چند دقیقه مادر به همراه دختر و دامادش وارد شدند، نگاهی به خواهرم انداختم و گفتم چقدر خوشگل شدی.او لباسی آبی رنگ پوشیده بود و موهایش را خیلی زیبا آراسته بود آرایش زیبایی هم به چهره داشت. آرام نزدیک من آمد و گفت: -تو چرا آرایش نکردی حداقل یه رژبه

لبات می زدی. مادر که کنار من ایستاده بود گفت: -دخترم شقایق احتیاج به آرایش نداره با همین قیافه ساده هم زیباست. فکر نمی کنم تو فامیل کسی خماری و زیبایی چشمان خواهرت را داشته باشه ،آخه این مژه های برگشته ریمل و خط چشم می خواد؟ لیلی در جواب گفت: -یعنی من که آرایش می کنم احتیاج به آرایش دارم؟ -دختر تو که حرف نداری چه با آرایش چه بی آرایش زیبایی، اما شرایط شقایق فرق می کنه. لیلی پشت چشمی نازک کرده و گفت: -صلاح مملکت خویش را خسروان دانند، هر طور مایلید. من که آرایش را خیلی دوست دارم یعنی خودم از آرایش کردن لذت می برم اما…

دانلود رمان عاشقم باش از نجمه پژمان رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان جای پای لب های تو  ر از ر.س

دانلود رمان جای پای لب های تو ر از ر.س pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان جای پای لب های تو از راز.س با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

حاجی قصه ی ما، مردی از زمونه ی مردونگی های از یاد رفته اس که در پیچ و تاب زندگی پر مشغله اش، وقتی به خودش میاد میبینه گرفتار لبخند شیرین خانوم دکتر قصه شده و راه برگشتی از این شیرینی لبخند نداره… حالا سوال اینجاست! قراره این حاجیِ قصه بیخیال خانوم دکتر بشه؟ یا اینکه براش دلبری میکنه تا بتونه اونو بدست بیاره!؟ خانوم دکتر چی؟با همون لبخند جواب بله رو میده یا اخم جای لبخندو میگیره و دل حاجی رو میشکنه؟

خلاصه رمان جای پای لب های تو

سوئیچ را که از جیبم بیرون می کشم، می بینمش که درست در کنار ماشین ایستاده… ریموت را زده و چشم می گردانم تا از درستی همه چیز مطمئن بشم. می چرخم و دو قدم مانده به ماشین متعجب می پرسم: سوار نمی شید؟ قدمی به عقب برمی دارد و در صندلی عقب را باز می کند. منتظر می مانم تا روی صندلی عقب بنشیند که کوله اش را آنجا می گذارد و این بار در سمت کمک راننده را باز کرده و خود را از ماشین بالا می کشد. نفسم را فوت کرده و به سمت ماشین می روم. چند کیلومتری که از دامداری فاصله می گیریم، بوی عطر زنانه ی تند و شیرینی که توی فضا پیچیده و همچنین گرمای

درون ماشین، خواب به چشم هایم تزریق می کند. دست به سمت پخش برده و خیره به برف پاک کن ها اجازه می دهم صدای افتخاری در ماشین بپیچد: آه ای صبا… چون تو مدهوشم من… خود فراموشم من… خانه بر دوشم من! خانه بر دوش! نگاهم ذره ای کشیده می شود سمت گوشی که در دست دارد و به سرعت چیزی می نویسد. دست های ظریف و ناخن های لاک خورده اش ذهنم را تشر می زند. برای هر صلاه باید هر بار لاک ها را پاک می کرد و دوباره رنگ می داد. لبخند تلخی به افکارم زدم. شاید هم به صلاه و نمازش پا بند نبود. نباید فکر می کردم. نگاهم را دوباره دوختم به جاده…

بالاخره دل از گوشی اش می کند و چشم می دوزد به جاده. حجم برف بیشتر شده و سرعت ماشین کمتر. نگاهی به ساعتش می اندازد: حالا دیر میشه. کوتاه نیم رخش را لحظه ای از نظر گذرانده و کمی خودم را بیشتر به سمت فرمان بالا کشیده و سعی می کنم مدت زمان به مقصد رسیدنش را مطابق دلخواهش کوتاه تر کنم. -داوود رو خیلی وقته می شناسین؟ چشم از جاده به برف نشسته ی مقابلم می گیرم. لحظه ای گیج سوالش را در ذهنم تحلیل می کنم. داوود؟! منظورش داوودی ست که مطمئنا هم من می شناسم هم او… داوودی که می شناسم شاید حدود چهل و اندی سال داشته باشد. و او..

دانلود رمان جای پای لب های تو ر از ر.س pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان احساس سرد از عسل بمانی

دانلود رمان احساس سرد از عسل بمانی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان احساس سرد از عسل بمانی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

آخرش  دیدی چه شد؟ یادت که هست همیشه میگفتی آخرش دیگه خوشبختیه. انگار راست میگفتی آخر قصمون خوشبختی بود اما فقط برای خودت برای من آخرش تنهایی بیش نبود. آخرش من موندمو‌ اون همه خاطرات. آخرش من موندم فکر خیال تو، عشقِ تو. من موندم یه دل شکسته راستش، انگار آخرش پایانِ من بودُ آغاز تو …

خلاصه رمان احساس سرد

هنوز چند دقیقه نگذشته که در اتاق باز میشه سریع بلند میشم و به سمتش بر میگردم به سمتم میاد با ترس بهش خیره میشم نزدیک تر که میشه قدمی به عقب بر میدارم به دیوار میخورم دستش به سمت صورتم میاد دستام روی سینه اش میزارم و به عقب هلش میدم اما بی خیال نمیشه و دستش دور کمرم حلقه میکنه ازش انقدر ترس دارم که احساس میکنم دارم میلرزم. ارمان: اینطوری نترس عزیزم کاری باهات ندارم فقط واست لباس اوردم به لباس های روی تخت اشاره میکنه و ازم جدا میشه.

ارمان:من میرم بیرون در قفل کن اروم بخواب از هیچی نترس. از اتاق خارج میشه به سمت در اتاق میرم و قفلش میکنم بر میگردم و به سمت تخت میرم و لباس که گذاشته بود برمیدارم لباس هام رو عوض میکنم به سمت تختش میرم و روی تخت دراز میکشم. تخت بوی عطر تنش میده و دل بی قرارم اروم میکنه. چشمام میبندم و سیاهی مطلق. با برخورد کمربند و قهقه های ارمان چشمای سرخش و خونی که روی زمین ریخته شده جیغ بلندی میکشم و از خواب میپرم پاهام جمع میکنم و

میلرزم بالا و پایین شدن دستگیره در ترسم دو چندان میکنه جیغ بلند تری میکشم که کسی از بالکن خودش داخل اتاق پرت میکنه با دیدن سایه سیاه یه مرد اسم ارمان رو فریاد میزنم. اون مرد به سمتم میاد و بغلم میکنه. مرد: اروم باش دریا اروم منم ارمان در قفل بود از بالکن اومدم نترس عزیزم. خواب دیدی همش خواب بود. باحرفاش اروم نمیشم و بیشتر می ترسم میخوام ازش جدا بشم اجازه نمیده. ارمان: نترس عزیزم ببین من پیشتم اروم باش. سرم روی سینه اش میزاره ….

دانلود رمان احساس سرد از عسل بمانی بدون دستکاری و سانسور

درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ایران رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.