دانلود رمان آکادمی خون آشام (جلد اول) از ریچل مید با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رز هاتاوی یک ومپایر و محافظ شخصی یک موروی به نام لیسا دراگومیر می باشد. او در آکادمی خون آشامِ «سینت ولادیمیر» یاد می گیرد که چگونه با استریگوی مبارزه کند، و توسط یکی از محافظان بزرگ تر لیسا، دیمیتری بلیکوف، آموزش می بیند تا با استفاده از سه روش قطع کردن سر، بیرون آوردن قلب استریگوی به وسیله ی خنجر نقره ای، و سوزاندن، آنان را بکشد.
رمان آکادمی خون آشام
چند هفته ی بعد، کم کم زندگی در آکادمی طوری اطرافم را گرفت که همه چیز راجع به آنا را فراموش کردم. شوک برگشتنمان به تدریج از حافظه ها پاک می شد و ما هم به روال عادی نیمه راحتمان باز می گشتیم. روزهای من حول کلیسا، ناهار با لیزا و هر نوع فعالیت اجتماعی دیگری که در آن می توانستیم با هم باشیم،
خلاصه رمان آکادمی خون آشام
چند هفته ی بعد، کم کم زندگی در آکادمی طوری اطرافم را گرفت که همه چیز راجع به آنا را فراموش کردم. شوک برگشتنمان به تدریج از حافظه ها پاک می شد و ما هم به روال عادی نیمه راحتمان باز می گشتیم. روزهای من حول کلیسا، ناهار با لیزا و هر نوع فعالیت اجتماعی دیگری که در آن می توانستیم با هم باشیم، خلاصه می شد. نداشتن یک آزادی واقعی دشوار بود، اینجا و آن جا نگاه هایی به من میشد، اما حداقل زمان هایی که در معرض توجه همگانی نبودم راحت تر می گذشت. با این که به لیزا گفته بودم از جشن و مهمانی ها دور بماند اما خودم نمی
توانستم تحمل کنم. از حرف زدن با دیگران خوشم می آمد، از گروه ها خوشم می آمد و دوست داشتم. سر کلاس ها فعالیت بیشتری از خودم نشان بدهم. نقش جدید لیزا به عنوان یک ناشناس به سادگی توجهات را به خودش جلب می کرد، زیرا همگی لیزا را قبل از رفتنمان می شناختند و می دانستند با لیزای فعال و پر جنب و جوش گذشته و کسی که همیشه در مرکز سلطنتی ها می درخشید، کاملا فرق دارد. اما این هم طولی نکشید و اکثر دانش آموزان به این نتیجه رسیدند که پرنسس دراگومیر از رادار اجتماعات محو شده و وقتش را با ناتالی و گروهش می گذراند.
هنوز هم گاهی دلم خواست به خاطر وراجی های ناتالی سرم را به دیوار بکوبم، اما در هر صورت او موروی خوبی بود، حداقل بهتر از سلطنتی های دیگر، و من از اینکه بیشتر وقتم را با او می گذراندم خوشحال بودم. درست از زمانی که کایروا به من هشدار داده بود، عملا تمام وقت تمرین می کردم. همینطور که رمان می گذشت از تنفر بدنم نسبت به من کاسته می شد. عضلاتم محکم تر و استقامتم بیشتر می شد. هنوز هم سر جلسات تمرین کتک می خوردم اما دیگر به بدی قبل نبودم. حالا مشکل بزرگ پوستم بود. همین بودن در سرمای بیرون که موجب ترک خوردن...
دانلود رمان دورگه خونخوار از مائده شوندی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری به اسم ادرینا..دختری خشن و ترسناک..از جنس یخ..این دختر دلیل هم برای این که خشن و ترسناک هست هم داره..دلیلش پدر مادری هستن که اون رو از قلمرو و بُعد دنیاس خودشون با کتک و درد پرت کردن بیرون! اونم تو سن ۱۸ سالگی که معلوم میشه کی قدرت پادشاهی رو داره.
خلاصه رمان دورگه خونخوار
سعی بر آروم کردن خودش داشت همه رو حس میکردم و میفهمیدم..بعد از چند دقیقه که فقط داشت با خودش کلنجار میرفت گذشت و من ریلکس نگاش میکردم که آرمان به حرف اومد: معنی این کارات چیه؟! واسه چی همچین کاری میکنی هااااااا؟! ها آخر رو با داد گفت که باعث عصبانیتم شد… با یه حرکت از جام بلند شدم شیشه توی دستم به سمتش پرتاب کردم که دقیقا خورد به گلدون کنار صندلیش درست همونطور که نشانه گرفته بودم..
آتریسا با این کار من هین بلندی کشیده بدو بدو رفت سمت برادرش..من_ ببین پسر جون فکر نکن با این کارات داری بزرگیت رو نشون میدی تو حتی انگشت کوچیکه منم نمیشی فهمیدی!!! جمله آخر رو بلند و تهدید آمیز گفتم ادامه دادم: حواست به خودت باشه ایندفه به گلدون کنار دستت خورد مراقب باش که خودتم مثل این گلدون خورد و خمیر نشی!! کل حرفام روبا تهدید خیلی غلیظی گفتم… برگشتم سمت اهور که تمام مدت با سکوت بهم خیره شده بود نگاه کردم….
رفتم سمتشو روش خم شدم بوسه ای روی لپش زدم… تو گوشش زمزمه کردم: میدونی که حتی بیشتر از هر کسی قبولت دارم و دوست دارم پس لطفا تو دخالت و یا شلوغش نکن باشه اهورییییییی؟! اهور لبخندی زد و بوسه رو لپم زد و گفت باشه قشنگم برو استراحت کن…چشمام و بستم تونستم آینده و چیزی که تو ذهنش بود رو بخونم… میدونستم میدونستممممم!!! وااااایییی چقدر خوبه که بفهمی هنوزم تنها نیستی!! سفت بقلش کردم دم گوشش پچ پچ کنان گفتم: میدونستم هیچ وقت تنهام نمیذاری!
دانلود رمان عشق بی قیدو شرط (جلد پنجم از مجموعه انجمن برادری خنجر سیاه) از جسیکا برد با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ویشس برادر بیرحم و بااستعداد نفرینی ویران کننده و توانایی ترسناکی در دیدن آینده داره. به عنوان عضوی از انجمن برادری هیچ علاقهای به عشق و احساسات نداره،فقط باانجمن لسنینگ میجنگه. اما وقتی بر اثر زخمی مرگبار تحت مراقبت جراحی انسان قرار میگیره دکتر جین ویتکام مجبورش میکنه درد درونیش رو بفهمه و مزه لذت واقعی رو برای اولین بار در زندگیش بچشه. تا اینکه سرنوشتی که خودش انتخاب نکرده اون رو به آیندهای میبره که …
خلاصه رمان عشق بی قید و شرط
ولی چیز دیگری هم در هوا بود، چیزی که باعث میشد خون در رگ هایش یخ بزند.وی کتش را باز کرد تا بتواند به خنجرهایش دسترسی داشته باشد و بعد شروع به دویدن کرد. بو را دنبال کرد تا به خیابان بیستم رسید. خیابان یک طرفه ای که پر از ساختمان های اداری بود و در این وقت شب همه تعطیل بودند. همانطور که روی سنگفرش ناهموار میدوید بویی که در فضا بود قویتر میشد.حسی به او میگفت که خیلی دیر کرده است. پنج بلوک بعد متوجه شد که حق با او بوده است. بوی دیگری
که در هوا بود مربوط به خون ریخته شده ی یک خوناشام غیرنظامی بود. وقتی که ابرها کنار رفتند، نور ماه روی منظره هولناکی افتاد یک مرد که لباس های مخصوص کلابی که به تن داشت تکه پاره شده بودند و خیلی وقت بود که مرده بود تنه اش پیچ خورده بود و صورتش طوری ضربه خورده بود که هیچ امیدی به شناساییاش وجود نداشت لسری که او را کشته بود در حال گشتن جیبهای لباس خوناشام بود. بدون شک دنبال آدرس خانه ای بود که بتواند قتل عام دیگری انجام دهد.
لسر حضور وی را حس کرد و از بالای شانه اش نگاهی به او انداخت. آن موجود به سفیدی سنگ آهک بود موها و پوست رنگ پریده و چشمان ماتش طوری بود که انگار گرد آهک روی آن ها پاشیده اند. بدنش مانند بازیکنان راگبی بزرگ، خشن و محکم بود. این یکی آموزش های اولیه اش را به خوبی پشت سر گذاشته بود. وی متوجه این موضوع شده بود ولی نه فقط به خاطر اینکه رنگدانه های طبیعی آن بی همه چیز از بین رفته بودند، آن لسر وقتی که سر پا ایستاد دست هایش را بالا آورد و …