دانلود رمان دنیای سوفی از Jostein Gaarder با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سوفی آموندسن دختری است که در آستانه پانزده سالگی با ماجرای عجیبی روبه رو میشود، او نامه ای از جانب فرد ناشناسی دریافت میکند که او را به تفکر در مورد ابتدایی ترین سوالات فلسفی و خودشناسی وا میدارد. اولین سوالی که او با آن مواجه می شود این است که تو کیستی؟ و این سوال با یک علامت سوال بزرگ در برابر آن آغاز کتاب است. این شخص بعدتر خود را آلبرتو کناکس فیلسوف معرفی میکند که قصد آموزش فلسفه به سوفی نوجوان را دارد…
خلاصه رمان دنیای سوفی
(هیچ چیزی نمی تواند از هیچ به وجود آید..) بعد از ظهر که مادرش از کار برگشت سوفی روی تاب نشسته بود، داشت درباره امکان ارتباط میان درس فلسفه و هیلده مولرکناگ فکر می کرد، دختری که کارت تبریک تولد ارسالی پدرش به دستش نخواهد رسید. مادرش از آن سر باغ صدا کرد: «سوفی! یک نامه داری نفسش بند آمد صندوق پست را کمی پیش خالی کرده بود، نامه حتما از فیلسوف است. به مادرش چه بگوید؟ (تمبر ندارد. شاید نامه عاشقانه باشد؟ سوفی نامه را گرفت بازش نمی کنی؟ دنبال بهانه ای می گشت. اما در آدم بالا سرش ایستاده باشد، آن وقت نامه عاشقانه اش را باز کند؟)
بگذار مادرش گمان کند نامه عاشقانه است. این هم مکافات دارد ولی بهتر از آن است که مادرش بفهمد با مردی کاملا غریبه، فیلسوفی که با او قایم موشک بازی می کند، در مکاتبه است. نامه یکی از آن پاکت های سفید کوچک بود. سوفی رفت بالا، اتاق خودش، پاکت را باز کرد، سه پرسش تازه برای خود دید: آیا نوعی جوهر اولیه وجود دارد که همه چیز از آن ساخته شده است. آیا آب می تواند نوشیدنی شود؟ چگونه ممکن است از خاک و آب قورباغه زنده به وجود آید؟ سؤال ها به نظرش احمقانه رسید، با این حال تمام شب در فکر آن ها بود. فردا در مدرسه هم هنوز به آنها می اندیشید، و آن ها را یک یک
در دهن می کاوید.«نوعی جوهر اولیه» که همه چیز از آن ساخته شده -مگر ممکن است؟ اگر چنین جوهری وجود می داشت، چطور می توانست ناگهان، مثلاً، گل یا فیل بشود؟ همین ایراد به پرسش دوم یعنی امکان تبدیل آب به نوشیدنی وارد بود. سوفی تمثیل آب نوشیدنی کردن حضرت عیسی را خوانده بود، ولی آن را هیچ وقت به معنای تحت اللفظی نگرفته بود. و اگر عیسی واقعاً هم آب را نوشیدنی کرده باشد، این معجزه بود، یعنی چیزی که به طور معمول نمی توان انجام داد. سوفی می دانست که نه تنها در نوشیدنی بلکه در همه چیزهای بالنده مقدار زیادی آب وجود دارد.با این حال اگر….
دانلود رمان غرور شکسته (جلد سوم) از کورا ریلی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ریمو فالکون، رییس مافیای کامورا. مردی خشن و تاریک، لحنی طعنه امیز و رفتاری بیرحم. کسی که احساساتی نداره و قلبش سیاه و تاریکه، و برای ظالم بودنش تو لاس وگاس معروفه.زن ها رو فقط موجوداتی ضعیف میبینه که بی ارزش هستن. به دنبال راهی برای انتقام گرفتن از خاندان اوتفیت میگرده و عروسشون رو در شب عروسیش میدزده تا با شکنجه اون خانوادشون رو نابود کنه. سرافینا دختری مغرور که میدونه حتی تو چنگ بی رحمترین مرد هم باید غرورش رو حفظ کنه و دربرابرش کوتاه نیاد.
خلاصه رمان غرور شکسته
“سرافینا” ریمو رو در حالی که اتاق رو ترک می کرد دیدم و به زور سر جام نشستم. زمزمه کردم: « فابیانو! » نزدیک تر شد و مقابلم زانو زد: « فینا ! » آروم گفت. فقط برادرم من رو به این اسم صدا میزد، ولی فابیانو وقتی که بچه بودیم همیشه با ما بازی می کرد و من رو با اسم کوچیکم می شناخت. مادرم من رو جوری بزرگ نکرده بود که التماس کنم، ولی ناچار بودم. دست هاش رو لمس کردم : « لطفا کمکم کن. تو عضوی از اوتفیت بودی نمیتونی این کار رو انجام بدی. » چشم هاش رو محکم بست و دستش رو کشید: « من الان عضوی از کامورا هستم. » ایستاد و بدون هیچ احساسی به من نگاه کرد.
«چه اتفاقی برای من خواهد افتاد؟ رئیست میخواد با من چی کار کنه؟» به زور پرسیدم. برای لحظه ای چشم هاش نرم شد و این وحشتناک ترین جوابی بود که میتونست به من بده. «اوتفیت توی منطقه ی خودمون به ما حمله کرد. ریمو برای انتقام اومده.» وحشت سردی به درونم چنگ زد: « ولی من که کاری به کار شما ندارم. » « تو نداری، ولی دایی دانتهات و پدرت و نامزدت یکی از مقام های بالای اوتفیت هستن. » پایین به سمت دست هام نگاه کردم بند انگشت هام از بس پارچه لباسم رو محکم فشار داده بودن مثل گچ سفید شده بود. بعد متوجه ی لکه های شدم و به سرعت تور رو ول کردم.
« پس اون قصد داره با آزار دادن من کاری کنه که اون ها تاوانش رو پس بدن؟ » صدام شکست گلوم رو صاف کردم، سخت تلاش کردم و نتونستم خونسردی خودم رو حفظ کنم. اون گفت: « ریمو نقشه ی خودش رو برای من فاش نکرده. اون ممکنه از تو استفاده کنه تا داییت رو مجبور کنه بخش هایی از قلمروش رو تسلیم کنه… یا هم مشاورش رو.» دایی دانته هرگز قسمتی از قلمروش رو، حتی برای خانواده، هر چقدر هم که مادرم بهش التماس کنه، تسلیم نمی کنه و اون یکی از افرادش، اون هم مشاورش رو به اونها تحویل نمیده. نمی تونست نه برای به دختر. من از دست رفته بودم. دوباره دیدم تار شد و…
دانلود رمان در بند تعهد (جلد دوم) از Cora Reilly با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
همسر دانته کاوالارو چهار سال پیش فوت کرد اما یاد و خاطرهاش هنوز ذهن دانته رو ترک نکرده. دانته در آستانهی تبدیل شدن به جوانترین رهبر یا باید دوباره ازدواج کنه یا ریسک ضعیف ظاهر شدن توی این جایگاه روبپذیره. ولنتینا برای ایفای این نقش انتخاب شده. اونم شوهرش رو از دست داده ولی در واقع اولین ازدواجش همیشه در حد یه نمایش سوری بوده. حتی بعد از مرگ شوهرش هم ولنتینا بار رازهای اونو به دوش می کشه، تا از عزت و آبروی یه مرد فوت شده و خودش محافظت کنه….
خلاصه رمان در بند تعهد
ماما یه قدم به عقب برداشت و نتیجه کارش رو تحسین کرد. موهای تیرهام به صورت حلقه های براق و نرم روی شونه ها و کمرم افتاده بودند. از سر جام بلند شدم. برای امروز یه دامن تنگ شیری و شومیز بنفش تیرهای که توی کمر دامنم بود، به همراه کفش های پاشنه کوتاه مشکی انتخاب کرده بودم. با قد صد و هفتاد و دو سانتی متریم جز بلندترین زن های مافیا محسوب میشدم و طبیعتا مادرم نگران بود که با پوشیدن کفش های پاشنه بلند از چشم دانته بیفتم. سعی نکردم بهش ثابت کنم که دانته حداقل دوازده سانتی ازم بلندتره
درنتیجه حتی با کفش های پاشنه بلند هم قدم ازش بلندتر نمیشد. و به هر حال امروز اولین باری نبود که منو می دید.قبلا چند بار همدیگه رو تو گردهمایی های مافیا دیده بودیم و حتی تو عروسی آریا که سه ماه قبل برگزار شده بود خیلی کوتاه با هم رقصیدیم. ولی هیچوقت جز تعارفات معمول حرفی بینمون زده نشده بود و بدون شک هیچوقت هم حس نکردم که دانته حتی خیلی کمی ازم خوشش میاد، اما خوب اون به تودار بودن معروف بود، پس کی میدونست واقعا تو مغزش چی میگذره؟ پرسیدم:
– از وقتی زنش مرده با کسی قرار گذاشته؟ معمولا این نوع خبرها به سرعت پخش میشد ولی شاید من حواسم نبوده. تو اکثر مواقع زنهای مسن فامیل جزئیات زندگی خصوصی دیگران رو زودتر از بقیه می فهمیدند. واقعیت این بود که غیبت کردن و شایعات سرگرمی اصلی خیلی هاشون محسوب میشد. ماما لبخند غمگینی زد. – نه به صورت رسمی. می گن نمیتونسته همسرشو فراموش کنه، ولی دیگه بیشتر از سه سال گذشته و حالا که قرار رهبر مافیا بشه نمیتونه با خاطرات یه زن مرده زندگی کنه….
دانلود رمان مکانیک (جلد دوم) از الکسا ریلی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
همه چیز خوب تا اینکه اون دختر کوچولوی معصوم پولدار وارد گاراژ تعمیرگاهم شد. همینکه چشمم بهش افتاد، تموم چیزی که میخواستم این بود تا دستهای کثیفم رو صورتش بذارم. از اون مدل دخترها نبود که با مکانیک کثیف و ژولیده شهر قرار بذاره. با ۲۸ سال سن فکرشم نمی کردم تو یه نگاه شیفته اش بشم. منی که سال ها بود زنی رو نمیخواستم اما… فقط یه مشکل ریز سر راهم وجود داشت اما من با برنامه پیش میرفتم. همه کاری که باید میکردم این بود تا صاحبش بشم و برای همیشه مال خودم میشد…
خلاصه رمان مکانیک
“پین” وارد بار اسموکی شدم و به سمت پیشخوان رفتم بطرز شوک آوری شلوغ بود با توجه به اینکه این سوراخ موشی همیشه خالی بود. بعد از روزی که گذرونده بودم به یه نوشیدنی نیاز داشتم. به سمت صندلی چهار پایه ای که معمولا روش می نشستم رفتم و جیک یکی از متصدی های بار، با نوشیدنی همیشگیم به سمتم اومد. اینکه بگی من وابسته به عادت های همیشگیم هستم واقعا کم لطفی بود. من چیزی که سفارش می دادم رو دوست داشتم و از اینکه همه چی ساده باشه خوشم میومد اما امروز با اومدن مادمازل کوچولو به مغازم تموم دنیام زیر و رو شد کنم. نیاز داشتم یه نوشیدنی بنوشم
و همه چیز رو درباره اش فراموش از وقتی که اون تو زندگیم پا گذاشته بود نمیتونستم فراموشش کنم. بوچ و جویی کنارم ایستاده بودند و جیک نوشیدنی های همیشگیشون رو بهشون داد. نوشیدنی خودم رو برداشتم و برای تشکر سرم رو تکون دادم اما اون جلوی من ایستاد و از جاش تکون نمی خورد وقتی که یکی از ابروهام رو پرسشگرانه براش بالا بردم به روی پیشخوان تکیه داد انگار که یه رازی برای گفتن بهم داشت. فازش چی بود؟ مگه ما کلاس ششمی بودیم. یه پارتی مجردی امشب اینجا برگزار میشه. اگه شما بچه ها میخواید به حرکتی بزنید الان وقتشه.» می تونستم از گوشه چشمام ببینم
که چشم های جویی چرخید در حالی یکمی بیشتر به جلو خم شد از طرف دیگه هیچ علاقه ای نداشتم که بخوام امشب کاری کنم به اندازه کافی با کسای که امروز دیده بودم به مشکل برخورده بودم تا یه مدتی سرم باهاش گرم باشه. سرم رو تکون دادم و نوشیدنیم رو برداشتم امیدوار بودم که همه ی افکارم رو با خودش بشوره ببره. جیک با انگشت بهم نشون بده کجان میدونی که من همیشه برای دخترهای جدید این شهر آماده و حاضرم.بوچ گفت و بلند شد و به سمت جمعیت نگاهی کرد در حالی که جیک به پیست رقص اشاره می کرد.کنجکاوی تموم وجودم رو فراگرفت و چشم هام انگشت اشاره جیک رو دنبال کرد…
دانلود رمان مجموعه کثیف (دوجلدی) از کندال رایان با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
کالتن دریک نمی دونم چرا اون خودشو بقیمت یه میلیون دلار به حراج گذاشت. صرف نظر از اینکه الان من صاحب اون هستم. یکی از کارای باحالیه که دلم می خواد انجامش بدم من سلایق خاص و تمایلات مشخصی دارم. سوفی ایوانز تو موقعیت ناجوری گیر کرده ،با وجود اینکه زندگی خواهرش تو یه کفه ی ترازو قرار داره تنها انتخابش اینه که راه های درستو بزاره کنار ،حتی اگه معنیش این باشه که…
خلاصه رمان مجموعه کثیف
قبل از اینکه از باشگاه برون شهری (باشگاهی که ویژه ی اعضاست و دارای رستوران و زمین گلف و گاهی سایر وسایل ورزشی و تفریحی و مغازه های متعدد که مخصوص پولداراست) برویم به مغازه ی کادو فروشی رفتم زیر پیراهنی توری زنانه ی آبی به همراه شلوار که پایینش آویزان بود نظرم را جلب کرد و باعث شد به یاد
شورت آبی سوفی بیفتم و مانند کشتی که نور فانوس دریایی (می دونین که فانوس دریایی توی شب برای هدایت کشتی ها به اسکلست و باعث میشه قایق و کشتی ها بتونن راحت راهشونو به اسکله پیدا کنن) را می بیند.
مستقیما به سمت آن لباس رفتم دختر فروشنده از پشت پیشخوان پرسید ” می تونم کمکتون کنم که چیزی که می خوایینو پیدا کنین” نگاه شگفت زده اش از سینه ام پایین رفت و مستقیما در قسمت کمربندم متوقف شد و دوباره پرسید “شاید یه چیزی برای دوست دخترت؟ ” او ظرافتی نداشت تنها چیزی که با نگاه کردن به من می بیند یک یک کیف پول کلفت است. وقتی در این باشگاه هستم بدان معنیست که پول دارم ،اما بعد از اینکه آن هیولای کله سرخ از جهنم بیرون آمد.
(استلا رو میگه) و مرا بلعید مانع از این می شود که دوباره طرف چنین زن هایی بروم. فقط به این دلیل که به من لبخند ساده ای زد به این معنی نیست که می تواند قلبم را هم داشته باشد. دخترهایی مثل او فقط به سبک زندگی ام علاقه داشتند… ثروت… مقام و مرتبه… اعتبار… نه مرد درونم. به همین دلیل بود که به چیزی بغیر از قراردادی که با سوفی بسته ام علاقه ای ندارم سوفی کاملا از بقیه ی زندگی ام پاک و جدا می ماند. پاک و جدا از بقیه ی زندگی من!؟ خودم می تونم پیداش کنم ممنون…
دانلود رمان میلیاردر کثیف (جلد اول) از Megan_March با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
من با عوضی بودنم مشکلی ندارم. یا حداقل اینطور بود تا وقتی که من با اون ملاقات کردم. کتاب ها اغلب راجع به جرقه ها چرت و پرت میگن. با اون… مثل اتش های اضطراری ترکیب شده با بمت اتش زا بود. یک مشکلی وجود داره. اون نه اسمشو بهم گفت و نه شماره تلفنشو برام گذاشت بعد از بهترین شب زندگیم. بعد از اینکه از اتاق هتل غیبش زد. بازم به اون نیاز دارم… خب حالا چه غلطی بکنم؟ من این مشکل رو تا خیابان بردم. یک رابطه ویروسی گمشده…
خلاصه رمان میلیاردر کثیف
“کریتون” فرمانروائی عالی سخته ام. میبینم. میخوام. تسخیر میکنم. حفظ میکنم. هر کسی سر راهم قرار بگیره در صورت لزوم محو میشه. از ریسک کردن بدم نمیاد ولی شدیدا مطمئنم که از امواج نمیترسم. وقتی کسی رو راحت میذارم که حال خوب و سرحالم. و ضمانتی نداره وقتی میرسه به زنی که میخوام. تو این شش روز اخیر کاری جز مصمم نگه داشتن خودم برای داشتنش نکردم. خودم رو روی صندلی در اتاق ۱۹۱۹ پالتزا ریلکس کردم و از سه تا انگشتی که ماساژم میدن لذت میبرم و منتظر بازپرسی هستم وقتی میرسم. چون در اصل در این نقطه اون واقعا چیزی که میخوام به
کلکسیون اسباب بازی های اخیرم اضافه کنم. صمیمی ترین دوستم کنان فری من و کو احتمالا بهم میگن به عروس خانم به خاطر این فاجعه زنگ بزن تا جمع و جورش کنی. شاید بهش فکر کنم. حق هم دارند. من احمق نیستم ولی هیچوقت اینو تو صورتش نمیگم. اره من به نظر یه… میام. تو هیچوقت نمیتونی بدون دشمن داشتن با تعداد بی شمار به جایگاهی که من تو زندگی هستم برسی. ولی یکی از اون بالایی ها؟ مجبورم همچین شیرین کاری مسخره ای انجام بدم و مردم فقط سرشونو تکون میدن و ارزو می کنند جای من بودند. ضمانتی نیست که اون خودشو نشون بده. ولی قبلا بارها براش
شرط بستم. و یه بار بردمش. این دفعه انتظار ندارم که متفاوت باشه. صبح کریسمس خیلی زود از اتاق جیم شده. منو بدون هیچ راهی برای پیداکرنش ترک کرد. من مرد اخلاقی هستم. یه راه جدید برای نزدیک شدن بهش پیدا کردم. یه قلوپ از نوشیدنیم خوردم همونطور جلوی تلویزیون نشستم واخبار سی ان ان میبینم. مبحث اخبار درباره صبح سال نو هست؟ اینطور حدس زدی. قربون شما من غریبه ای نیستم که راجع بهش سران کشور بخوان حرف بزنند. هر چند موضوع اخبار داره دیگه اذیتم میکنه. همچین رفتارهای از یه مدیر عامل اجرائی اصال برای گروگذارها الهام بخش نیست. یه بار دیگه مجبورم…
دانلود رمان اشتیاق (جلد اول مجموعه برادران استیل) از هلن هارت با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بعد از اینکه جید در محراب توسط نامزدش ترک می شه برای آرامش بیشتر به مزرعه بهترین دوستش نقل مکان میکنه اون در آنجا آرامش گرفته ولی… انتظار نداشت که سرنوشت اون رو به سمت برادر ساکت و کم حرف دوستش بفرسته وقتی آن کابویی زرق و برق دار و با شکوه اون رو میبوسه همه شرط هایی که برای خودش ساخته بود نابود میشه و حالا اون دیگه نمیتونه ازش دست بکشه. تالون استیل یه مرد نابود شده بود. اون هرگز از آسیب و زخم های دلهره آور و مخوف دوران کودکیش نجات پیدا نکرده. اون چیزهایی که زنان زیادی در اختیارش می گذاشتند رو می گرفت ولی….
خلاصه رمان اشتیاق
“تالون”پسر توی تاریکی پنهان شده بود. تیشرت طوسی رنگ پوشیده بود و پتوی زبری دور خودش پیچیده بود، که تنها چیزی بود که مثلا قرار بود گرمش کنه. چشم هاش مدت زیادی بود به تاریکی زیرزمین نمناکی که توش پنهان شده بود، عادت کرده بود. شب با وجود تنهاییش سخت ترین زمان ممکن بود. تنهایی همیشه همراه با شیاطین و غول های مخصوص به خودش می اومد. انزوا، ترس، آسیب پذیری… هوای سرد پوستش رو خراش می داد و جیغ و فریادهای فراموش نشدنی دوره اش کرده بودن. غده های سرطانی از پس دیوار ظاهر می شدن و به شکل ترسناکی با صدای ناهنجار
ویلون کوک نشده می رقصیدند. پنجه های سیاه پایین اومدن و دیوارهای سرد بتنی یک اینچ بهش نزدیکتر شدن. نفس های پسر تندتر شد و به سرعت خودش رو عقب کشید. زمین بتنی پوست برهنه اش رو خراش داد. نمی تونست نفس بکشه. سقف پایین اومد و تاریکی فرو ریخت. دیوارها هنوز هم بهش نزدیک می شدند. سرد و سخت و غیرقابل نفوذ… دیوانه وار می خندیدن و صداشون وقتی که به پسر نزدیک میشدن زیر و تهدید کننده بود. نفس… نیاز داشت تا نفس بکشه… هوا… هوا… _تو هیچی نیستی! دیوارها ترسناک شده بودن… خرد میشدن و جلوتر می اومدن.
_تو اینجا میمیری. استفاده شده، اذیت شده و درحالی که توی پتوی زبر پیچیده شدی! هیچکس اهمیت نمیده… هیچکس دنبالت نمیاد… هیچ کس به جز ما… ما تو روبه جهنم میبریم! دوباره پشت میز آشپزخونه نشستم و روبه روم لیوان آبی گذاشتم، آبی که همیشه دست نخورده باقی میموند. چرا همیشه وقتی شب به آشپزخونه می اومدم یه لیوان آب برمیداشتم؟ به نظر می رسید کاریه که همه میکنن ! هرکس نصفه شب از خواب بپره، یه لیوان آب میخوره، اما تشنه نبودم و طبق معمول اجازه داده بودم چراغ ها خاموش باقی بمونن. تمام اوقات توی تاریکی می نشستم، اینجوری راحتتر بودم…
دانلود رمان عشق بی قیدو شرط (جلد پنجم از مجموعه انجمن برادری خنجر سیاه) از جسیکا برد با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ویشس برادر بیرحم و بااستعداد نفرینی ویران کننده و توانایی ترسناکی در دیدن آینده داره. به عنوان عضوی از انجمن برادری هیچ علاقهای به عشق و احساسات نداره،فقط باانجمن لسنینگ میجنگه. اما وقتی بر اثر زخمی مرگبار تحت مراقبت جراحی انسان قرار میگیره دکتر جین ویتکام مجبورش میکنه درد درونیش رو بفهمه و مزه لذت واقعی رو برای اولین بار در زندگیش بچشه. تا اینکه سرنوشتی که خودش انتخاب نکرده اون رو به آیندهای میبره که …
خلاصه رمان عشق بی قید و شرط
ولی چیز دیگری هم در هوا بود، چیزی که باعث میشد خون در رگ هایش یخ بزند.وی کتش را باز کرد تا بتواند به خنجرهایش دسترسی داشته باشد و بعد شروع به دویدن کرد. بو را دنبال کرد تا به خیابان بیستم رسید. خیابان یک طرفه ای که پر از ساختمان های اداری بود و در این وقت شب همه تعطیل بودند. همانطور که روی سنگفرش ناهموار میدوید بویی که در فضا بود قویتر میشد.حسی به او میگفت که خیلی دیر کرده است. پنج بلوک بعد متوجه شد که حق با او بوده است. بوی دیگری
که در هوا بود مربوط به خون ریخته شده ی یک خوناشام غیرنظامی بود. وقتی که ابرها کنار رفتند، نور ماه روی منظره هولناکی افتاد یک مرد که لباس های مخصوص کلابی که به تن داشت تکه پاره شده بودند و خیلی وقت بود که مرده بود تنه اش پیچ خورده بود و صورتش طوری ضربه خورده بود که هیچ امیدی به شناساییاش وجود نداشت لسری که او را کشته بود در حال گشتن جیبهای لباس خوناشام بود. بدون شک دنبال آدرس خانه ای بود که بتواند قتل عام دیگری انجام دهد.
لسر حضور وی را حس کرد و از بالای شانه اش نگاهی به او انداخت. آن موجود به سفیدی سنگ آهک بود موها و پوست رنگ پریده و چشمان ماتش طوری بود که انگار گرد آهک روی آن ها پاشیده اند. بدنش مانند بازیکنان راگبی بزرگ، خشن و محکم بود. این یکی آموزش های اولیه اش را به خوبی پشت سر گذاشته بود. وی متوجه این موضوع شده بود ولی نه فقط به خاطر اینکه رنگدانه های طبیعی آن بی همه چیز از بین رفته بودند، آن لسر وقتی که سر پا ایستاد دست هایش را بالا آورد و …
دانلود رمان اقیانوسی از خون (جلد دوم) از دارن شان با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
لارتن دوباره ماجراجویی خود را شروع می کند، اینبار از غار بانو ایوانا ولی سرنوشتی شوم او و خدمتکار ایوانا ،مارلا، را که عاشق لارتن است را تهدید می کند…
خلاصه رمان اقیانوسی از خون
پس از اینکه در طبقه ی پایین نوشیدنی خوردند، سه خون آشام جوان بدنبال هر چه باعث خوشگذرانی میشد رفتند. آنها به بو کشیدن تمام لذت های مخفی در شهر عادت کرده بودند. سه تایی خودشان را در برابر یک سالن بوکس یافتند. پس وارد مسابقه شده و شرط بندی سنگینی روی نتیجه ی مسابقه انجام دادند. خون آشام ها معمولا چندان به پول اهمیت نمی دادند ولی عموما توله ها (خون آشام های بد ذات) از انسان هایی که غذایشان را تامین می کردن دزدیدند مردم خرافاتی گمان می کردند که خون آشام ها دیوهایی با آرواره های تیز هستند که گلوی قربانیشان رحمی می برند. ولی در حالت
عادی، آنها در یک تخت خواب می خزیدند، برش کوچکی روی زانو و یا بازوی فر خوابیده ایجاد کرده و به هر میزان که سیر می شدند از خون او تغذیه می کردند. سپس از آب دهانشان برای ا جراحت استفاده می نمودند. لارتن حین استراحت بین راند مسابقه، نگاهی به زخم های نوک انگشتانش انداخت. زخم ها به روش سنتی ایجاد شده بودند سبا با ناخن های بلند و تیزش انگشتان او را خراش داده بود و سپس همین کار را برای خودش کرده بود. بعد خون خودش را با خون دستیارش آمیخته بود. لارتن به زخم هایش افتخار می کرد. با این حال گاهی اوقات با دیدن زخم ها احساس گناه می کرد.
زخم ها او را به یاد استادش می انداختند و او پیش خود سوال می کرد که نظر سبا درباره ی رفتارهای اخیر شاگردش چه خواهد بود. لارتن و سبا در شرایط بدی از هم جدا شدند ولی به زودی خود را وفق داده و به آرامش رسیدند. لارتن نگران بود که با قمار، دزدی و، او و وستر نام خوب استادشان را خراب کنند وستر عموماً به او یادآوری می کرد مخصوصا اوقاتی که لارتن گیج بود و در حالت عادی قرار نداشت که سبا به او گفته که علایق انسانیشان را دور از خود انسان ها درست کنند، خون آشام های بسیار زیادی بودند که همان رویه ی آنها را پیش می گرفتند. آنها لقب توله را از روسای قبایل گرفته بودند…