ایران رمان
انلود رمان جدید ایرانی و خارجی
دانلود رمان بوسه های خون آشام (جلد اول) از ایلین شریدر

دانلود رمان بوسه های خون آشام (جلد اول) از ایلین شریدر رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان بوسه های خون آشام (جلد اول) از ایلین شریدر با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

این مجموعه درباره یک دختر ۱۶ ساله به نام راون مدیسون است که همیشه لباس های تیره میپوشد. هنگامی که ساکنین جدیدی در یک عمارت قدیمی و رها شده ساکن می شوند شایعات شروع به پخش شدن می کند. هر کسی در شهر کوچک راون مدیسون اشاره دارد به Dullsville و معتقد هستند همسایگان جدید در واقع خون آشام هستند…

خلاصه رمان بوسه های خون آشام

نشان رسمی رود به شهر من را باید می گذاشتند” به دالس ویل خوش امدید، بزرگتر از یک غار، اما به اندازه کافی کوچک که سر در گمتان کند.” جمعیتش به نظر تقریبا هشت هزار نفر بود، اب و هوای به شدت ملال اورش در تمامی طول سال افتابی بود ، مثل این بود که در شیرینی پزی کار بکنید و مملو از زمین های زراعتی بزرگ، این دالس ویل بود. قطار ساعت هشت و ده دقیقه هر روز در زمانی اشتباه از سمت راست شهر وارد می شد و از میان کشتزارها زمین های گلف، تراکتورها و گاری های می گذشت. من که فکر می کنم شهر عقب مانده بود.

چطور ممکن است که در سر زمینی ذرت رشد کند و گندم در ان به شدت از بیابان های ماسه ای هم کمتر باشد؟ دادگاهی با یک صد سال عمر درست در میدان مرکز شهر قرار داشت، من به اندازه کافی دردسر درست نکرده بودم تا پایم به انجا باز شود. بوتیک، اژانس مسافرتی، فروشگاه کامپیوتر، گل فروشی و یک سینما تئاتر درجه دو همه با خوشحالی دور میدان مرکز شهر قرار داشتند. ارزو می کردم که ای کاش می توانستم خانه مان را روی چرخ های فلزی بر روی خط اهن قرار دهم و از شهر بیرون ببرم. اما ما درست در جایی که متعلق به ما بود زندگی می کردیم.

تنها مکان هیجان انگیز در اینجا قصری متروکه در بالای تپه بنسون هیل بود که یک بارونس تبعیدی در گذشته انجا زندگی کرده بود و در تنهایی مرده بود. در دالس ویل من تنها یک دوست داشتم، یک دختر کشاورز، بکی میلر، کسی که بیشتر از من بد نام بود. وقتی که من در سال سوم بودم رسما او را ملاقات کردم. روی پله های مدرسه منتظر نشسته بودم تا مادرم به دنبال من بیاید. (طبق معمول دیر کرده بود) حالا او داشت سعی می کرد تا یک کارمند شرکت باشد.من متوجه صدای گریه های نوزاد مانند دختر شیطانی که در پایین پله ها کز کرده بود شدم…

دانلود رمان بوسه های خون آشام (جلد اول) از ایلین شریدر رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان پایان رهگذر از رویا

دانلود رمان پایان رهگذر از رویا رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان پایان رهگذر از رویا با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دختری مظلوم و آروم به اسم افرا بعد از اینکه قتل یکی از عزیزانش رو با چشم‌های خودش می‌بینه، افسردگی شدیدی می‌گیره. افرا برای اینکه حالش خوب بشه، به خونه‌ی مرجان، خونه‌ای که توی یکی از روستاهای دور افتاده‌ی ایران هست میره غافل از اتفاقاتی که پیش رو داره. به نظرتون سرنوشت پایان شیرینی رو برای افرا در نظر می‌گیره؟ دوستی داره که از پشت بهش خنجر بزنه یا نه؟

خلاصه رمان پایان رهگذر

یکم فکر میکنه و بعد از مکثی طولانی میگه: به نظرم یه مدتی برو جایی که ذهنت آزاد باشه. کنار یه دوستی که حالت رو خوب کنه یه جای دنج و سرسبز! با حرفش به فکر فرو میرم. شاید بتونم حالم رو خوب کنم. شاید با رفتن به جایی اون لحظات از ذهنم بیرون برن. چمدون طوسی رنگم رو میبندم و جلوی آینه می ایستم. زیاد خوشم نمی اومد آرایش بکنم، پس یه ماتیک صورتی رنگ به لبم میزنم و با کمی کرم کار رو تموم میکنم.

چمدون رو برمیدارم و به سمت پله ها میرم و آروم پایین میرم. مامان همین که من رو میبینه به سمتم پرواز میکنه و من رو توی دستای گرمش میکشه. قربونت بشم مادر که داری پرپر میشی. باز هم نگو چه اتفاقی افتاده ولی برو به سلامت برگرد دورت بگردم. در جوابش فقط لبخند تلخی میزنم و همین که به درب ورودی میرسم به سمت مامان برمیگردم و همزمان با پوشیدن کفشهام خطاب بهش میگم: بابا که اومد از طرف من ازش خداحافظی کن.

از درب مشکی رنگ خارج میشم و زیر لب جوری که مامان بشنوه زمزمه میکنم: ببخشید این چند روز رو اذیت شدی! قول میدم از پیش مرجان که برگشتم همون افرای قبلی بشم، خب؟ مامان ی تک خنده ای میکنه و با لحنی شوخی ولی با چاشنی حرص، می توپه: حالا نه اینکه قبلا خیلی هم خوب بودی… و بعد ادامه میده: حالا چرا وایستادی؟ برو دیگه مامان به تاریکی میخوری ها! زیر لب خداحافظی میکنم و به سمت ماشین دویست شیشم قدم برمی دارم.

دانلود رمان پایان رهگذر از رویا رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان شیطان اینجاست از سیرا

دانلود رمان شیطان اینجاست از سیرا بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان شیطان اینجاست از سیرا با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

یارا یکتا، دختری یتیم است که در کودکی والدین خویش را از دست داده و با خانواده عموی خود در شیراز روزگارش را می گذراند… وی به دلایل شخصی به تهران نقل مکان کرده و در آنجا با آقای کوشا که مردی مرموز و عجیب است آشنا می شود. این آشنایی منجر به اتفاقاتی می شود که زندگی یارا را دگرگون کرده و مسیر سرنوشتش را تغییر می دهد…

خلاصه رمان شیطان اینجاست

ظهر روز پنج شنبه بود که تصمیم گرفتم بعد از چند روز کاری سخت یه سری به پاساژا و مرکز خرید اطراف بزنم ، دیگه وارد پاییز شده بودیم و من هیچ لباس مناسبی نداشتم. یه تیپ خشکل که شامل مانتو زرد جلو باز، شونیز عروسکی سفید و شلوار جین آبی نفتی بود پوشیدم و موهای فرفریم رو شلوغ پلوغ از زیر شال زردم بیرون ریختم. یکم کرم پودر و برق لب زدم و آماده خرید شدم. همینکه درب پارکینگ رو باز کردم، خانوم صالحی (منشی دفتر) رو دیدم. از دیدنش واقعا جا خوردم ولی با خنده گفتم: خانوم صالحی ، شما کجا اینجا کجا! با دیدن من رنگش مثل گچ سفید شد و به من و من افتاد.

-شما.. شما.. اینجا… زندگی می کنید؟! نگاهی به ساختمون انداختم و گفتم : بله، من یه ماهه اینجام. -پس با آقای کوشا همسایه هستید؟ – بله ایشون طبقه اول می شینند. با لبخند زورکی گفت: که اینطور! -انتظار نداشتم این طرفا ببینمتون، بفرمایید بالا یه فنجون چایی در خدمت باشیم! با تته پته جواب داد: نه نه! من فقط اومدم یه پوشه به اقای کوشا تحویل بدم، هرچقدر زنگ واحدشون رو میزنم جواب نمیدند. -خب عیبی ندارم، شما پوشه رو به من بدید من به دستشون می رسونم. هول شد و درحالی که دستاش می لرزید جواب داد: نه نه! چیز زیاد مهمی نبود! خودم شنبه به دستشون می رسونم.

اینو گفت،سرش رو پایین انداخت و ادامه داد: فعلا خانوم یکتا. با تعجب به رفتارای ضد و نقیض نگاه کردم و زیر لب جواب خداحافظیشو دادم. احساس می کردم دروغ میگه و برای مسئله دیگه ای خواهان ملاقات با کوشا هست! با این حال شونه ای بالا انداختم و گفتم: به من چه؟! سپس لب خیابون یه تاکسی گرفتم و راهی پاساژ شدم. بعد از یه ساعت گشت و گذار تو پاساژ، یه مانتو چهارخونه آبی_سفید خریدم که بلندیش تا بالای زانوهام بود. کلا عادت نداشتم لباسای جلف و کوتاه تنم کنم. شلوار و شال که داشتم، فقط میموند یه جفت کفش پاییزه ! دلم می خواست کتونی بگیرم اخه کتونی قبلیم خیلی کهنه شده بود…

دانلود رمان شیطان اینجاست از سیرا بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان انجمن شاعران مرده از ان اچ کلاین بام و تام شولمن

دانلود رمان انجمن شاعران مرده از ان اچ کلاین بام و تام شولمن بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان انجمن شاعران مرده از ان اچ کلاین بام و تام شولمن با فرمت های pdf، اندروید، آیفون و جاوا نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان درباره ی معلّمی به اسم جان کیتینگ هستش که در اولین جلسه تدریس نشان می ده که روشی نو ومتفاوت با شیوه قدیمی مدرسه شبانه روزی بولتون ، داره. بچه های کلاس با تحقیق دربارهٔ آقای کیتینگ می‌فهمند او در جوانی در همین کالج محفلی را اداره می‌کرده به نام محفل شاعران مرده هفت نفر از شاگردانش تصمیم می‌گیرند این محفل را دوباره به را بیندازند. اما با اتفاقاتی که در اینده رخ می دهد اعضای انجمن ، مجبور به امضای حکمی می شوند که ….

خلاصه رمان انجمن شاعران مرده

یاد خواهید گرفت طعم زبان و ادبیات کلمات رو مزه مزه کنید چون فارغ از همه حرف‌هایی که دیگران می‌گن، اندیشه و کلمات چنان قدرتی دارند که می‌تونن جهان را دگرگون کنند. تو شعر می‌خونی چون عضوی از نژاد بشر هستی چون نژاد بشر، سرشار از شور و عشق و احساسه! پزشکی، قانون، بانک داری، این چیزها برای حفظ و ادامه‌ی بقای زندگی لازم‌ان. اما شعر، ادبیات، عشق و زیبایی چی؟ این‌ها چیزهایی‌ان که ما به خاطرش زنده‌ایم و نفس می‌کشیم!

اگر درباره‌ی چیزی اطمینان دارید خودتون رو مجبور کنید تا به اون از دریچه‌ی دیگه‌ای نگاه کنید. حتی اگه به نظرتون اشتباه یا احمقانه باشه. وقتی چیزی می‌خونید، فقط به این فکر نکنید که نویسنده چی می‌گه، بلکه زمانی رو صرف کنید و ببینید خودتون چی فکر می‌کنید. پسرها تلاش کنید تا صدای خودتون رو کشف کنید، هر قدر این زمان را به بعد موکول کنید احتمال این که اصلا به اون دست پیدا کنید، کمتر خواهد شد.

به قول ثورو، اغلب آدم‌ها عمرشان در سکوت و نومیدی سپری میشه. چرا به این خاموشی تن بدیم؟ خطر کنید و قدم در راه‌های تازه‌تر بگذارید. در وجود همه ما نیاز بزرگی هست که دوست داره پذیرفته و تایید بشه. اما باید به چیزی که در شما متفاوت و منحصر به فرد هست، اعتماد کنید حتی اگر عجیب و غریبه یا بقیه اون رو نمی‌پسندن. به قول فراست: «یک دو راهی در جنگل سر بر آورده بود و من جاده‌ای را در پی گرفتم که رد کمتری در آن نمایان بود و این همانی بود که راه را متفاوت می‌ساخت.»

دانلود رمان انجمن شاعران مرده از ان اچ کلاین بام و تام شولمن بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان نها از بهجت باسلیقه

دانلود رمان نها از بهجت باسلیقه بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان نها از بهجت باسلیقه با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

نارمینا آریامنش،به همراه همسرش در عمارت بزرگی که برایش به ارث رسیده، زندگی می کند. او به تازگی پدربزرگ و مادربزرگش را در سانحه ای از دست داده است و همین موضوع باعث شده است که نبود پدر و مادرش برایش پررنگ تر شود به طوری که یک جعبه از خاطرات کودکی اش را از انبار بیرون کشیده و در اتاقشان قرار می دهد. در بین آن وسایل قدیمی عروسکی است به اسم نِها. ورود نها به عمارت اتفاقات عجیبی را به دنبال دارد ولی، تمامِ ماجرا این نیست.

خلاصه رمان نها

حال بچه ای را داشت که برای اولین بار، با سلیقه ی خودش برایش لباس خریده بودند. ذوق زده بود و لبخند از لب هایش محو نمی شد. می توانست دنیایش را با همین اتفاقات معمولی، رنگ کند. فریبا اطلاع داده بود که شب را به عمارت نمی آید و به خاطر تصادف ناگهانی خاله اش باید شب را در بیمارستان سپری کند. انگار مشکل فقط شکستگی پای خانم سعیدی بود. به فریبا گفته بود اگر کمکی از دستش برمی آید حتماً خبرش کند. البه که فردا صبح سری به بیمارستان می زد.

امیدوار بود مشکل خانم سعیدی خیلی جدی نباشد و زود بتواند به زندگی عادی برگردد. بعد از نیامدن فریبا، پریسا خیلی جدی، گفت که مهمان است و غذای آماده هم دلش نمی خواهد. غذای ناری پز می خواهد. هر دو به آشپزخانه رفته بودند. پریسا پشت میز نشسته بود و به تلاشش برای پختن ماکارونی، کلی خندیده بود. خودش نیز پا به پای پریسا صدای خنده اش بلند شده بود. آخر سر خود پریسا به دادش رسیده بود و ماکارونی را دم داده بود. -پریس، خوشمزه ترین ماکارونی بود که خوردم.

دارم می ترکم. -منم ناری. می دونی، همیشه دلم می خواست یه خواهر داشته باشم بعد کلی با هم روزای خوب بسازیم. الان نمی دونی چه حس فوق العاده ای دارم. من با سه تا داداش همیشه عادت کرده بودم با آقایون راحت تر از خانم ها ارتباط برقرار کنم. ناری خودتم می دونی تو تنها دختری بودی توی دانشگاه که باهاش دوست بودم. سیبی را که قاچ کرده بود، کنار پرتقال پوست کنده گذاشت و بشقاب را وسطشان روی مبل قرار داد. -می دونم. راستش پریسا یه چیزی بگم؟! می
دونی…

دانلود رمان نها از بهجت باسلیقه بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان شیطان صفت از مرضیه اخوان نژاد

دانلود رمان شیطان صفت از مرضیه اخوان نژاد pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان شیطان صفت از مرضیه اخوان نژاد با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

عشقی پردردسر از دنیای نیاز… همراه می کند انسان های پاک را باشیطان صفت ها. میان جدال عاشقی چه کسی پیروز است؟!

خلاصه رمان شیطان صفت

کش و قوسی به بدنم دادم و از جایم برخواستم دیگر حوصله ی تایپ آن داستان را نداشتم. دوست داشتم زودتر آن داستان‌ را تمام کنم تا تمام آن ده نفر را به سزای اعمالشان برسانم. احتمالا در قسمت های بعدی این نه نفر باقی مانده را باهم آشنا کنم. به سمت پنجره رفتم و بازش کردم و از اتاق بیرون زدم دوست داشتم کمی در روستا قدم بزنم. البته اگر کسی از آن روستایی ها مرا می دید حتما خانواده ام را مورد عنایت قرار می داد. اما برایم مهم نبود. مگر من چقدر برای خانواده ام مهم بودم که آن ها برایم اهمیت داشته باشند؟ از مزرعه خودمان خارج شدم و پا به جاده ی اصلی روستا گذاشتم

روستای خلوتی بود و در کل بیست خانوار در آن زندگی می کردند. سرم پایین بود و خیره بودم به پاهای برهنه ام حتی نتوانستم کفشی بپوشم چون نمی توانستم از در اصلی خارج شوم و باید از پنجره بیرون می رفتم نتوانستم کفشی پایم کنم. متاسفانه آن خانه برای من حکم قرنطینه را داشت یعنی من در آن جا زندانی بودم و زندان بان هایم برادر و مادرم بودند. آه عمیقی کشیدم که باعث شد بخاری از دهانم خارج شود سنگینی نگاهی توجهم را جلب کرد. سرم را چرخاندم و مرد کشاورزی را دیدم که بیل دستش بود و با اخم غلیظش مرا می نگریست. وقتی فهمید متوجه نگاهش شدم پرسید:

این جا چی کار می کنی دختر جون؟ به دور دست ها خیره شدم و گفتم: اومدم کمی هوا بخورم. _تو اون خونه هوا برای خوردن نبود؟ همین الان برگرد خونتون نکنه میخوای باز دردسر جدید درست کنی؟ پوزخندی زدم و به سمتش چرخیدم و دست به کمر پرسیدم: من دردسر درست می کنم؟ _آوازه ات همه جا پیچیده اون هواپیمایی که سقوط کرد اون تصادف وحشتناک که سی نفر رو کشت، مرگ پدرت آتش گرفتن خونه خاله ات، بازم بگم؟ با خشم غریدم: من کاری نکردم. حوصله ی سر و کله زدن با یک شیطان صفت رو ندارم. _برگرد خونه، همین حالا. در چشمانش زل زدم و گفتم: من برنمی گردم تو هم نمیتونی منو برگردونی…

دانلود رمان شیطان صفت از مرضیه اخوان نژاد pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان ان دی ای (جلد دوم) از blod

دانلود رمان ان دی ای (جلد دوم) از blod بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان ان دی ای (جلد دوم) از blod با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

در علم پزشکی به تجربه ی نزدیک به مرگ، NDE گفته میشه. مرگ ناگهانی حسام همه رو شوکه کرده. سیاوش، فرید و علی که به این مرگ مشکوکن دنبال دلیل اصلی این اتفاق می گردن. پدرام، پسر مرموزی که ادعا می کنه دوست حسام بوده، دنبالشون راه میوفته تا اونا رو از خطر دور نگه داره. اما چرا؟ جوابش فقط سه کلمه است پدرام همون حسامه.

خلاصه رمان ان دی ای

هول و ترسیده چشمامو باز کردم و نگاهی به اطرافم انداختم. با دیدن فضای آشنای اتاق مانی، نفس عمیقی کشیدم و چشمامو بستم. پشت لبم می خارید. دستی بهش کشیدم و خون لخته شده ای رو حس کردم. پوف کلافه ای کردم و از جا بلند شدم. هوا گرگ و میش بود و مانی هنوز بیدار نشده بود. طاق باز خوابیده بود و اخم عمیقی رو صورتش بود. در اتاق رو باز کردم و سرکی تو هال کشیدم. نمی خواستم کسی منو با اون صورت خونی ببینه. مخصوصا مامان مانی که اگه منو این ریختی می دید، بی برو برگرد زنگ می زد مامان و احتمالا یه داستان جنایی تحویلش می داد! صورتمو شستم و هوله

دستشویی رو برداشتم و همونطور که صورتمو خشک می کردم، از دستشویی بیرون اومدم. صدایی از کنار گوشم بلند شد: -سحر خیز شدی. از جا پریدم و با چشمای گرد شده به مانی نگاه کردم. دستمو گذاشتم رو قلبم و گفتم: -سکته کردم. این چه وضع اومدنه؟ خنده ی خواب آلودی کرد و از کنارم رد شد و رفت تو دستشویی. قبل از اینکه درو ببنده، هوله رو انداختم رو شونه اش و رفتم تو آشپزخونه. بدجور ضعف کرده بودم. از تو یخچال یه تیکه شیرینی پیدا کردم و خوردم. در یخچال رو که بستم، با دیدن مانی که دقیقا پشت درش ایستاده بود، از جا پریدم. نفس حرصی کشیدم و گفتم: -چرا

اینجوری می کنی؟ -چه جوری؟ -دو بار تا حالا منو ترسوندی. -تو روحیه ات حساس شده فرت و فرت می ترسی به من چه؟ سرکی تو یخچال کشید و با اخم گفت: نمی دونم چه حکمتیه که تو این یخچال کوفتم پیدا نمیشه. ساعت چنده؟ نگاهی به ساعت روی فر انداختم و گفتم: -شیش و نیم. -پایه ای بریم استخر؟ قرار دیروز رو که کنسل کردی رفت. امروز پاشو بریم. زنگ میزنم بچه ها هم بیان. نشستم پشت میز و گفتم: -تو کار و زندگی نداری مانی؟ ظرف پنیر و مربا رو گذاشت رو میز و گفت: -چرا اتفاقا. کارم اینه جنابالی رو به زندگی برگردونم. خوشم نمیاد انقدر نچسب و بیشعور شدی. -مرسی واقعا!

دانلود رمان ان دی ای (جلد دوم) از blod بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان دبیرستان عجایب از MELI.F.V

دانلود رمان دبیرستان عجایب از MELI.F.V بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان دبیرستان عجایب از MELI.F.V با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

درباره ی نوه ی کنت دراکولاس که به اصرار چند نفر وارد دبیرستانی میشه که اونجا با چند نفر اشنا میشه و دردسر های زیادی براشون درست میشه….

خلاصه رمان دبیرستان عجایب

شخص اول: نیکلاس. _با بچه ها خیلی صمیمی تر شدم، شاید اولین باره که دارم از رابطه های دوستی استقبال میکنم، حتی بهترین دوستم شده الکساندر یه گرگ !!! این عجیب نیست پدر بزرگ؟؟؟ کنت دراکولا_نه پسرم، هیچ چیز عجیب نیست!!! حالا برو وقت غذاست. زود باش وگرنه خانوم مارگارت بهت غذا نمیده ها!!! بلند شدم و خداحافظی کردم. توی راه داشتم فکر می کردم که چطور یکی مثل من میتونه اینقدر تغییر کنه، یعنی واقعا تغییر کردم یا این احساس خودمه؟؟ تو فکر بودم که رسیدم به سالن غذا خوری بچه ها دور یه میز نشسته بودن .اول رفتم پیش مارگارت غذامو گرفتم

و رفتم پیش بچه ها سلامی دادم و نشستم. در حال غذا خوردن بودیم که یکی از بچه ها اومد و بسته ای به من داد الکساندر _این چیه نیک؟؟؟ _نمیدونم چیزی روش نوشته نشده. انجل_نیک اینجا یه اسم نوشته ممم… خوندنش سخته انگار نوشته لوسیفر!!! مور… مورنینگ استار !!! با شنیدن این اسم خشکم زد. ناخودآگاه پرسیدم : _چی؟؟؟ لوسیفر !!! سریع شروع به باز کردن جعبه کردم با دیدن جسم توی جعبه به هممون شوک وارد شد . دنیرا_این یه دس… دسته ؟؟؟ نیک_اره، ولی نه یه دست معمولی نماد دردسره، دعوت نامه رسمی برای دردسر، این دست اسرار این دست از قدیما برای

دعوت نامه استفاده میشده. آنجل _دعوت به چه دقیقا؟؟ اومدم جوابشو بدم که یدفعه زنگ خطر اتش به صدا در اومد. سریع به خارج از ساختمون دویدیم. الکس_خدای من!!! این چه کوفتیه دیگه؟؟ نیکلاس _انجل جوابتو گرفتی؟؟دقیقا دعوت به این. الکس_خب حالا این چی هست اصلا ؟؟؟ نیک_این یکی از نشانه های شیطان پرستیه، بهش میگن دایره سرکومپانکت، یه دایره با نقطه ای در وسطش و این موضوع که با اتیش اینو نشون دادن یعنی احضار یکی از موجودات جهنمی. دنیرا_بچه ها از وسط این چیزه یه صدای عجیبی میاد مثل صدای- انجوس _غرش دیو !!! یدفعه از وسط اتیش یه هیولا اومد بیرون…

دانلود رمان دبیرستان عجایب از MELI.F.V بدون دستکاری و سانسور

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ایران رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.