ایران رمان
انلود رمان جدید ایرانی و خارجی
دانلود رمان بوسه های خون آشام (جلد اول) از ایلین شریدر

دانلود رمان بوسه های خون آشام (جلد اول) از ایلین شریدر رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان بوسه های خون آشام (جلد اول) از ایلین شریدر با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

این مجموعه درباره یک دختر ۱۶ ساله به نام راون مدیسون است که همیشه لباس های تیره میپوشد. هنگامی که ساکنین جدیدی در یک عمارت قدیمی و رها شده ساکن می شوند شایعات شروع به پخش شدن می کند. هر کسی در شهر کوچک راون مدیسون اشاره دارد به Dullsville و معتقد هستند همسایگان جدید در واقع خون آشام هستند…

خلاصه رمان بوسه های خون آشام

نشان رسمی رود به شهر من را باید می گذاشتند” به دالس ویل خوش امدید، بزرگتر از یک غار، اما به اندازه کافی کوچک که سر در گمتان کند.” جمعیتش به نظر تقریبا هشت هزار نفر بود، اب و هوای به شدت ملال اورش در تمامی طول سال افتابی بود ، مثل این بود که در شیرینی پزی کار بکنید و مملو از زمین های زراعتی بزرگ، این دالس ویل بود. قطار ساعت هشت و ده دقیقه هر روز در زمانی اشتباه از سمت راست شهر وارد می شد و از میان کشتزارها زمین های گلف، تراکتورها و گاری های می گذشت. من که فکر می کنم شهر عقب مانده بود.

چطور ممکن است که در سر زمینی ذرت رشد کند و گندم در ان به شدت از بیابان های ماسه ای هم کمتر باشد؟ دادگاهی با یک صد سال عمر درست در میدان مرکز شهر قرار داشت، من به اندازه کافی دردسر درست نکرده بودم تا پایم به انجا باز شود. بوتیک، اژانس مسافرتی، فروشگاه کامپیوتر، گل فروشی و یک سینما تئاتر درجه دو همه با خوشحالی دور میدان مرکز شهر قرار داشتند. ارزو می کردم که ای کاش می توانستم خانه مان را روی چرخ های فلزی بر روی خط اهن قرار دهم و از شهر بیرون ببرم. اما ما درست در جایی که متعلق به ما بود زندگی می کردیم.

تنها مکان هیجان انگیز در اینجا قصری متروکه در بالای تپه بنسون هیل بود که یک بارونس تبعیدی در گذشته انجا زندگی کرده بود و در تنهایی مرده بود. در دالس ویل من تنها یک دوست داشتم، یک دختر کشاورز، بکی میلر، کسی که بیشتر از من بد نام بود. وقتی که من در سال سوم بودم رسما او را ملاقات کردم. روی پله های مدرسه منتظر نشسته بودم تا مادرم به دنبال من بیاید. (طبق معمول دیر کرده بود) حالا او داشت سعی می کرد تا یک کارمند شرکت باشد.من متوجه صدای گریه های نوزاد مانند دختر شیطانی که در پایین پله ها کز کرده بود شدم…

دانلود رمان بوسه های خون آشام (جلد اول) از ایلین شریدر رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان جادوی سیاه (جلد دوم) از پرستو_س

دانلود رمان جادوی سیاه (جلد دوم) از پرستو_س بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان جادوی سیاه (جلد دوم) از پرستو_س با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

در جادوی سیاه، دوقلو های مانا با نیروی مرگ و زندگی دزدیده شده و همه برای پیدا کردن اون ها متحد می شوند اما…

خلاصه رمان جادوی سیاه

هانی:::::: کارین خیلی عصبی بود. به من پشت کرد و به بیرون پنجره خیره شد. دست امیر را گرفتم و سعی کردم تمرکز کنم… پسرا … با شست دستش دستمو نوازش کرد. یه حس نوستالژی اومد سراغم… اما نمی خواستم کارین از کوره در بره توجه نکردم که از ذهنم نخونه اما یهو یه حجم از خاطرات مشترکم با امیر… امیر داشت به خاطراتمون فکر میکرد و اونا میومد تو سر من… خواستم ذهنمو ببندم که کارین نبینه اما سریع تر از من کارین بود که همون مشت معروفش را ایندفعه به جای دیوار رو صورت امیر پیاده کرد…

کارین رفت سمت امیر که رو زمین افتاده بود و منم رفتم جلوش وایسادم. “کارین… تو ناخداگاهش بود…” چشماشو ریز کرد و به من نگاه کرد و تو ذهنم گفت “چرا برات مهمه؟” تو ذهنش جواب دادم ” مهمه اما نه اونجور که فکر میکنی.. مهمه همونطور که تو نگران کنی” هستی و بهش فکر میکنی چند لحظه همینطور بودیم. امیر کم کم جرئت کرد تا بلند شه و کارین گفت ” اگه کارت تموم شد برگردیم ” سر تکون دادم و رو به سروش گفتم مرسی. خواستم برگردم سمت امیر که دیدم تو اتاق خودمونیم… کارین منو

برگردوند سمت خودشو گفت ” هانی… به خدا میکشمش… الان کنترل اعصابمو ندارم، نزدیکت ببینمش زنده نمیمونه…” خواستم جواب بدم که غیب شد… خواستم تو ذهنش بگم که دیدم بسته است… تو این شرایط آشفته… تو این غم و درد… فقط دعوا با کارینو کم داشتم. دراز کشیدم رو تخت و برای اولین بار به خودم اجازه دادم با صدای بلند گریه کنم شاید غمی که تو دلم بود سبک تر شه. امیر::::: یکم طول کشید تا بفهمم چی شده… یهو بلند شدم و رفتم سمت سروش که با تعجب نگام می کرد و رو مبل نشستم….

دانلود رمان جادوی سیاه (جلد دوم) از پرستو_س بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان سیاه سرکش (جلد اول) از یاسمن فرحزاد

دانلود رمان سیاه سرکش (جلد اول) از یاسمن فرحزاد رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان سیاه سرکش (جلد اول) از یاسمن فرحزاد با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

روسلا دختر خاص وقدرتمندیه که تو قبیله ای مرد سالار به دنیا اومده و راز های زیادی داره، بعد ازدواج مخفیانه اش با خوناشام دورگه‌ای شبا، مورد تعرض جادوگری مرموز نقابداری قرار میگیره که با یک کلمه بی هوشش میکنه و مدعی جفت حقیقشه و هروقت قدرتمند بشه میاد سراغش. اول فکر میکنه خواب دیده تا اینکه تو واقعیت اون مرد میاد سراغش اسیرش میکنه و تو تخت سنگ قربانگاه بهش …

خلاصه رمان سیاه سرکش

ساعت دیواری قدیمی کوکو با اون طرح جنگل سرسبز و گوزن شمالی که روی شاخ هاش یک ماه نقره‌ای برق میزد تو سالن طبقه بالا تیک تیک می کرد عقربه های مشکی رنگش روی دو بامداد تاب می‌خورد. عمارت بعد یک هیاهوی ژولیده تو سکوتی کلافه کننده فرو رفت. از فرط خستگی چشم هام می‌سوخت قرار فردا صبح رو کنسل کرده بود و همه چیز به امینی و پدرم سپردم. باید کمی وقت صرف آرامش همسرم و خانواده نو رسیده همسرم می‌کردم. دستگیره درو باز کردم، نور سالن، باریکه ای از روشنایی رو روی جسم بیدارش روی تخت انداخت.

کمی بیشتر به داخل مایل شدم و با لبخند، ملایم گفتم: شام میخوری؟ نگاه وحشیش روی سقف بود، برای صداها و لحنی که قرار بشنوم، رسم الخط کشیدم. دستش زیر سرش بود و آروم نفس می‌کشید. به نظر آروم می اومد. کمی ملاطفت کلامم رو بیشتر کردم اون ناهارم نخورده بود انگار نمی‌خواست قفل سکوت رو بشکنه. -اگه شام نخوری منم نمی‌خورم. عنبیه سرسبز و خرمش امشب برق نداشت کدر شده بود. شبیه تیله ای که خش افتاده و روش رو بخار گرفته. – نخوری چی میشه؟ لبخندم از لحن بمش کش اومد حالا میفهمم این جذبه خاصش،

صورت بدون اخمش که خیلی وقت‌ ها تونست بدون به زبون آوردن کلامی منه سرکش رو رام کنه از کی بهش به ارث رسیده همسرم شاهزاده خون اشام هاست شاید فقط ردای پادشاهی نداشت. در اتاق رو بستم و کنارش روی تخت نشستم. -هیچی نمیشه. سکوت کرد باز به سقف خیره شد ناخواسته به طرح جالب سیاه رنگ روی بازوش خیره شدم طرحی که به خاطر کشیده شدن آستین لباسش کمی بیشتر مشخص شده شبیه یک مار سیاه بزرگ بود ولی ظرافت خاص و ریزه کاری های جذابی داشت. -نمی دونستم کی فرصت کرده بره دنبال این چیزا!

دانلود رمان سیاه سرکش (جلد اول) از یاسمن فرحزاد رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان حوالی راش پیر از طاهره_الف

دانلود رمان حوالی راش پیر از طاهره_الف بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان حوالی راش پیر از طاهره_الف با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

افرا دختر یک شهید جنگل است: تنها فرزند یک پدر جنگلبان تنها فرزندش را می گیرد و می رود به دهستانی در دل دامنه های شمال. شغل پدر را در پیش می گیرد و کم کم خو می کند با اخلاق های عجیب مردم ساکت. ولی گذشته، آن بند بریده نشده، آن سند بلاتکلیف مانده، به دنبالش می آیند آن هم درست وقتی که دارد در حال، در اکتون زندگی اش، عشق را پیدا می کند در حوالی راش پیر، نهالی تازه و ظریف روبیده است در حالی که درخت کهنسال خشک هنوز سرپاست و رویش سایه می اندازد. و افرا مانده است بین دوراهی: راش عمردار را تبر بزند یا مرگ نهال را به تماشا بنشیند؟

خلاصه رمان حوالی راش پیر

– لالا لالا گلم باشی! عزیز و همدمم باشی! آنقدر حواسش پرت بود که ادامه ی شعر لالایی را به یاد نمی آورد. از لای پرده ای که به قدر چهار انگشت کنار رفته بود، تاریکی را می پایید و لالایی خواندنش تبدیل به زمزمه ای نامفهوم، بی کلمه و آهنگین شده بود. آرین بی توجهی و دور بودن مادرش را می فهمید مات بودنش به جایی در ظلمات بیرون را. طپش نامنظم قلب او و جدیت نفوذ ناپذیرش را حس می کرد.

و همین ها برای بی تابی کردنش، برای نق زدنش و راضی نشدنش به خوابیدن با صوت ریز و نرم صدای او که به ترانه ای غمگین می مانست، کافی بود. سر و گونه ی کوچکش را به جایی روی سینه ی مادر، آنجا که قلبش مضطرب می کوبید، می مالاند تا بهش بفهماند که دلیل بد قلقی کردن و نخوابیدنش ناامنی ایست که از واکنش های خودآگاه و ناخودآگاه او دریافت می کند! ولی افرا متوجه این ها نبود. حتی بیدار بودن و غرغر پسر کوچکش در این وقت شب برایش عجیب به نظر نمی رسید.

با اینکه از آرین تنبل و خوش خوابش این بی خوابی بعید بود! توی دلش صلوات می فرستاد. استرسش را پنهان می کرد. بی حواس تنش را تاب می داد تا بچه اش را آرام کند و چشم از مردی که در تاریکی ایستاده بود و انگار خانه اش را می پایید، بر نمی داشت. هنوز اونجاست؟ صدای لرزان فاطمه به خودش آوردش. زن، کاملا قالب تهی کرده بود و همین هم به افرا دل و جرات و شجاعت می داد و تحریکش می کرد به خیره سری کردن! نفسش را محکم از راه بینی بیرون فرستاد. آرین را در آغوشش بالا کشید و …

دانلود رمان حوالی راش پیر از طاهره_الف بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان پایان رهگذر از رویا

دانلود رمان پایان رهگذر از رویا رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان پایان رهگذر از رویا با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دختری مظلوم و آروم به اسم افرا بعد از اینکه قتل یکی از عزیزانش رو با چشم‌های خودش می‌بینه، افسردگی شدیدی می‌گیره. افرا برای اینکه حالش خوب بشه، به خونه‌ی مرجان، خونه‌ای که توی یکی از روستاهای دور افتاده‌ی ایران هست میره غافل از اتفاقاتی که پیش رو داره. به نظرتون سرنوشت پایان شیرینی رو برای افرا در نظر می‌گیره؟ دوستی داره که از پشت بهش خنجر بزنه یا نه؟

خلاصه رمان پایان رهگذر

یکم فکر میکنه و بعد از مکثی طولانی میگه: به نظرم یه مدتی برو جایی که ذهنت آزاد باشه. کنار یه دوستی که حالت رو خوب کنه یه جای دنج و سرسبز! با حرفش به فکر فرو میرم. شاید بتونم حالم رو خوب کنم. شاید با رفتن به جایی اون لحظات از ذهنم بیرون برن. چمدون طوسی رنگم رو میبندم و جلوی آینه می ایستم. زیاد خوشم نمی اومد آرایش بکنم، پس یه ماتیک صورتی رنگ به لبم میزنم و با کمی کرم کار رو تموم میکنم.

چمدون رو برمیدارم و به سمت پله ها میرم و آروم پایین میرم. مامان همین که من رو میبینه به سمتم پرواز میکنه و من رو توی دستای گرمش میکشه. قربونت بشم مادر که داری پرپر میشی. باز هم نگو چه اتفاقی افتاده ولی برو به سلامت برگرد دورت بگردم. در جوابش فقط لبخند تلخی میزنم و همین که به درب ورودی میرسم به سمت مامان برمیگردم و همزمان با پوشیدن کفشهام خطاب بهش میگم: بابا که اومد از طرف من ازش خداحافظی کن.

از درب مشکی رنگ خارج میشم و زیر لب جوری که مامان بشنوه زمزمه میکنم: ببخشید این چند روز رو اذیت شدی! قول میدم از پیش مرجان که برگشتم همون افرای قبلی بشم، خب؟ مامان ی تک خنده ای میکنه و با لحنی شوخی ولی با چاشنی حرص، می توپه: حالا نه اینکه قبلا خیلی هم خوب بودی… و بعد ادامه میده: حالا چرا وایستادی؟ برو دیگه مامان به تاریکی میخوری ها! زیر لب خداحافظی میکنم و به سمت ماشین دویست شیشم قدم برمی دارم.

دانلود رمان پایان رهگذر از رویا رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان ویرانگر سرخ از پریسا محمدی

دانلود رمان ویرانگر سرخ از پریسا محمدی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان ویرانگر سرخ از پریسا محمدی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دختری به اسم ایرن برای نجات مادرش وارد خونه ی شش پسر می شه که متوجه می شه اونا خون آشامن. زندگی اون کاملا دگرگون می شه و حقایق و راز های زندگیش کم کم فاش می شن و این باعث می شه که…

خلاصه رمان ویرانگر سرخ

تانیا هنوز هم حالش خوب نشده بود و بعضی وقت ها از درد چنان جیغی می کشید که قلبم رو به لرزه در می آورد. طبق گفته های کارن، چاقویی که مامان به تانیا زده سمی بوده و سمش هم خیلی قوی و به همین راحتی، با دارو های کارن از بین نمی ره و زمان می بره تا سم کامل از بین بره. خواستم از پشت میز بلند بشم که با صدای جیغ گوش خراش تانیا بدنم به لرزه در اومد و بی جون روی صندلی ولو شدم. بنجامین عصبانی از روی صندلی بلند شد و مشتش رو به میز کوبید و گفت: -همه اش تقصیره منه.

آخه من واسه ی چی اون روز باید می رفتم بیرون؟ برای چی کسی به من نگفت که این دو تا عوضی چه نقشه ای دارن؟ ایوان دست به سینه شد و با اخم گفت: – درست می گی بنجامین. همه اش تقصیر تو بود. با تعجب بهش نگاه کردم که بنجامین بی هوا غیب شد و من رو متعجب تر کرد. رو به ایوان گفتم: – برای چی بهش این جوری گفتی؟ اصلا تقصیر اون نبود که! ایوان بی تفاوت شونه بالا انداخت و گفت: – وقتی ما داشتیم این جا جلوی اون تا رو می گرفتیم اون داشت خوش می گذروند پس همه تقصیر ها گردن اونه.

و بدون این که اجازه بده حرفی بزنم از پشت میز بلند شد و از سالن خارج شد. با اخم و عصبانیت گفتم: – این دیگه چجورشه؟ پسره ی دیوونه حتی اجازه نمی ده من حرف بزنم. مشتم رو جلوی دهنم گرفتم و گفتم: اِ اِ اِ نگاه کن توروخدا! اینم شد منطق؟ اینم شد استدلال؟ برگشته می گه چون اون این جا نبوده مقصره. بعضی وقت ها می خوام بگیرم خفه اش کنم. دست هایی از کنارم رد و روی میز نشست و صدایی درست از کنار گوشم گفت: -جدی؟ فکر نمی کردم در موردم این جوری فکر کنی!مسخ شده و بی حرکت شده بودم…

دانلود رمان ویرانگر سرخ از پریسا محمدی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان دختر ماه (دوجلدی) از دختر صورتی

دانلود رمان دختر ماه (دوجلدی) از دختر صورتی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان دختر ماه (دوجلدی) از دختر صورتی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

سوین دختری با زندگی به ظاهر معمولی… یک دانشجوی ساده که با گرفتن بورسیه و رفتن به آمریکا با حقایقی روبرو میشه که زندگیش تغییرات بزرگی می کنه و می فهمه که موجود عادی ای نیست و تموم زندگیش دروغ شنیده و حالا…

خلاصه رمان دختر ماه

توو جنگل وایستاده بودیم و منتظر مت و مایا بودیم که بیان… رفته بودن شهر چیزایی که لازم دارن و بخرن… بچه ها مشغول صحبت بودن و من یکم دورتر از اونا نشسته بودم و به گندی که زده بودم فکر می کردم… من بخاطر نیاز خودم یه آدم رو کشتم… اصلا نمی تونستم کنار بیام با این موضوع که الان یه قاتلم… وای خدایا… تو افکار بهم ریخته خودم غرق بودم که حس کردم بوته ها تکون می خورن… با دقت به اون سمت نگاه کردم… اره واقعا تکون می خورد…

بلند شدم و خواستم برم جلو ببینم چیه که اون پیرمرد از پشت بوته ها بیرون اومد… حینی کشیدم و سریع رفتم پیش ساشا وایستادم… ساشا که از کار تعجب کرد برگشت ببینه چی منو وادار به ترسیدن کرده که خودشم با دیدن اون پیرمرد اخم نشست رو پیشونیش و دست منو محکم گرفت… بچه ها بلند شدن و اومدن پشت سر ما وایستادن… با لبخند مرموزی اومد روبروی ما وایستاد و با حالت تمسخر آمیزی به بچه ها گفت، پیرمرد: اوه خیلی وقته ندیدمتون دوستان من. آرزو: ما دوستای تو نیستیم…

پیرمرد: شنیدم آرمان هم اسیر بالدازار شده… چییی مگه آرمان واقعیه… من فکر کردم اون ژاوی احمق یه کاری کرده تا اینا فک کنن دوستی به اسم آرمان داشتن… ساشا: به تو مربوط نیست، چی می خوای اینجا؟ به من نگاه کرد و با لبخند اومد سمتم. پیرمرد: اومدم به شاهزاده عزیزمون تبریک بگم. ساشا: بابت؟؟ پیرمرد قهقهه ترسناکی سر داد و عقب رفت… پیرمرد: بابت فعال کردن نیروی تاریکش.. بعد این حرف غیب شد و دیگه اثری از اون موجود نفرت انگیز نبود… بر گشتم چیزی بگم که دیدم اونا همه با ترس و نگرانی بهم نگاه می کنن…

دانلود رمان دختر ماه (دوجلدی) از دختر صورتی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان یک قطره تا خون (جلد دوم) از hanieh & narsis_Lavani

دانلود رمان یک قطره تا خون (جلد دوم) از hanieh & narsis_Lavani بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان یک قطره تا خون (جلد دوم) از hanieh & narsis_Lavani با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

سطح فرهنگی خانواده امم بالا بود. پدرم دکتر بود و مادرمم معلم بود. من تک پسر خاندان طاهریان بودم و عزیز دردونه. اولش مامانم مخالفت کرد ولی بعد که با قاطعیت پدرم مواجه شد سکوت کرد. خواهرمم اون موقع اینقدر بچه بودند که اصلا این چیزها براشون مهم نبود.

خلاصه رمان یک قطره تا خون

یک ماهی میگذشت که به پاریس اومده بودم و بابا رو پیدا کرده بودم و در این مدت تنها از پشت تلفن جویای حال رایان بودم گهگاهی هم کیان چند تا عکس ازش می گرفت و برام ایمیل می کرد! با اینکه می گفت حالش خوبه اما از غم نگاهش میشد فهمید که خوب نیست دیگه چشم هاش اون برق خاص و شفافیت رو نداشت. لاغر شده بود و قامت بلندش روز به روز تکیده تر میشد همه این ها رو از توی عکسای ارسالی کیان، شاهد بودم! اوایل ، پدرم خیلی بهم سختگیری می کرد و نمی خواست لام تا کام راجع به اون پسره نیکلاس تارتیچ”هیچ حرفی بزنه،

اما به مرور که اصرار من رو دید، لب باز کرد و به حرف اومد اما بازهم معلوم بود که داره چیز مهمی رو از من پنهان میکنه چون دقیقا همون حرف هایی رو برام بازگو کرد که توی تحقیقاتش خونده بودم! دیگه کلافه شده بودم به هر دری می زدم تهش به بن بست می خوردم ذهنم اشفته بود. از اینکه رایان داشت توی اون پژوهشگاه خراب شده، ذره ذره اب میشد و من نمی تونستم برای کمک بهش قدم از قدم بردارم، از خودم بیزار بودم! اون شب رو خوب به خاطر دارم یکی دیگه از شب های سرد ماه بود. پدرجلوی شومینه کوچیکی که باکمک هم گوشه آزمایشگاه

بنا کرده بودیم، روزنامه به دست روی صندلی بلند و قهوهای رنگ که با هر تکان به عقب و جلو می رفت، نشسته بود طوری روزنامه رو به دست گرفته بود که انگار واقعا داره میخونش، اما رد نگاهش به طرف اتش شومینه بود حسابی غرق فکر بود. دو فنجون فهوه ریختم و به سمتش رفتم انقدر که تو عالم افکارش غرق بود، متوجه حضورم نشد و با شنیدن صدام جا خورد. _بابا… معلوم هست حواستون کجاست؟ مگه تو این روزنامه چی نوشته که انقدر شما رو به فکر فرو برده؟! کمی به سمتم خم شد، فنجون قهوه رو که روبروی من و روی میز بود برداشت…

دانلود رمان یک قطره تا خون (جلد دوم) از hanieh & narsis_Lavani بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان کسوف (جلد سوم) از استفانی مه یر

دانلود رمان کسوف (جلد سوم) از استفانی مه یر بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان کسوف (جلد سوم) از استفانی مه یر با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

ﺩﺭ ﻃﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻗﺒﻠﯽ ﺍﺳﺖ ﺟﯿﮑﻮﺏ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻼ ﺍﺩﻭﺍﺭﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﯼ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﺩﺍﺩﻩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﻭﯾﮑﺘﻮﺭﯾﺎ ﺩﺭ ﺳﯿﺎﺗﻞ ﺩﺭ ﺗﻼﺵ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﯾﮏ ﺍﺭﺗﺶ ﺧﻮﻥ ﺁﺷﺎﻣﯽ ﺭﺍﻩ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯﺩ ﻭ ﺍﺯﻃﺮﯾﻖ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﮐﺎﻟﻦﻫﺎ ﻭ ﺑﻼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺪﺕ ﻫﻢ ﺍﺩﻭﺍﺭﺩ ﺍﺯ ﺑﻼ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻏﯿﺮ ﺭﺳﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﺟﯿﮑﻮﺏ ﺑﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﺤﺎﻓﻈﺖ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻟﺸﮑﺮ ﺧﻮﻥ ﺁﺷﺎﻡﻫﺎ ﺭﻫﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮفی…

خلاصه رمان کسوف

اتمام حجت بلا، نمیدونم چرا مثله بچه دبستانی ها چارلی رو مجبور می کنی نامه هاتو بده به بیلی اگر می خواستم باهات حرف بزنم جواب تلفو کجای کلمه دشمنان فنا ناپذیر برات غیر قابل ببین ، می دونم که کارام همه مسخرست

اما فقط یک راه مونده ، ما نمی تونیم با هم دوست باشیم وقتی تو همش وقتت رو با یه عده وقتی بهت فکر می کنم فقط اوضاع بدتر می شه پس خواهشاً دیگه واسم ننویس.
آره، منم دلم واست تنگ شده، اما این چیزی رو تغییر نمی ده، ببخشید. جِیکوب . با انگشت شستم نامه رو لمس کردم

می شد فرو رفتگی هایی که بر اثر فشار بیش از حدقلم بوجود اومده و تقریباً کاغذ رو پاره کرده بود رو احساس کرد . می تونستم قیافشو در حالی که برام نامه می نوشت تصور کنم ، که با خط خرچنگ قورباغه کلمات درشتشو نثارم می کنه، و وقتی که کلماتش درست از آب در نمی اومد روشون خط می کشید…

دانلود رمان کسوف (جلد سوم) از استفانی مه یر بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان الماس جادویی از سلما علیزاده

دانلود رمان الماس جادویی از سلما علیزاده بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان الماس جادویی از سلما علیزاده با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دختری خوشگل و مظلومی که نیمه شب به یک جنگل بزرگ میره و گیر یک خون‌اشام اصیل که پادشاه همون جنگل بزرگ هست میفته و طی اتفاقاتی ملکه اونجا میشه و هر روز به یک طریق از پادشاه دلبری میکنه…

خلاصه رمان الماس جادویی

دقیقا رو به روی همون جنگل بودم همون جنگل به ظاهر ترسناک! همینجا به خودم قول میدم یه روز حتما به این جنگل برم. همینطور که به جنگل و درخت های عجیب و غریبش نگاه می کردم دوباره حس کردم یه چیزی مثل برق و باد از توی جنگل رد شد! نکنه واقعا حرفای مردم راست باشه و اینجا پر جن و ارواح باشه؟ ولی جن و ارواح مال قدیما بود و الان وجود نداره! برای احتیاط بسم اللهی زیر لب گفتم که اینبار صدای خش خش درختا اومد. حس می کردم درختا هم چشم دارن و به من زل زدن! حتما حرفای بقیه هم روی من تاثیر گذاشته! تک خنده ای به خاطر افکارم کردم و به قدم زدنم ادامه

دادم که باز صدای خش خش اومد اینبار واقعا ترسیدم! آدم یک بار توهم میزنه دو بار توهم میزنه پشت سر هم که توهم نمیزنه… شاید هم یه انسان باشه و قصد ترسوندن من و داشته باشه. با این فکر با شک با صدای بلندی گفتم: کسی چند لحظه منتظر موندم ولی خبری نشد و دوباره اون صدای خش خش رو نزدیک تر حس کردم دیگه واقعا داشتم میترسیدم. ترسیده از جنگل فاصله گفتم و با قدمای تند به سمت خونه رفتم. ذهنم درگیر چیزی بود که دیدم! با گفتن اینکه اینا همش توهمه خودمو آروم کردم و وارد خونه شدم. _ سلام مامان. + سلام. _ کو بابا؟ + مطب هست دیگه. بابام دکتر مغز و اعصاب بود…

اونقدر ذهنم درگیر توهمات بود که به کل فراموش کرده بودم. _ یادم نبود… من میرم لباسم و عوض کنم. کمی نگاهش و توی صورتم چرخوند و بعد زمزمه کرد: باشه برو. به سمت اتاقم رفتم و بعد از تعویض لباسم جزوه دانشگام رو از توی کیفم در آوردم و مثل همیشه روی میزم که کنار پنجره بود نشستم رو به روی خونه ما خیلی سرسبز بود.  خیلی خوشگل بود برای همین هروقت به اونجا نگاه می کردم آرامش می گرفتم. سمت چپمون کلا بیابون هست و اگر کمی جلوتر بریم همون جنگل عجیب غریب رو می بینم! قبل از ما کسایی که توی این خونه بودن از ترس اون جنگل اسباب کشی کردن و رفتن…

دانلود رمان الماس جادویی از سلما علیزاده بدون دستکاری و سانسور

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ایران رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.