ایران رمان
انلود رمان جدید ایرانی و خارجی
دانلود رمان در جگر خاریست از نسیم شبانگاه

دانلود رمان در جگر خاریست از نسیم شبانگاه رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان در جگر خاریست از نسیم شبانگاه با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

قصه نفس، قصه یه مامان کوچولوئه، کوچولو به معنای واقعی… مادری که مصیبت می کشه و با درد هاش بزرگ میشه. درد هایی که مثل یک خار میمونن توی جگر. نه پایین میرن و نه میشه بالا آوردشون… پایان خوش

خلاصه رمان در جگر خاریست

صدای زنگ که میاد صداشون میکنم: آبتین، آذین زود باشین حنا رسید… بدویین …زنگو میزنم: «این مگه کلید نداره؟؟؟» برمی گردم تو اتاق تا آماده بشم، خدا کنه به موقع برسم، بهار خیلی رو وقت حساسه، اصلا رو همهچی حساسه، رو وقت بیشتر…صدای حنا میاد: کوشین پس ملت …حنا اومده کجایین؟؟؟ «ذوق مرگ شدی از این استقبال گرم نه؟؟» « ـچه خبرته بابا، مگه سرآوردی؟؟؟» عـزیزم، خستگی از سر و روش میباره، به روی خودش نمیاره، دلم براش تنگ شده.

بعد یه هفته همخونم برگشته، همخونه منو بچه هام… دوست… دوست روزایسخت. تو یه دستش تار، تو یه دستش یه عالمه کیسه های رنگی و یه ساک خیلی کوچیک، ومن میدونمکه نصفبیشتر اون کیسه های کوچیک سوغاتی واسه منو بچه هامه، امکان نداره حنا جایی بره و اونجارو واسه ما بار نکنه بیاره…لبخند میزنه و همه وسایلاشو رو هم روهم تلنبار میکنه رو اپن «زمینو ازت گرفتن؟؟؟ میریزن خووو »  لبخند… دستاشو باز میکنه، دستامو باز میکنم، بغلم می کنه، بغلش میکنم.

از رو شال گوششو میبوسم، موهایدم اسبیمو میبوسه، سکوت… یه هفته خیلی زیاده واسه ندیدن…. کافیه واسه دلتنگ شدن…. ما میتونیم تا ابد همین جا تو بغل هم بمونیم، ولی صدای بچه ها یعنی اینکه محاله تا ابد تو بغل همموندن، تو گوشش میگم: دلم تنگت شده بود… ـ منم…  رو زانو میشینه، دوقلوهامو باهم بغل می کنه، به هم و به خودش فشارشون میده «آیا کسی تو دنیاهست که یادگاریای ِ روزای سخت همخونشو انقدر محکم دوست داشته باشه؟؟؟» چقدر دوسش دارم…

دانلود رمان در جگر خاریست از نسیم شبانگاه رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان بگذر از جانم

دانلود رمان بگذر از جانم بدون دستکاری و سانسور

موضوع رمان :

دانلود رمان بگذر از جانم بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان گیوتین از عالیس

دانلود رمان گیوتین از عالیس pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان گیوتین از عالیس با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

روشن پاکمهر، یه وکیل پایه یک دادگستریه که برای نجات باباش از زندان، به یزدان فرخزاد نزدیک میشه تا مدرک جور کنه چون معتقده یزدان تو زندانی شدن باباش نقش داره… و یزدان با دیدن زیبایی چهره و هیکل خوبِ روشن، بهش جذب میشه و جای کشتنش، بهش پیشنهاد صیغه‌ نود و نه‌ ساله میده… روشن چاره‌ای جز قبول این پیشنهاد نداره اما… دخترِ تخصِ این رمان خون به دلِ یزدان می‌کنه و همه‌ی نقشه‌هاش رو نقش بر آب می‌کنه تا جایی که یزدان مجبور میشه …

خلاصه رمان گیوتین

دکمه ی ریمو ت ضبط رو زدم و به موزیک پایان دادم.. هنوز یه خیابون از برج فاصله نگرفته بودم که تلفنم به صدا در اومد.. جواب ندادم و به مسیرم ادامه دادم اما صدای پیامک به هوا بلند شد و من تلفن رو به دست گرفتم.. با دیدن حروف به هم چسبیده شده اخمی بین ابروهام نشست و از اولین دور برگردون دور زدم و به سمت برج روندم.. تلفن رو روی صندلی ماشین پرت کردم.. کمتر از ده دقیقه بعد ماشین رو درست روبروی برج پارک کردم و نگهبان به سمتم اومد.. ادای احترامش رو نادیده گرفتم و گفتم: -زود برمی گردم..

و منتظر نموندم و سریع دوازده پله رو طی کردم و وارد لابی شدم.. پا به آسانسور گذاشتم و روی دکمه ی آخرین طبقه انگشت زدم و منتظر موندم.. از تصور چیزی که قرار بود ببینم پوزخند زدم .. ساعت تقریبا از نیمه گذشته بود و برج خلوت و آروم و ساکت.. فقط طبقه ی مخصوص استخر و سونا و جکوزی هنوز رفت و آمد داشت.. آسانسور که متوقف شد سریع بیرون زدم.. پنت هاوس این برج محل کارم بود و حالا… بین سالن بزرگ و مجلل ایستادم و به چپ و راست سری چرخوندم و صدای موش کور رو تشخیص دادم..

انتهای راهرو بود.. چند گام برداشتم و سعی کردم صدای برخورد پاشنه ی کفشم به هوا بلند نشه.. در اتاقم بسته بود اما نوری که از زیر در به بیرون منعکس میشد باعث شد پوزخند بزنم.. نور چراغ قوه بود.. خونسرد جلو رفتم و دستگیره ی در رو با کمترین سر و صدا باز کردم اما متوجه من شد و نور شدید چراغ قوه ی دستش درست روی صورتم افتاد و من با دست روی چشمم سایه انداختم..  نور شدید درست تشخیصش نمی دادم اما به حتم این صدای نفس های ترسیده و کوبش بی امان قلب، تنها یه قیافه رو در ذهنم مجسم می کرد..

دانلود رمان گیوتین از عالیس pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان نه فرشته ام نه شیطان از فرین فخرآبادی

دانلود رمان نه فرشته ام نه شیطان از فرین فخرآبادی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان نه فرشته ام نه شیطان از فرین فخرآبادی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

تیرداد میرفتاح، تک نوه پسری خاندان میرفتاح، برای انتقام زندگی از دست رفته مادرش با اسم مستعار امیر همایون راد نزدیک شکوفه ای میشه که شکوفه زندگی پدرشه. شکوفه ای که ندونسته وارد بازی خطرناکی میشه و تقاص این ندونستن رو با ترک شدن توی روز عروسیش، درست زمانی که باردار بوده، پس می‌ده. قلبی که لرزید، زنی که ترک شد، فرزندی ناخواسته، که به دنیا اومد. سرنوشتی یکسان برای دو زن از دو نسل متفاوت…

خلاصه رمان نه فرشته ام نه شیطان

بهمن ماه ۱۴۰۲ شکوفه، شکوفه، حالت خوبه؟ دختر چی شده؟ چرا خشکت زده؟ خوبی؟ حالم…خوبه؟ ؟ نمیدونم…فکر نکنم خوب باشم… هر کسی هم جای من بود حالش خوب نبود. حالم خوب نیست مگه میشه کسی کابوس شباش و جلوی چشم هاش ببینه و خوب باشه. چشم هام و محکم روی هم فشار میدم به امید اینکه وقتی چشم هام رو باز کنم اونجا نباشه… به امید اینکه مثل تمام این پنج سال که دچار اوهام شدم و اون و دیدم و چشم هام رو بستم و باز کردم و نبود این دفعه هم نباشه.

نباشه تا ریتم تند شده قلبم دوباره کند شده. احمقانه است که با تمام بلا هایی که سرم آورد بازم قلب دیوونه من حتی از دیدن تصویر خیالیش هم ضربانش تند میشه. چشمام رو با ز کردم… باز کردم تا به قلب زبون نفهمم بفهمونم که بازم یه تصویر خیالی بود… که بفهمه امکان نداره بتونه دوباره اون رو ببینه… که اون آدم رفته و قرار نیست هیچ وقت برگرده. به این امید چشمام رو بستم که وقتی دوباره بازش کنم اثری از اون مرد نباشه… به این امید که تصویر رو به روم وهم محض باشه…

اما نبود…هنوز همونجا بود، پشتش به من بود اما اون قدر حفظ بودمش که بفهمم خودشه… خود خودشه… نه تصویر خیالی… شکوفه خوبی؟؟…چی شدی یهویی آخه؟؟ خانم سیفی میشه لطفا یه آب قندی چیزی بیارین. بله، بله حتما میارم، میخواین زنگ بزنم اورژانس. رنگشون خیلی پریده. با شنیدن صدای نگران منشی برگشت. برگشت تا ببینه چه خبرهشده اما قبل از اینکه نگاهش به منشی برسه نگاهش قفل نگاه قفل شده من شد. نگاهم روش قفل کرده بود و نگاه اونم روی من…

دانلود رمان نه فرشته ام نه شیطان از فرین فخرآبادی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان هدرا از م_راهپیما

دانلود رمان هدرا از م_راهپیما pdf بدون سانسور

دانلود رمان هدرا از م_راهپیما با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دختری به نام روشنا که اسیر عشق مردی به نام شاهان می شه. مردی با چشمان آبی و مادری که رازهای نگفته ای داره. اما روشنا در نیمه راه زندگی با یه تلنگر متوجه ی راز بزرگ این‌ خانواده می شه و زندگی روی جدی ترش رو به اون‌ نشون‌ می ده…

خلاصه رمان هدرا

یواش یواش چند نفر دیگر از فامیل ها هم می آیند. من و رعنا مشغول پذیرایی هستیم. یکی انار می خواهد، دیگری چای، آن یکی آجیل. لبخند را روی لبم رسم کرده ام. هر از گاهی که بیکار می شوم صفحه ی تلگرامم را چک می کنم. اما از شاهان هیچ خبری نیست. برایش می نویسم: -یلدات مبارک عشقم. جات خالیه. دستم می خشکد روی کیبورد موبایلم. ذهنم را زیر و رو می کنم تا کلمه ای، جمله ای، شعری پیدا کنم که بتوانم حجم دلتنگیم را برایش تایپ کنم. اما پیدا نمی کنم. کلافه ام.

به معنای واقعی دلتنگ و کلافه ام . ریما صدا می زند: -روشنا بیا آناشه اومده و از درگاه آشپزخانه با ذوق می گوید: -چقدر خوشگل تر شده.  من می روم به استقبالش. ساده است. فقط یک رژ نارنجی زده و لباس سدری رنگ زمستانه. موهایش را بافته و روی صندلی نشسته است. بی ارده چشم می چرخانم تا ببینم خاله کجاست. می بینمش. خیره است به فنجان چای میان دستانش. گوشه ی سالن نشسته است. آناشه کمی رنگ پریده است. من را بغل می کند و کنار گوشم می گوید : – کاش نیومده بودم.
من گونه اش را می بوسم و می گویم: – چرا؟ بی خیال هر آدم بی لیاقتی که ممکنه اینجا حضور داشته باشه. می نشیند و می گوید: – رفتم سلام کردم! بزرگتر بود نمی شد ندیده گرفتش! به ادبش لبخند می زنم و می گویم: -تو خانمی. دست پرورده ی ماما هستی. راستی کو ماما؟ مشهود است که بغضش را فرو می دهد و می گوید: -خیلی خسته بود و موندن توی تخت رو ترجیح داد. حق می دهم به ماما. پاهایش بد طور ورم کرده بودند و از چند روز مسافرت هم حسابی خسته بود…

دانلود رمان هدرا از م_راهپیما pdf بدون سانسور

دانلود رمان من (man) از نیلوفر قائمی فر

دانلود رمان من (man) از نیلوفر قائمی فر رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان من (man) از نیلوفر قائمی فر با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

رمان Man با اسم لاتین مطرح میشه تا ایهام اسم به تصویر کشیده بشه، Man در لاتین به معنی یک مرد است و در فارسی به معنی خویشتن این رمان ارتباط ی با هر دو معنی داره… این رمان بعد از تحقیق از منابع مختلف نگارش شده و میشه گفت اولین رمانی هست که حداقل در ایران با این موضوع مطرح میشه و هدف اصلی اطلاع رسانی به خوانندگان و روشن بینی و شفاف سازی موضوع است،پدیده ی Man تنها یک قدرت و خواست الهی و جهش ژنتیکی ست نه یک گناه و خشم و عذب الهی…

خلاصه رمان من (man)

مامان روی این یک برگه گذاشته بود و نوشته بود ” ما رفتیم بازار واسه روشنک لباس بخریم. ناهارت و توی یخچال گذاشتم. بخور ” بی حوصله از پله ها رفتم بالا و گفتم: اگر استاد خیال کنه من عاشقشم که براش شعر هم گفتم چی؟! هفته ی دیگه حتما رفتارش کلی فرق می کنه. فردا وقتی می فهمند که زنی از اونا خوششون می یاد از زن مد نظر بدشون می یاد، اصلا خودشونو می گیرند خیال می کنند اوه چه خبر هست که یه زن پا پیش گذاشته. حالا نه اینکه من از این استاده هم خوشم می یاد. وای خیال کن حالا اون

بخواد واسه من قیافه بگیره،خیال کن که اونم از امشب بره تو فکر. اه ای حالم یه جوری شد، قیافه ی استاد جلوی چشمم اومد. قد متوسط، موهای کم پشت بور، چشم های قهوه ای، بینی عقابی، لب های فیتونی و همه ی این چهره روی صورت سفید عین شیر برنج بود. هر چی من داشتم اون برعکسشو داشت. نفسی کشیدم و روی تختم دراز کشیدم. کنترل ضبطو برداشتم و play کردم. موزیک در فضا پیچید و این موسیقی، موسیقی مورد علاقه ی سبا بود. چقدر من پر از خاطرات سبا هستم. همیشه وقتی با

دوستام قهر می کنم تمام یادگاری هاشون جلوی چشمم ظاهر می شن. خاطراتشون عین فیلم جلوی چشمام اکران می شن. اه از این احساساتی بودنم متنفرم. ای کاش عین روشنک بودم دنیا آدم باهاش قهر کنند لج کنند شونه بالا می اندازه و می گه ” به درک، نون و آبم بو که نمی ده. من منت کسی رو می کشم که نون و ابم و می ده. ” سبا نون و ابم و نمی داد ولی رفیق فابریکم بود. به قول سبا رفیق شفیق. من خیلی سبا رو دوست دارم، آه کاش اون نسبت به من اینطوری بود. ولی من نه، فردا هم که کلاس نداریم…

دانلود رمان من (man) از نیلوفر قائمی فر رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان گل همیشه عاشق  ن از ننین محمد حسینی

دانلود رمان گل همیشه عاشق ن از ننین محمد حسینی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان گل همیشه عاشق از نازنین محمد حسینی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

رمان از زندگی میعاد موحد تک پسر سی و پنج ساله حاج موحد، یکی از بزرگ ترین فرش فروشای بازار تهران، بخاطر یک شوک ناگهانی در زندگی اش از شهر می رود و در چنگل های شمال زندگی می کند. یک روز که در جنگل در حال راه رفتن می باشد با دودی مواجه می شود و وقتی نزدیک می شود متوجه می شود یه ماشین که رانندش هم دختر جوانی است به دره افتاده، میعاد از ترس اینکه ماشین آتیش بگیرد و دختر بمیرد او را نجات می دهد و به منزل خود می برد…

خلاصه رمان گل همیشه عاشق

یک هفته ای از بودنم توی اون خونه می گذشت. خونه ای که دیگه زیاد هم توش جنجال پیش نیومده بود. میعاد همیشه معترض بود ولی منم جلوش کم نمی اوردم. یه مشت کتاب آشپزی و فیلم آموزش آشپزی در اختیارم گذاشته بود و هر روز مجبورم می کرد نگاه کنم و تمرین کنم. دست خودم نبود که باهاش لج می کردم و وقتی اون ازم می خواست کاریو انجام بدم انجامش نمی دادم. حتی وقتی دستور یه غذایی رو می داد من از روی قصد و غرض یه غذای دیگه درست می کردم. اصلا آبمون توی یه جوب نمی رفت ولی روال عادی شده بود.

اون شبانه روزی بالا بود و فقط برای خوردن غذا میومد پایین منم که همیشه پایین بودم. صدای اره و تیشه اش نمی ذاشت آرامش داشته باشم وهرچی هم که سعی می کردم چیزی یادم نمیومد. چند بار دیگه تا ماشینم رفته بودم ولی برام جالب بود که هیشکی نیومده بود سراغش. یه ماشین نیمه سوخته افتاده بود وسط جنگل و هیچکس هم پیداش نکرده بود. درسته اونجا اصلا توی دید نبود و هیچکس به ذهنشم نمی رسید که کسی بره توی این دره ولی خب برام خیلی عجیب بود که کسی دنبالم نگشته بود. شاید واقعا بی کس و کار بودم و نبودنم

واسه کسی اهمیتی نداشت! اون اتاق کوچیکه که روز اول ازم خواسته بود توش لباس عوض کنم برای من شده بود. اتاقی که مبل توش به عنوان تخت استفاده می شد و یه چوب لباسی داشت که می تونستم لباسامو بهش آویزون کنم. شلوار و بلوز هایی که برام خریده بود رو روی همون چوب لباسی آویزون کرده بودم و یدونه مانتو و شالی که داشتمم همون جا آویزون بود. لباسایی مثل تاپ و لباسامو تا کرده بودم و گذاشته بودم زیر مبل. روی تختم دمر دراز کشیده بودم که در همچین محکم باز شد که من از ترس سر جام نشستم و بهش خیره شدم…

دانلود رمان گل همیشه عاشق ن از ننین محمد حسینی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان کینه کش  ر از ر انصاری

دانلود رمان کینه کش ر از ر انصاری pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان کینه کش از راز انصاری با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

سال ها پیش، نامزدم که ازش یه جنین دو ماهه باردار بودم، قبل عقدمون کشته شد… هیچکس به جز آذرخش نمی دونست من باردارم و بعد از چهلم برادرش، عقدم کرد تا بچه ام حلال زاده باشه… سر سفره عقد شرط گذاشت که بعد از هفت ساله شدنِ بچه، من‌و طلاقم میده و برادر زاده اش رو تنهایی بزرگ میکنه… اما حالا….

خلاصه رمان کینه کش

عجول و بی دقت گام بر می داشت و آنقدر تند می رفت که حس کرد، عضلات پشت ساق پای اش منقبض شده اند. نفس نفس میزد و چیزی به باقی مسیر نمانده بود… شاید کمتر از صد متر. جای شکر اش باقی بود که خودش توانست مسیر را در پانزده دقیقه برسد. از مقابل گالری فرش بزرگ و چشم نوازی که در حوالی رستوران شان بود، گذشت. ناگهان خودرویی که کمی جلوتر بود، به سمت دخترک دنده عقب گرفت… دیگر خیلی دیر بود برای کنار کشیدن تن و بدن ظریف اش. با چشمان گشاد شده به خودرو

خیره شد و بی هوا جیغ کشید. سرش گیج می رفت و کمر اش تیر می کشید. راننده خودرو سرعتش را کم کرد و محکم روی ترمز کوبید اما خیلی به مهرو نزدیک شده بود و لحظه ای بعد تن دردناک دخترک روی آسفالت داغ افتاد. سرش گیج می رفت و کمر اش تیر می کشید. مردم دور اش جمع شدند اما راننده با بی رحمی تمام گاز داد و از محل تصادف دور شد. زنی ادعا داشت که پلاک خودرو را برداشته و زن دیگری تقاضای تماس با آمبولانس داشت. مهرو اما نگران دیر رسیدن و اخراج شدن از رستوران بود!! کف

دستانش را به زمین فشرد و نیم خیز شد. درد زیادی نداشت و گمان نمی کرد آسیب جدی دیده باشد. ناگاه یکی از زنان اطراف اش گفت: یه شیر پاک خورده پیدا نمیشه این طفل معصوم و ببریم بیمارستان ؟! _خوبم… خوبم خانم چیزیم نیست… شلوغش نکن!! آذرخش که تازه قصد ورود به فرش فروشی اش را داشت، با دیدن جمعیت نزدیک گالری اش جلو رفت. رو به مردی پرسید: _چیشده ؟؟ چرا اینجا جمع شدین؟! _والا یه ماشین زد به این دختر طفلی و فلنگ و بست. آذرخش با دقت به چهره دخترک خیره شد اما او را نشناخت…

دانلود رمان کینه کش ر از ر انصاری pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان مترسک از مهنوش مهسا

دانلود رمان مترسک از مهنوش مهسا بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان مترسک از مهنوش مهسا با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

امروز هم مثل روزهای دیگه به سمت شالیزار رفتم. هر روز مهمون صاحب شالیزار بودم اقای مترسک کنارش نشستم با لبخند بهش سلام کردم آقای مترسک در جوابم لبخندی زد. افتاب اذیتم می کرد دستم رو روی پیشونیم گذاشتم که مترسک به طرفم خم شد و جلوی افتاب رو گرفت. به این مهربونیش لبخندی زدم. _اقای مترسک حالت چطوره؟ تنها جوابش بهم باز هم لبخند زد..‌.

خلاصه رمان مترسک

سه ماه بعد… بالاخره جلسه تموم شد همه رفتن که اصلا حواسم نبود به حرفایی که زدن فقط فکر دریا بودم که هم خودش رو عذاب می داد هم منو ولی گاهی اوقات مهربون و شاد بود مثل همین دیشب که حالش خوب بود. (دیروز): با کرواتم ور می رفتم که اخرش هیچوقت یاد نگرفتم این کوفتی رو ببندم. دریا روی مبل نشسته بود و هر از گاهی یه نگاه بهم می نداخت و می خندید. دریا: _اخی با اون همه غرور یه کروات نمی تونه ببنده به طرفش رفتم بغلش کردم و روی اپن گذاشتمش.

_خوب تو که بلدی برای من ببند ریزه میزه خانم _بله که بلدم پس چی فکر کردی صبر کن برم تو اتاق بیام جایی نری ها _باشه همین جا میمونم بعد از چند دقیقه از اتاق بیرون اومدک سراغ گوشیش رو گرفت. باخنده مبل رو نشونش دادم. _الان برمی گردم _زیاد نگردی پیدا هم نکردی فدای سرت _نه خیرم از رنگ کرواتت خوشم نمیاد می خوام یکی دیگه بیارم _باشه هر چی تو بگی. بالاخره بعداز ده دقیقه برگشت با افتخار اومد کنارم وایساد دوباره گذاشتمش رو اپن که شروع کرد به بستن کروات که بعد از چهار بار سعی کردن کروات بست.

وقتی سرش اورد با بوسیدمش و خدافظی کردم. از فکر دیروز بیرون اومدم که خسته از دفتر بیرون زدم و به طرف پاتوق قدیمی رفتم. وقتی وارد شدم امیر به احترامم بلند شدکشاید هم فهمید یار همیشگیش بار زیادی روی دوشش هست. شروع کردم به حرف زدن از دختری که می پرستمش.
حرفام که تموم شد که سربلند کردم امیر مثل همیشه سکوت کرده بود حتی نظر نمی داد چه برسه به قضاوت شاید بخاطر همین بود امیر رو برای درد و دل کرد،ن انتخاب کرده بودم. خواستم برم که امیر مانعم شد و گفت: _ بشین…

دانلود رمان مترسک از مهنوش مهسا بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان عشق تا جنون از نوشین اصلانی

دانلود رمان عشق تا جنون از نوشین اصلانی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان عشق تا جنون از نوشین اصلانی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان از یک اتفاق غم انگیز برای دختر قصه سوگند آغاز میشه که بعد از سال ها با صمیمی ترین دوست برادرش که از طرفی هم پسر عمه‌ شون محسوب میشه، توی مراسم فوت آقاجونش توی خونه باغ شون دیدار میکنه. پسر عمه ای که سال ها به خاطر اختلاف بین پدر و مادر هاشون ازش دور بوده و فقط این وسط با سامان ،برادر سوگند، که از برادر هم بهش نزدیک تره و رفاقت عمیق و برادریشون رو توی این سال ها حفظ کردند، ملاقات می کنه…

خلاصه رمان عشق تا جنون

بدون ذره ای معطلی از ساختمون دو طبقه ی آموزشگاه بیرون زدم. کنار خیابون ایستادم و بعد از دقیقه ای با تکون دادن های دستم توی هوا، ماشین خطی زرد رنگی جلوی پام ترمز کرد. خودم رو توی اتاقک ماشین جا دادم و با بغل گرفتن کوله ام خیلی سریع آدرس باغ رو به راننده، دادم. گوشه ی لبم رو با استرسی کشنده زیر دندون می جویدم و بیرون رو با چشم هایی که از نگرانی حسابی دو دو می زدند، نگاه می کردم. چندین بار شماره ی بابا رو گرفته بودم اما جواب نمی داد.

و این موضوع کمی بیشتر از قبل دل نگرونم کرده بود. هر چند که گفته بود آقاجون امروز از بیمارستان مرخص میشه و جایی برای نگرانی نیست اما با این حال همچنان دلواپس بودم و دلم مثل سیر و سرکه می جوشید و آروم و قراری که حسابی از م سلب شده بود. جلوی باغ از ماشین پیاده شدم. پول راننده رو حساب کردم و کوله ام رو روی دوش انداختم. قدم هام روی شن ریزه های زمین چسبیده شده بود و نگاه خیره ام روی در بزرگ و آهنین باغ ثابت مونده بود.

چند دقیقه ای رو با حالتی مات و مبهوت فقط نگاه می کردم جلوی ورودی حسابی شلوغ بود و پر رفت آمد! ماشین هایی که کنار هم و مقابل دیوار طویل باغ ردیف شده بودند و رفت و آمد هایی که به داخل باغ میشد، اما چه خبر بود؟! برای لحظه ای نگاهم سمت دو مرد غریبه ای کشیده شد که با صورت های مچاله شده از غم و ناراحتی، دست هاشون روی سینه چفت کرده بودند و آروم با هم دیگه حرف می زدند. اشک لغزون چشم هام شاهد اتفاقی تلخ و ناباور بود…

دانلود رمان عشق تا جنون از نوشین اصلانی بدون دستکاری و سانسور

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ایران رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.