دانلود رمان مثل خون در رگ های من از احمد شاملو با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آیدای خوب، آیدای مهربان، آیدای خودم! افسوس، چشم های تو که مثل خون در رگ های من دوید، یک بار دیگر مرا به زندگی بازگرداند. تصور می کردم خواهم توانست به این رشته ی پر توان عشقی که به طرف من افکنده شده است چنگ بیندازم و یک بار دیگر شانس خودم را برای زندگی و سعادت آزمایش کنم. چه میدانستم که برای من، هیچ گاه “زندگی” مفهوم درست خود را پیدا نخواهد کرد؟…
خلاصه رمان مثل خون در رگ های من
آیدای من ! بگـذار قبلا برایت بگویم که من ، با نوشتن این نامه ها ، کوششـم متوجه این نکته است که وسیله یی برای بهتر شناختن یکدیگر به دست داده باشم . زیرا متأسفانه نمی توانیم ساعات زیادی را در کنار یکدیگر بگذرانیم . و جای نهایت تأسف است که ساعات کوتاه دیدارمان هم فقط به دو چیز صرف می شود : ــ کوشـش من برای به حرف آوردن تو و اصرار تو ، و پافشاری تو ، و سعی تو ، برای این که ساکت بمانی و چیزی نگویی ! در ساعات کوتاه و اغلب رسمی و ناراحتی که می توانم تو را ببینم ، تمام وقت صرف این می شود که تو را وادار به حرف زدن کنم . اما جای نهایت تأسف است که از
این کوشش نتیجه ای نمی گیرم زیرا تازه اگر چیزی بگویی ، به جز « شاید » و « نمی دانم » و « ممکنـه » و کلماتی نظیر اینها حرفی بزنی ، بـاز هم از دایره ی جملات کوتاه و دو پهلو و مبهم و تاریک پا بیرون نمی گذاری و هنگامی که می خواهیم از یکدیگر جدا شویم ، با کمال تأسـف میبینم که به جز حرف های دفعه ی پیش ، چیز زیادتری نشنیده ام ، مطلب بیشتری به دستم نیامده ، و اطلاعات بیشتری درباره ی تو ، نحوه ی تفکرت ، آرزوهایت ، احساسات و زندگیت ، جز همـان چیزهایی که هیچ وقت نتوانسته ام از دهان تو بیرون بکشم به دست نیاورده ام . و امشب که می خواهم پس از چندین بار که تو را
دیده و با تو گفت و گو کرده ام درباره ی تو فکر و قضاوت کنم ، میبینم از تو همان قدر چیز میدانم و تو را به همان اندازه میشناسم که پیش از این ملاقات ها ، هنگامی که از دور تو را روی بالکن خانه تان می دیدم درباره ات می دانستم. بسیار متأسفم آیدای من! از حرفی که می خواهم بگویم بسیار متأسفم ، ولی بدبختانه جز این که این سخن را با تو در میان بگذارم چاره ای ندارم… مسأله ، برای من فوق العاده جدی است. مردی هستم که در جامعه ، و در میان مردم روشنفکر ، اهمیت و احترامی دارم بیش از آنچه لازم باشد.. دو بار در زندگی شکست خورده ام و این شکست ها بسیار برای من اهمیت داشته زیرا…