دانلود رمان عشق پر دردسر از آرمیتا لطفی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آرمیتا دختری مغرور و سرسخت که عاشق پسرعمه خشن و مغروش میشه، توسط سمانه دختری پر ادعا و کینه ای که برای انتقام از سرهنگ راد، دختر یکی یدونش رو انتخاب میکنه. ضربه روحی و عاطفی محکمی میخوره و…
خلاصه رمان عشق پر دردسر
صبح به محض بیدار شدنم لبخندی ناخودآگاه رو لبام شکل گرفت و این رو مدیون اعتراف آروین بودم. از اتاق که بیرون رفتم با شادی صبح بخیر گفتم و با مامان و یاسمین کلی گفتیم و خندیدیم اما با حرف مامان حس کردم پارچ یخ رو سرم خالی کردن چون کل وجودم یکباره به لرزه افتاد. مامان: آرمیتا جان امشب قراره آقای پیامی به همراه خانوادش برای امر خیر بیان. با کلافگی گفتم: +مامان دوباره؟! به یکباره مامان خشمگین شد و با عصبانیت و صدایی که بلند تر از حد معمول شده بود غرید: _یعنی چی دوباره؟!
دیگه داره ۲۶ سالت میشه همه فکر میکنن مشکلی داری که تا الان موندی ازدواج نکردی نمیدونن که خانم کلاس دارن و هرکسی رو نمیپسندن و بعد ادامو دراورد: این یارو زشته، این یکی لاغر و قد بلنده مثل سوسمار میمونه، این یکی چاقه مثل توپ میمونه، این یکی خنگه و دوباره با عصبانیت توپید: این مسخره بازی هارو تموم کن این دفعه یه دلیل قانع کننده میاری اگه جوابت قانع کننده نباشه من میدونم و تو. کلافه موهایی که رو صورتم افتاده بود و کنار زدم و گفتم: +باشه چشم من میرم بیرون زود برمیگردم.
با لحنی که نسبت به قبل آروم تر شده بود جوابمو داد: _کجا روز جمعه ای؟! بی حوصله به دور تا دور آشپزخونه نگاهی انداختم: +با سارا کار دارم میرم پیشش. چشم غره ای بهم رفت. به اتاقم رفتم و محض حاضر شدن از خونه بیرون زدم و به سارا پیام دادم که میرم پیشش همون موقع آروین بهم زنگ زد به محض جواب دادن با عصبانیت داد زد: _آرمیتا، مامانم چی میگه؟! به خاطر حرفای مامان به شدت کلافه بودم و کنترلی رو رفتارم نداشتم و من هم مثل خودش با تندی جواب دادم: +من چه میدونم مامانت چی میگه!…