دانلود رمان نقابی از هفت چهره
دانلود رمان نقابی از هفت چهره

دانلود رمان نقابی از هفت چهره
به نام خدا، باسلام و عرض ادب خدمت کاربران محترم سایت رمان به رمان ایران بزرگترین سایت دانلود رمان خوش آمدید. افتخار داریم بار دیگر با معرفی رمان جدید در خدمت شما بزرگواران باشیم. رمان جدیدی که روبروی آن هستید دانلود رمان نقابی از هفت چهره با ژانر پلیسی، جنایی، راز آلود است.
که در ادامه به معرفی بخشی از آن می پردازیم که توسط هکرقلب کاربر انجمن رمان ایران به نگارش درآمده است. همچنین برای دانلود رمان می توانید به ادامه مطلب رجوع کنید. شما می توانید این رمان را در دسته های دانلود رمان، دانلود رمان پلیسی ، دانلود رمان جنایی و راز آلود جستجو کنید.
خلاصه رمان نقابی از هفت چهره
سام تهرانی؛ توسط گروگانگیری ربوده میشود.
محمدامین تهرانی پدر سام تهرانی سرگرد، نیرو انتظامی بخش مبارزه با مواد مخدر متوجه نبود پسرش نمیشود.
شش نفر شبیه به سام تهرانی تمام فعالیت های سام تهرانی را انجام میدهند.
در حالی که روی مبل سلطنتی نشسته بود و با لبخندی رو به مرد رو به رویش گفت:
-حالا شبیه سام تهرانی بازیگر معروف سینما شدی.
مرد لبخندی مرموز زد و قدمی به سمت در اتاق برداشت؛
کمی ایستاد تا دکتری که او را عمل کرده است، حرفی بزند. اما دکتر، حرفی نزد.
دکتر سرش را پایین انداخته بود و به کاری که خلاف قانون انجام داده است فکر میکرد؛
فکر نمیکرد، برای کسی کار کند که اگر دست قانون بیوفتد؛ حکمش اعدام میباشد.
تا به حال شش نفر را شبیه سام کرده بود.
مردی که شبیه سام شده بود از آن که دکتر چیزی نمیگفت، خسته شد و با اشارهی شاهرخ از اتاق بیرون رفت.
هوای اتاق سنگین بود، بالاخره رئیس این بازی سکوت عذابآور شکاند.
-میدونی اگه گیر پلیس بیوفتی؛ حکمت چیه؟
نقابی از هفت چهره
حرفش مانند یک آب یخی بود که روی مخاطبش ریختند، سری به معنای ندانستن تکان داد.
از روی صندلی چوبی قهوهای رنگی که از چوپ درخت راش بود، بلند شد و به طرفش رفت و گفت:
نترس، اعدامت نمیکنند!
بیخیالی در لحن شاهرخ وجود داشت، آب دهانش را قورت داد و گفت:
-پس چی؟!
با صدای در اتاق شاهرخ نگاهی به در کرد و به سمت در قدم برداشت و بیخیال گفت:
-شاید حبس ابد باشی.
در اتاق را باز کرد و کیف مشکی رنگ را از دست طرف مقابلی که نامش ایمان بود، گرفت و به سمتش پرت کرد.
-اینو بگیر، کار تو دیگه از اینجا به بعد تموم شده، میتونی با این پول لندن بری؛ پیش زن و بچت.
این را حرف را زد و از اتاق بیرون رفت.
***
روی کاناپهی چرمی خوابیده بود. صدای موبایلش که روی میز بود، زنگ خورد.
کمی تکان خورد؛ چشمهایش را محکم میبند و دست هایش را روی پیشانیاش گذاشت.
پس از چند دقیقه صدای زنگ در خانه آمد؛ با کلافه پتویش روی سرش داد.
اما کسی که پشت در بود دست بردار نبود.
-بمیری مازیار.
از زنگ های مکرر شخصی پشت در، از سرجایش بلند و چشم هایش را مالید.
با صدای زنگ بعدی به سمت آیفون رفت و با چشمهای نیمه باز گوشی آیفون را برداشت و گفت:
دانلود رمان پلیسی نقابی از هفت چهره
-بله؟
مردی ناشناسی که جلوی دوربین آیفون نبود، گفت:
-آقای سام تهرانی؟
با شنیدن اسمش برق از سرش پرید و با لحن مشکوکانه گفت:
-بله خودم هستم… بفرمایید؟
مرد گلویش را صاف کرد و گفت:
-میشه یه لحظه تشریف بیارین پایین؟
هنوز گیج بود، به آرامی گفت:
-یه چند لحظه صبر کنید، الان میام.
گوشی آیفون را گذاشت، به سمت دستشویی که ته راهرو بود، رفت و دست و صورتش شست، به سمت اتاق خوابش رفت اتاقش خیلی مرتب و تمیز بود.
دیشب به دلیل این آنکه تا دیر وقت سر صحنه تئاتر بود، لبهایش را روی تختش انداخته بود تا سر فرصت آن ها را تا کند و در کمد بگذارد.
اما الان وقت و مناسبی برای مرتب کردن تختش نبود، سریع لباس هایش را با یک تیشرت مشکی و شلوارکش را با شلوار راحتی عوض کرد و به سمت در ورودی رفت، از خانه بیرون رفت.
از پله ها به آرامی پایین رفت، همسایه طبقهی پایینش، مردی بود، بسیار حساس، کوچکترین صدا ممکن بود، شکایت کند.
بعد از طی کردن پله ها در را باز کرد.
دانلود رمان جنایی نقابی از هفت چهره
به محض باز شدن در اسلحهای روی سرش قرار گرفت و مرد ناشناس گفت:
-آروم و بی سر و صدا، بیا سوار اون ون مشکی رنگ شو.
نگاهی به اطرافش انداخت، در کوچه هیچکس جز یک ون مشکی و شش نفر که سرشان را با یک کلاه مشکی پوشانده بودند، جز چشم و لبهایشان چیزی آن صورت پیدا نبود.
مرد ناشناس با دیدن این همه وقتی که تلف میشد،با فریاد گفت:
-بجنب!
مشخصات رمان
- نام رمان: نقابی از هفت چهره
- نام نویسنده: حسنا(هکرقلب)
- ویراستاران: Maral.m
- ژانر: پلیسی جنایی رازآلود
- تعداد صفحه: 24
- منبع تایپ: سایت رمان ایران